نقش ائمه در احياي دين
مسلم است كه فطرت بشر گرايش به عالم قدس دارد و هر آنچه مربوط به آن فضاباشد قبول دارد، اما در مقابل اين فطرت پاك ، نفس هم هست ، نفسي كه حالات مختلفي دارد.
اين نفس اگر درست تربيت نشود به سرعت تغيير عقيده و روش داده و از نقطه عالي به اسفل سقوط مي كند. در اين ميان ابزار و اسباب و قواي نفس به ياري او آمده و در شدت بخشيدن به انحطاطش ياري مي كنند.
تلاش اولياي الهي در طول تاريخ بر اين بوده است كه مسير انحرافي انسان را به او گوشزد كنند، و براي رساندن پيام خود تا پاي جان نيز پيش رفته اند كه در اين ميان برخي هدايت شده و برخي نيز بر لجاجت خود اصرار ورزيدند.
حكومتها در اين ماجرا بي تاثير نبوده اند، جمله معروف اهل بيت (ع):«الناس علي دين ملوكهم ». مؤيد اين معنا است .
حكومت ها در بيگاري كشيدن از مردم و به خدمت در آوردن آنها دريغ نورزيدند و تا آن جا پيش رفتند كه يا خود را خدا معرفي نمودند و اگر نتوانستند حداقل سايه خداشدند.
در نتيجه اگر مردم سر تعظيم فرود مي آوردند زهي سعادت آنان و گر نه اگر بنا را بر سر تابيدن از بيعت مي گذاشتند، لاجرم بايد سر از تن جدا شده و عبرت ديگران شوند.
نقش اولياي الهي همواره در اين گير و داد، دعوت به توحيد، عدالت و معاد بوده است و هر جا احساس مي كردند سنتي در شرف تكوين است ، با اصرار مي خواستند كه خفتگان ، بيدار شوند.
اما چرا مردم هدايت شده گاهي مرتد مي شوند و به دين گذشته گان خود برمي گردند؟
سوالي است كه مؤيد آن شواهد تاريخي است و ما در اعصار مختلف نمونه هاي آن را سراغ داريم . قومي با زحمات صالحي دلسوز دست به انجام مي رساند، اما پس از چند صباحي به همان آيين سابق باز مي گشت ، چرا؟!
در اين نوشتار، قصد داريم به عوامل انحطاط اشاره كنيم . هم چنين نقش ، وظيفه و تاكتيك رهبران ديني را روشن سازيم .