بازگشت

زندگي سياسي امام حسين در عصر حاكميت يزيد


دوران حاكميت معاويه ، با فرا رسيدن مرگش در رجب سال 60 ه.ق خاتمه يافت ؛دوراني كه معاويه ، با دين به دفن دين (اسلام ناب ) پرداخت چنان كه مغيرة ابن شعبه ازشخصيتهاي طراز اول سياسي آن عصر ـ كه از طرفداران جدي حاكميت اموي بود ـ از معاويه نقل مي كند كه گفته بود: «فاي ّ عمل يبقي مع هذا؟ لا ام ّ لك ! لا والله الاّ دفناًدفناً» . دين ، ابزار سياسي براي قدرت (اقتدار) سياسي شده بود و هر آنچه كه از ناحيه دولت صادر مي گرديد به نام دين (دستورهاي ديني ) تلقّي شده و لازم الاجرا بود، در چنين شرايطي معاويه به پسرش يزيد و صيت نموده بود: «مردم حجاز را بنگر كه اصل تو و خاندانت از آنهاست . هر كس از آنها پيش تو آمد وي را گرامي دار، و هر كس از تو دوري گرفت با او پيمان ببند. مردم عراق را بنگر، و اگر هر روز عزل فرمانداري را از تو خواستند درنگ مكن ، عزل يك فرماندار از آن بهتر كه صد هزار شمشير از نيام در ايد و نداني كه عاقبت آن به زيان كيست . مردم شام را بنگر، و آنها را خاصّان خويش كن ، واگر دشمني بپاخاست او را به كمك شاميان دفع كن . سپس آنها را به شهرشان باز گردان و مگذار از اقامت جاهاي ديگر آداب خويش را از دست بدهند. من از سه كس برتو بيمناكم : حسين بن علي ، عبدالله بن زبير، عبدالله ابن عمر. درباره حسين ابن علي ، اميدوارم خداوند او را كفايت كند چنان كه پدرش را كشت و برادرش را مخذول كرد عبدالله ابن زبيرمردي است مكّار و كينه جو، اگر به او دست يافتي پاره پاره اش كن . عبدالله ابن عمرمردي است پرهيزكار، وي را به آخرتش واگذار تا ترا به دنيايت وا گذارد» لكن يزيد، برخلاف مشي سياسي پدرش ، راهي را در پيش گرفت كه به فرايند سقوط و سرگوني رژيم ـ نامشروع بني اميه شتاب فراوان بخشيد؛ اگر معاويه در نهان و جلسات خصوصي نيات پليد خويش را مبني بر دفن اسلام و مظاهر آن برملا مي ساخت ، يزيد آشكارا و با شتاب در صدد اعمال حاكميت استبدادي ضد ديني بود و به جاي سياست نرمش و مدارا بادشمنان قدرت سياسي خويش در داخل ـ كه تز معاويه بود ـ سياست مشت آهنين وبرخورد خشونت آميز را براي كسب آراء و يا حذف فيزيكي مخالفان انگشت شمار خويش در پيش گرفت ؛ سياستي كه عقلانيت سياسي ، اولويت اول را بدان اختصاص نمي دهد و فقط فريفتگي قدرت سياسي مي تواند مؤيد آن باشد.

يزيد ابن معاويه ابن ابي سفيان ، در واقع از اوصافي كه يك مسلمان ـ با حداقل درجه ايمان از آن برخوردار است ، و همچنين يك شهروند متعهد در يك جامعه اسلامي ، .. نبود؛ هم آشكارا به فسق وفجور مي پرداخت ومقيد به ترك حرام وانجام واجبات نبود و هم به اجراي قوانين تعهدي نداشت ؛ انساني كه اشتهارش به فسق به قدري اظهر من الشمس است كه دوستان و مخالفان بني اميه از جمله امام حسين به صراحت در مذاكرات سياسي و مكاتبات و سخنراني ها ومناظره هاي سياسي ـ چه در عهد معاويه وچه در عهدحاكميت يزيد ـ با شخصيت هاي طراز اول حكومت مطرح مي كردند و بر عدم كفايت اخلاقي ، ديني ، و شهروندي او صحّه مي گذاشتند و بر اين امر تأكيد مي ورزيدند كه كسي كه حقوق و مسئوليت هاي اخلاقي ، ديني ، و شهروندي را در يك جامعه ديني رعايت نمي كند چطور مي تواند كفايت سياسي براي حاكميت بر يك جامعه را داشته باشد. در چنين حالتي افرادي نظير شخص معاويه ويزيد نمي توانستند عدم تجاهر به فسق يزيد را ازطريق حقوقي و محاكم قضائي كه در اختيار قدرت سياسي حاكم (حكومت اموي ) بود، مطرح وبه اثبات رسانند و مخالفين سياسي خود را از طريق محاكم قضائي محكوم نموده و مجازات كنند.

