بازگشت

بانواني كه علي رغم اصرار همسرانشان خاندان حسيني را ترك نكردند


از خلال حديث طولاني و زيبايي كه از زبان شيرزن كربلا حضرت زينب كبري (س) در بيان حوادث شب عاشورا و احوال خيام حسيني در آن شب شنيده ايم در مي يابيم كه : پس از آن كه امام حسين (ع) با ياران ثابت قدم خود اتمام حجت نمود و بيعت خويش را ازآنان برداشت تا بازگردند، ولي هرگز كسي بازنگشت به آنان فرمود: خدا شما را رحمت كند و به شما جزاي خير عنايت فرمايد؛ اكنون هر كه به همراه خود خانمي آورده برخيزد و او را به قبيله بني اسد ـ در نزديكي زمين كربلاـ بسپارد. بانواني كه به همراه من هستند، پس از مرگ من به اسارت دشمن در مي آيند، مي ترسم كه زنان شما هم اسير شوند، پس برخيزيد و آنها را به بني اسد بسپاريد. علي بن مظاهر با شنيدن اين سخن از جاي برخاست و به سوي خيمه رفت . همسرش با ديدن او به احترام از جاي برخاست و پرسيد:شنيدم كه غريب فاطمه در ميان شما خطبه مي خواند، اما در پايان جمله هايي فرمود كه به خاطر همهمه مجلس ، چيزي نشنيدم . آن جناب در جمع شما چه فرمود؟

علي بن مظاهر، پيغام امام را ابلاغ كرد و گفت : اكنون برخيز تا به سوي قبيله بني اسد برويم و من تو را به آنها ملحق نمايم .

اما همسر علي بن مظاهر با شنيدن اين سخنان از جاي برخاست و سرش را به عمود خيمه كوبيد و اظهار داشت : به خدا قسم بي انصافي كردي ، اي پسر مظاهر! آيا براي تو سهل است كه دختران رسول خدا (ص) به اسارت بروند و من از اسارت دشمن در امان باشم ؟ برايت سهل است كه چادر از سر بانوان اهل بيت بردارند و من چادر بر سر داشته باشم ؟ برايت سهل است كه زينت هاي دختران رسول خدا (ص) را بربايند و من خود را به زينت مزين كرده باشم ؟ آيا مي خواهي تو روز قيامت نزد رسول خدا (ص) به خاطر ياري فرزندش روسفيد باشي و من نزد فاطمه زهرا (س) رو سياه ؟ به خدا سوگند! كه شما با مردان اهل بيت (ع) همراهي مي كنيد، ما نيز زنانشان را تنها نمي گذاريم .

علي بن مظاهر با ديدگان گريان نزد فرزند رسول خدا (ص) بازگشت و عرض كرد:همسرم با آن كه از قبيله بني اسد است ، اكنون از رفتن خودداري مي كند و مي خواهد با شما همراهي نمايد. امام با شنيدن اين خبر گريست و فرمود: خداوند به شما از جانب ما جزاي خير عنايت فرمايد.