بازگشت

دخول و خروج صادقانه و كاذبانه


هنگامي كه يزيد به حكومت رسيد واراده قاطع خويش را مبني بر اخذ رأي نشان داد امام در وصيتنامه شان به محمد ابن حنفيه فرمود: «... ان ّ الحسين يشهد أن لا اله الاالله وحده لا شريك له ، وان محمداً عبده و رسوله ، جاء بالحق من عند الحق ، وان الجنة والنّار حق ّ، .. وأنّي لم اخرج اشراً، ولا بطراً، ولا مفسداً، ولا ظالماً، وانمّا خرجت لطلب الاصلاح في امّة جدّي (ص) اريد أن امر بالمعروف وأنهي عن المنكر، و اسير بسيرة جدّي و ابي علي ابن ابيطالب ...» اگر محتواي اين خروج را در قرآن جستجو كنيم به آيه 79 سوره اسري مي رسيم كه مي فرمايد: «قل رب ّ ادخلني مدخل صدق واخرجني مخرج صدق واجعل لي من لدنك سلطاناً نصيراً» . «دخول و خروج به صدق اين است كه صدق وواقعيت را در تمامي دخول و خروج هايش ببيند و صدق سراپاي وجودش را بگيرد، چيزي بگويد كه عمل هم بكند، و عملي بكند كه همان را بگويد... و اين مقام صديقين است » چنانكه امام حسين ، پس از اطلاع از شهادت مسلم و يا قيس ابن مسهّر و يا عبدالله ابن يقطر اين آيه را مي خواند: «من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه » امام در اين وصيتنامه الهي ـ سياسي شهادتين را ذكر مي كند و حق بودن مبدأ و معاد را ياد آور مي شود تا احدي خروج او را خروج از دين قلمداد ننمايد ـ همانند خوارج كه خروجي جاهلانه از دين داشتند ـ و با بر شمردن انواع خروج هاي منفي وضد دين ـ خروج خود خواهانه ، خروج عيّاشانه ، خروج مفسدانه ، خروج ظالمانه ـ به نوعي از خروج مطلوب دين در گستره جامعه اسلامي اشاره مي كند و آن خروج اصلاح طلبانه در گستره جامعه دين محور» است . و، كذب از ويژگي هاي ممتاز انواع خروج هاي منفي است لكن صدق ، مدار خروج اصلاح طلبانه است و نكته ديگر، امام به جاي آن كه ، دين را نيازمند به اصلاحات بداند، امت ديندار و جامعه ديني را محتاج اصلاحات مي داند و مي يابد.

خروج امام حسين بر حكومت اموي (يزيد) ، خروج صادقانه بر دخول كاذبانه در گستره سياست و حاكميت است ؛ نظام اموي ، كاذبانه براريكه قدرت بر جهان اسلام دست يافت چنان كه باز خواني انديشه ها ورفتارهاي امويان ، بيانگر آن است كه آنان ، هم دين را كاذبانه فهميدند و پذيرفتند و هم كاذبانه ، دين را مبناي رفتارهاي سياسي خويش قراردادند. و اگر چنانچه ، خاتميت دين اسلام نبود و يا خاندان اموي قبل از اسلام زندگي مي كردند، جريان رفتارهاي سياسي آنان ممكن بود در قالب وحي الهي ـ (قل سيروا في الارض فانظروا كيف كان عاقبة المكذّبين ) در آيد. كتب وحياني ـ از جمله قرآن مجيد ـ زندگي بشر را در تمام عرصه از جمله عرصه سياست و حكومت جريان صدق وكذب معرفي مي كند و بجاست مورّخين ما در تاريخ نگاري اين شيوه را مبناي كارخود قرار دهند تا تاريخ از نقل وقايع عبور كرده ، نه صحنه عبرت آموزي براي او لوا الالباب در آيد و به هدايت بشر وجوامع بشري ياري رساند.