بنابر اين با تغيير شرايط سياسي حاكم بر جامعه اسلامي ، رفتار سياسي امام حسين (ع) بدون آنكه ذره اي از مدار صداقت در گستره سياست عدول كرده باشد تغيير كرد؛يزيد، بدون توجه به سفارش هاي سياسي (توأم با تزوير) پدرش ، تز خشونت در گستره سياست را در پيش گرفت وبلا فاصله همراه با نامه هاي اعلان وفات معاويه به واليان واميران بخش هاي مختلف جامعه اسلامي ، نامه ديگري منضم ّ به آن نامه مبني بر اخذبيعت از مخالفان سياسي به هر نحو ممكن براي فرماندار مدينه وليد ابن عتبه ابن ابي سفيان ارسال نمود و در نامه بعدي دو راه پيش روي فرماندار مدينه نهاد: يا از آنان بيعت بگيرد و يا سر آنان را نزد خليفه بفرستد.

وليد هنگامي كه امام را احضار نمود وجريان بيعت را مطرح كرد امام ضمن تأكيدبر رأي علني در حضور مردم فرمود: «انّا اهل بيت النبوّة ، ومعدن الرسالة ، ومختلف الملائكة ، بنا فتح الله، وبنا ختم الله، ويزيد رجل فاسق ، شارب الخمر، قاتل النفس المحرّمة ، معلن بالفسق ، ومثلي لا يبايع مثله ، ولكن نصبح وتصبحون وننظر وتنظرون اينا احق ّ بالخلافة والبيعة ؟» امام با بر شمردن قابليت هاي خويش و نيز ويژگي هاي يزيد، بيعت كسي كه معدن رسالت است و گشايش و اختتام امور الهي بوسيله اوست ، بامثل يزيد محال مي داند و با اين وجود هم خود و هم وليد را به بررسي راجع به شايستگي خلافت وشايستگي رأي دادن براي امام و يزيد دعوت كرد. همچنين هنگامي كه مروان ابن حكم در كوچه هاي مدينه به امام پيشنهاد داد كه با يزيد بيعت كند كه اين امر براي دنيا و آخرتش نيكوست فرمود: «انّا لله و انا اليه راجعون وعلي الاسلام السّلام ، اذ قد بليت الامّة براع مثل يزيد» . امام در يك سخنراني ميان لشكريان حرّ وياران خود فرمود: «الاترون الي الحق لايعمل به ، والي الباطل لايتناهي عنه ، ليرغب المؤمن في لقاء ربّه حقّاًحقّاً، فاني لا اري الموت الاّ السعادة ، و الحياة مع الظالمين الاّبرماً» امام ، سياست قاطع مبتني بر درايت و صداقت وشجاعت خويش را تا آخرين لحظه حيات تعقيب نمود و مي فرمود: «الموت اولي من ركوب العار ـ و العار اولي من دخول النار. الا ان ّ الدّعي ابن الدّعي قدر ركز بين اثنتين بين السّلّة والذّلة ، و هيهات منّا الذّلّة » صلابت و استواري امام و پرهيز ازهر گونه مما شات و زد و بندهاي سياسي ، وپاسخ مثبت به درخواست هاي ده ساله مردم كوفه ، با وجود تهديدات جدي و سخت گيري هاي ممتد يزيد وعمالش بيانگر اراده قاطع امام براي افشاي ماهيت حاكميت دين گريز و دين ستيز يزيد، و واعلام آمادگي براي پذيرش مسئوليت نظام سياسي مبتني بر دين در گستره جامعه اسلامي بود؛ تلاشي صادقانه در راستاي سياستي دين باور و دين محور و دين گستر.