بازگشت

دست گيري و كشتن چهره هاي درخشان و انقلابي


هر چند معاويه را با ويژگي هاي حلم و شكيبايي و زيركي ستودند، ولي براي تثبيت حكومت در برابر رفتارهاي مخالف هرگز خويشتن دار نبود. كشتن حجربن عدي و شش تن از ياران او به جرم مخالفت با رسمي كردن دشنام به علي (ع) و شيعيان ، شاهدي براين مدعي است . معاويه پس از شهادت حجر و يارانش همواره از اين عمل اظهار ندامت مي كرد و مي گفت : «هر كه را كشتم دليل آن را مي دانم ، مگر حجر كه نمي دانم به چه جرمي او را كشتم ». امام حسين درباره اين رفتار معاويه به او اعتراض كرد و طي نامه اي نوشت : «..مگر تو قاتل حجربن عدي و ياران نيكوكار و عابد و ثابت قدمش نيستي ؟ قاتل مرداني كه با ظلم و بدعت و منكر مخالفت كرده و از قرآن تبعيت نمودند، كساني كه درراه خدا از سرزنش سرزنش گران باكي نداشتند. با اين كه به آنان امان دادي و سوگندهاي شديد خوردي ، ولي به ظلم و تجاوز آنان را به قتل رساندي ».

معاويه ، همان سالي كه حجر و يارانش را به شهادت رساند، به حج رفت و با امام حسين نيز ملاقات كرد به امام گفت : شنيدي كه با حجر و شيعيان پدرت چه كرديم ؟ فرمود: چه كرديد؟ گفت : آنان را كشتيم كفن كرديم ، و نماز گزارديم و دفن كرديم . امام تبسمي كرد و فرمود: ولي ما شيعيان تو را اگر بكشيم نه كفن مي كنيم و نه نماز مي خوانيم و نه دفن مي كنيم .

زياد بن ابيه به دستور معاويه دو مرد حضرمي را به اتهام تشيع بر در خانه هايشان به دار آويخت و چند روز آنان را بر سر دار نگه داشت . در نامه اي كه امام حسين (ع) براي معاويه نوشته و جرايم كردار او را يادآوري نمود، به شهادت اين دو مرد نيز، اشاره فرمود: «ألست صاحب حجر و الحضرميين الذين كتب اليك ابن سمية انهما علي دين علي و رأيه فكتبت اليه من كان علي دين علي و رايه فاقتله و امثل به ...؛ آيا تو نبودي كه حجر و يارانش و دو مرد حضرمي را كشتي كه فرزند سميه براي تو نوشت كه اين دو به دين علي و ايده او هستند در پاسخ به او نوشتي هر كه بر دين علي و ايده او باشد او را بكش و قطعه قطعه كن . دين علي و پسر عموي او كه با پدر تو پيكار كردند، در راه آن همان ديني است كه تو را به اين مقام رسانيده . اگر دين علي و پسر عمويش نبود، تمام افتخار شما به همان دو مسافرت تابستاني و زمستاني جاهليت بود كه خداوند به وسيله ما برشما منت نهاد واين رنج را از ميان شما برداشت ».

تعرض امويان نسبت به امام حسين (ع) را از سؤال «اباهره » و پاسخ آن حضرت مي توان دريافت . امام حسين (ع) در پاسخ مردي از كوفه به نام «ابا هره » كه در بين راه حركت به كربلا از امام پرسيد، چرا از مدينه خارج شدي ؟ فرمود:

«يا أبا هره ! إن بني أمية شتموا عرضي فصبرت ، و اخذوا مالي فصبرت ، و طلبوادمي فهربت ، و ايم الله ليقتلوني فليلبسهم الله ذلا شاملا و سيفا قاطعا، ويسلط عليهم من يذلهم حتي يكونوا اذل من قوم سبا إذ ملكتهم إمرئة فحكمت في اموالهم و دمائهم . اي اباهره ! بني اميه احترامم را درهم شكستند، شكيبايي نمودم ، اموالم را گرفتند، تحمل كردم . خواستند خونم بريزند، گريختم . به خدا سوگند اين گروه ستمكار مرا خواهند كشت ،ولي خدا لباس ذلت و خواري را بر اندامشان خواهد پوشاند و شمشير برنده انتقام را بر آنان مي نهد و كسي را بر آنان مسلط كند كه آنان را از قوم سبا - كه زني بر آنها مسلط بود و در مال و خون ايشان هر طوري كه مي خواست ، حكم مي كرد - ذليل تر مي سازد».