بازگشت

هند، همسر يزيد


هند فرزند عبدا...بن عامر در خانواده اي يهودي متولد شده بود. او در اثر يك بيماري مادرزادي فلج بود. پدرش براي درمان وي پزشكان فراواني را تجربه كرده بود،ولي نتيجه اي نگرفت . بهمين جهت به رسم آن روز در شهر مدينه او را به خانه حضرت علي (ع) برد تا اگر در اين خانه شفا يافت ، او را به كنيزي در آن خانه بگذارد.

هند به دست امام حسين (ع) شفا يافت و به همين جهت در اين خانه ماند و پس از شهادت حضرت علي (ع) براي كنيزي به خانه امام حسن (ع) رفت . در زمان خلافت معاويه به حسب تقدير به ازدواج يزيد درآمد و از مدينه رفت . امّا به جهت آن كه همه خاطرات دوران كودكي و نوجواني او متعلق به شهر مدينه و خانه اهل بيت : بود، سخت به اين خانه دل بسته بود.

او كه در شهر شام بود و از داستان حوادث كربلا خبري نداشت ؛ روزي به همراه يكي از بانوان به خرابه شام رفت ، تا از اسيراني كه به تازگي آنها را به شام آورده بودند، ديدن كند. حضرت زينب (س) و ام كلثوم (س) با ديدن هند او را شناختند، اما هند متوجه اين امر نشد. به همين جهت از كاروان اسيران سؤال كرد: شما از كدام شهرها به اين جا آمده ايد؟ ابتدا كسي پاسخي نداد، ولي چون سؤال را تكرار كرد؛ حضرت زينب (س) فرمود: از شهر مدينه هستيم . هند با شنيدن نام مدينه از جاي برخاست و گفت : بهترين سلام هاي من بر اهل مدينه . سپس گفت : مي خواهم در مورد خانه اي از شهر مدينه سؤال كنم . آيا شما خانه و خاندان حضرت علي (ع) را در اين شهر مي شناسيد؟ حضرت زينب (س) بازپرسيدند: از كدام يك از اعضاي اين خاندان مي پرسي ؟

هند گفت : مي خواهم از احوال حسين (ع) و برادران و فرزندان او و خانم زينب (س) و خواهرش ام كلثوم و ساير بانوان بپرسم . حضرت زينب (س) با گريه جان سوزي در پاسخ او فرمود: اگر از خانه علي (ع) مي پرسي ، ما خانه او را در شهر مدينه ترك كرده ايم و منتظريم تا خبر مرگ بستگانش را به آن خانه ببريم . اما اگر از حسين (ع) مي پرسي ، سر بريده اي كه در برابر يزيد نهاده شده ، از آن ِ حسين است . و اگر از عباس و ساير فرزندان علي (ع) مي پرسي ، ما آنها را در كربلا با بدن هاي قطعه قطعه شده بر روي خاك رها كرده و به اينجا آمده ايم . اگر از زينب و ام كلثوم مي خواهي ، بداني ، من زينب (س) دختر علي (ع) و اين هم خواهرم ام كلثوم هست .

هند با شنيدن اين سخن شيون سر داد و نعره كشان مي گفت : آه ، امام من ، آقاي من حسين ِ! كاش پيش از اين مرده بودم و دختران فاطمه (س) به اين حال نمي ديدم . و آن چنان گريست كه بي هوش بر روي زمين افتاد. وقتي به هوش آمد، حضرت زينب (س) كوشيد تا او را آرام كند و به خانه برگرداند، ولي هند پيوسته گفت : به خدا سوگند! به خانه نمي روم ، تا آن كه براي آقا و مولايم اباعبدا...الحسين (ع) اقامه ماتم و عزا كنم و همه بانوان هاشمي را با خود به خانه ببرم . هند در ميان يك مجلس عمومي ، بر يزيد به خاطر اين بدرفتاري با خاندان اهل بيت : شوريد و او را سرزنش كرد و يزيد هم به ناچار گناه رابه گردن ابن زياد انداخت و او را لعن و نفرين كرد....