بازگشت

علو همت و كوچكي دنيا


ابن شهر آشوب در مناقب اين اشعار را آورده :

سبقت العالمين الي المعالي بحسن خليقه و علو همه

يريد الجاحدون ليطفئوه و يأبي الله الا ان يتم

از جلوه ي عزت امام حسين (ع) اين است كه وي به زندگي دنيا بي اعتنا بود، به طوري كه از مرگ هم هراس نداشت و كوچكترين توجهي به آن نداشت ، غير از رضاي خدا كه با خون حسين ممزوج بود، هرچيز عزيز و پست و پر قيمت و بي قيمت در نظر او فداي دين و حقيقت بود.

استاد علائلي مي گويد: از اين نظر سزاوار است كه پايه گذار دوم ـ بعد از جدّ بزرگوارش ـ ناميده شود و يا تجديد كننده فرائض گفته شود، به طوري كه شاعر هندي (معين الدين اجميري ) گفته : حسين در آن شرايط موجود كه اسلام با آن دست به گريبان بود مرگ را خوشبختي مي دانست و زندگي با ستمكاران را ملامت و رذالت معرفي مي كرد:

«اني لا اري الموت الا سعادة و الحيوة مع الظالمين الا برما.»

به عبارت روشن تر: مرگ كه در نظر همه اهل دنيا سخت و رنج آور است ، اگر با پذيرفتن حكم ظالمان و زندگي در زير نفوذ آنان مقايسه شود، بايد گفت مرگ بهتر است .

از اين رو در خطبه اي كه در بطن الرمه ايراد كردند فرمودند:

اي مردم ! زندگي همين لوليدن چون كرمان و خوردن و آشاميدن چون چهارپايان نيست و هدف ِ وجود آدمي نيز اسارت در دست شهوت و هوي و هوس نيست . كجائيد اي مردم ! مركب غفلتي كه زير پا داريد شما را به كجا و تا كجا خواهد برد؟ اين كه شما داريد،زندگي نيست فساد است . شما استخوان يك ديگر را مي جويد، خون همديگر را مي خوريد و به هستي يك ديگر با چشم بغض و عداوت مي نگريد. همة اين نكبت ها را دست ظلم بر شما تحميل كرده است . من مي روم تا اين دست را قطع كنم . من مي روم تا ظالمان را نابود سازم ، ولي شما مرا مي ترسانيد و مي گوييد خون تو را خواهند ريخت ، غافل از آن كه خون مظلومان چون بر زمين ريزد جوششي خواهد و موج خواهد كرد زد و امواج خروشانش ستمگران را به غرقاب فنا خواهد انداخت . اين است راه من و هدف من . آنان كه با من اند بيايند و كساني كه سوداي ديگر دارند بازگردند:



بزرگ فلسفه قتل شاه دين اين است

كه مرگ سرخ به از زندگي ننگين است