بازگشت

امويان و اسلام


مقريزي متوفاي سال 845 ه. صاحب كتاب «النزاع و التخاصم بين بني هاشم و بني اميه » رقابت بين بني هاشم و بني اميه را در دو بيت زير خلاصه مي كند:



عبد شمس قد اضرمت لبني

هاشم حربا يشيب منها الوليد



فابن حرب للمصطفي ، و ابن هند

لعلي ، و للحسين يزيد



بنا به نقل برخي از نويسندگان بدترين قبايل عرب و مبغوض ترين مردم نزد پيامبر (ص) بني اميه بودند. از ابن مسعود نقل شده كه مي گفت : هر ديني آفتي دارد و آفت دين اسلام بني اميه است و از علي (ع) نيز آورده اند كه فرمود: هر امتي آفتي دارد و آفت امت اسلام بني اميه اند.

بني اميه مردماني متكبر، طبعي پست و زراندوزانه داشتند و به قول جاحظ «پيشينه اي به ياد ماندني و ستودني از امويان در دست نيست ، آنچه از آنان نقل شده به زيان مردم بوده است ». اين مطلب در تاريخ اسلام پذيرفته است كه پس از ظهور اسلام و آغاز دعوت پيامبر (ص) اين خاندان اموي بودند كه مبارزه با پيامبر (ص) و برخورد با مسلمانان را در پيش گرفتند و سرشت آنان به دلايلي چند اجازه نمي داد كه راه آشتي برگزينند:

اوّلا: دين اسلام با طمع ورزي ها و برنامه هاي اقتصادي امويان سازگار نبود. نظام اقتصادي اسلام نظامي مبتني بر اقتصاد هدف مند و بالا بردن سطح زندگي همگاني و تشويق به كسب و كار است . احتكار، ربا، دارايي ناروا در اسلام مردود دانسته شد و اين درحالي است كه امويان از اين طرق در مكه به ثروت رسيده بودند و طبيعي بود كه براي برداشتن موانع سر راه منفعت طلبي هاي خود، با اسلام به ستيز پردازند.

ثانياً:اسلام با نداي برابري ، امتيازات طبقاتي را برداشته و ملاك برتري را بر تقوا و عمل شايسته بنيان نهاده است . چنين نگرشي با خوي جاهلي و مبتني بر تفاوت ، تمايز و تفاخر ناسازگار است . امويان و ديگر بزرگان قريش سخت از اين نگاه برابر در اسلام خشمناك بودند. توجه بردگان و مستضعفان شيفته عدالت به دين اسلام ، و اين كه آنان هرگونه شكنجه قريشيان را به جان مي خريدند تا با ايمان خود بر فراز قله هاي شرافت و عظمت قرار گيرند بر خشم آنان مي افزود. امتياز بر اساس ايمان و تقوا بر امويان سخت گران مي آمد و وادارشان مي نمود تا با پيامبر(ص) و تازه مسلمانان سر ستيز در پيش گيرند.

تاريخ نگاران رفتارهاي ناشايست و اهانت آميز برخي از خاندان اموي را نسبت به پيامبر (ص) و ايذاي آن حضرت نقل كرده اند. حكم بن ابي العاص پشت سر آن حضرت به راه مي افتاد و اسائه ادب مي كرد. عقبة بن ابي معيط درِ خانه پيامبر را آلوده مي كرد و هموبر صورت پيامبر خدو انداخت . ام جميل - زن ابو لهب و خواهر ابو سفيان - كه در قرآن «حمالة الحطب » معرفي شده است ، بر سر راه پيامبر كه به نماز مي رفت ، خار مي گستراند.

هند زن ابو سفيان بيشترين كينه و عداوت را درباره پيامبر (ص) اعمال مي كرد وهمو بود كه در جنگ احد جگر حمزه را به دندان گرفت و بدن وي را به وضع دل خراشي مثله نمود. ابوسفيان سر سلسله سفياني خاندان اموي به مدت بيست سال ، مبارزه با اسلام و پيامبر را رهبري مي كرد و زماني كه پيامبر(ص) به مدينه مهاجرت نمود،جنگ هاي عليه آن حضرت را هدايت مي كرد. كمتر جنگي عليه اسلام بود كه ابو سفيان در گردآوري اموال و افراد قبايل سهيم نبوده باشد.

به سال هفتم هجري مكه فتح شد و قبايل فراواني اسلام اختيار نمودند. امويان كه با قدرت اسلام مواجه شدند، چاره اي جز تسليم يا مرگ نداشتند، آنان نيز اسلام آوردگاني بودند كه چون شمشير مسلمانان را بر سر خود ديدند تسليم شدند. در همين فتح بزرگ بودكه ابو سفيان ، به رژه سربازان مسلمان نگاه مي كرد و به عباس بن عبدالطلب گفت :«امروز پادشاهي برادرزاده ات گسترده شد». عباس در پاسخ وي گفت : «اين نبوت است ».روزي در جنگ حنين ديد، مسلمانان شكست خورده مي گريزند، به استهزا گفت : «گمان ندارم تا رسيدن به دريا توقف كنند!» و نيز گويند در جنگ هاي شام هر گاه روميان غلبه مي يافتند، مي گفت : «إيه يا بني الاصفر؛ بشتابيد اي روميان » و هر گاه عقب مي نشستند،مي گفت : «ويل لبني الاصفر».

روزي در مسجد به ديده تعجب به پيامبر (ص) مي نگريست و با خود مي گفت :«كاش مي دانستم چگونه بر من چيره شد! پيامبر (ص) از نگاه او ضميرش را خواند و نزدوي آمد و با دستانش بر شانه ابو سفيان زد و فرمود: «بالله غلبتك يا أبو سفيان »! پس ازرحلت رسول اكرم (ص) و انتخاب ابوبكر به خلافت ، ابوسفيان نزد علي (ع) رفت و اظهارداشت : چرا در خانه نشسته اي و اجازه مي دهي اين مرد كه از پست ترين خاندان قريش است بر اريكه قدرت بنشيند، اگر ميل داري قيام كن و حق خود را مطالبه نما و من هم از شما طرف داري مي كنم و مدينه را از سواره و پياده پر مي سازم . علي (ع) چون از نيت سوء وي اطلاع داشت و مي دانست وي دلش به حال اسلام نسوخته ، او را از خود دور ساخت و فرمود: اي ابوسفيان تو از آغاز با اسلام دشمني كردي و با قرآن ستيزه نمودي ، هنوز دست از عناد و مخالفت با اسلام بر نمي داري !

حكيم سنايي شاعر پارسي گوي خصومت ، سلسله سفياني اموي را در شعر معروف زير آورده است :



داستان پسر هند مگر نشنيدي

كه از او و سه كس او به پيامبر چه رسيد



پدر او لب و دندان پيامبر بشكست

مادر او جگر عم پيامبر بمكيد



او به ناحق حق داماد پيامبر بگرفت

پسر او سر فرزند پيامبر ببريد