بازگشت

زندگي سياسي امام در عصر حكومت معاويه


قبل از بررسي رفتارهاي سياسي امام حسين (ع) در اين دوره ، لازم است اشاره اي به وضعيت حكومت در اين عصر شود. معاوية ابن ابي سفيان كه از زمان حكومت (خلافت ) عمر وارد نظام سياسي اسلام شد و از آغاز زندگي اش در صدد دستيابي به قدرت سياسي بود وهمانند پدرش اسلام را قدرت (قدرت سياسي ـ اقتصادي ـ اجتماعي ) مي خواند نه مكتب . به تدريج گستره نفوذ سياسي خويش را بازيركي آميخته با ريا و خدعه توسعه بخشيد و زماني كه مردم پس از خليفه سوم ـ عثمان ـ با امام علي (ع) بيعت نمودند با وجودي كه امام علي او را از امارت شام معزول كرد لكن او همچنان با موج آفريني هاي كاذبانه ، حكومت جامعه اسلامي را بدست گرفت وامام حسن مجتبي را در شرايط صلح تحميلي قرار داد؛ چنان كه علامه طباطبائي در خصوص اختناق معاويه اي در اين عصر مي گويد: «گذشته از اين كه مقررات وقوانين ديني اعتبار خود را از دست داده بود وخواسته هاي حكومت جايگزين خواسته هاي خدا و رسول شده بود...» .

معاويه با ترويج جعل حديث ، و تحريف متون ديني ، وانحراف در اركان نظام سياسي اسلام ، واستقرار مباني ومناسبات جاهليت در حكومت و جامعه ، و سركوب حق مداران و گروه هاي سياسي مخالف با روش هاي سياسي ويا نظامي آميخته با تزوير شرايطي را در جامعه به وجود آورد كه به تعبير علامه عسكري «مسلمانان را چنان تربيت كرده بود كه دين اسلام را در اطاعت از خليفه وقت مي دانستند و عمده مشكلات از اينجا بود» خصوصاً پس از بدست آوردن خلافت در خصوص علويون فرماني صادر كرد كه «هر كس چيزي را در فضل ابو تراب وخاندانش باز گويد حرمتي براي خون و مالش نيست وخونش هدر خواهد بود» و چنانكه پس از انعقاد معاهده سياسي با امام حسن مجتبي دركوفه يك سخنراني عمومي نمود و گفت : «من بخداي سوگند با شما نبرد نكردم كه نماز بخوانيد و روزه بگيريد و نه براي اينكه حج برويد و زكات بپردازيد، شما اين كارها را خود مي كنيد بلكه مي خواستم تنها بر شما رياست وحكومت كنم خداوند خواسته مرا به من عطا كرد...» آنگاه بدون هيچ شرم وحيا افزود: «آگاه باشيد آنچه من با حسن شرط كرده و پيمان بسته ام زير اين دو پاي خويش مي نهم » و انديشمند و مورخ شهير ويل دورانت در خصوص شخصيت سياسي معاويه مي نويسد: و درباره معاويه نبايد به ناروا قضاوت كردوي در آغاز كار به وسيله عمر كه او را به حكومت شام برگزيد، به قدرت رسيد پس از آن علمدار انقلابي شد كه از قتل عثمان زاده بود و سپس بوسيله دسيسه هاي ماهرانه اي كه وي را از توسل به زور جز در موارد خاص بي نياز مي داشت پايه هاي قدرت خود را محكم كرد... معاويه در كار دنيا ورزيده بود و به دين پاي بند نبود دين را پليسي كم خرج مي دانست كه نمي بايد ميان او وتمتع از لذات دنيا حائل شود...» و همين قياس است كه نيكلسون مي گويد: معاويه «سياستمداري ورزيده بود و در كار سياست از ريشيليو سياستمدار معروف فرانسوي كمتر نبود...» .

بنابر اين واكاوي مجموعه رفتارهاي سياسي معاويه و بررسي نظريات انديشمندان و مورخان ـ عمدتاً ـ حكايت از آن دارد كه او نه به صدق در حوزه دين معتقد است و نه به صدق در حوزه انسانيت . بلكه مشي سياسي او بر ريا كاري ، كذب و خدعه استوار است در واقع او سمبل اعلاي كذب در گستره سياست در يك نظام ديني مي باشد، وي توانسته تفكر غالب در جامعه اسلامي را دين حكومتي قرار دهد و حكومت ديني را به حاشيه براند، هر آنچه را خليفه حكم كند، حكم ديني است و لازم الاتباع ، ولو با نصوص ديني مغاير باشد. (نگاه و رفتار ابرزاري به دين در حوزه سياست وحكومت ) .

چنان كه خود معاويه مي گويد: «اشتريت من القوم دينهم ...، من از اين مردم دين شان را خريده ام » .

امام حسين (ع) در حكومتي قرار گرفت كه انديشه سياسي و رفتار سياسي رسمي در راستاي دين گريزي و دين ستيزي قرار داشت . با آنكه معاويه بلا فاصله پس از معاهده با امام حسن بي اعتباري آن پيمان را رسماً وعلناً ـ قولاً و فعلاً ـ اعلام كرد و آن پيمان را زير پايش نهاد معذالك امام حسين در عهد امامت امام حسن ، ذرّه اي تخطي از اين پيمان نكرد با آنكه پيشنهادات پيمان شكستن از ناحيه گروههايي از شيعه دريافت نمودو پس از شهادت امام حسن و آغاز امامت خويش نيز همچنان به آن عهد نامه پاي بند بودچنانكه موردي از آن در «بند 2» ذكر گرديد؛ با وجودي كه عرف رايج سياسي آن است كه وقتي يك طرف پيمان ، از اصول و مفاد عهد نامه عدول كرد ـ اعم از عدول بخشي ويا كلي ـ طرف ديگر پيمان ، خود را متعهد به وفاداري به آن پيمان نمي داند ومعمولاً سياست خصمانه اي در پيش مي گيرند، لكن امام حسن وامام حسين همچنان بر عهد خويش باقي ماندند تا بهانه جويان عرصه هاي سياست وحكومت نظير معاويه و يارانش ، آنان را متهم به نقض عهد نكنند و آنان را حداقل همانند خود نپندارند و زلاليت و شفافيت سياست ناب علوي كه ريشه در تعهد الهي آنان دارد، خدشه دار نگردد و صداقت در حوزه تعهدات سياسي تجلّي كامل يابد. وبا افشا گري هاي آگاهانه آميخته با احساس مسئوليت در مقاطع مختلف هدايت ورهبري سياسي جامعه اسلامي را به انجام رسانند؛چنانكه امام حسين با شجاعت تمام در مجلس معاويه در شام ، ضمن خطبه اي فرمود: «نحن حزب الله هم الغالبون ، و عترة رسول الله الاقربون ...» و در سخنراني ديگر در مجلس معاويه گفت : (معرفي شرافت خانوادگي ، فضايل انساني وعلو اجتماعي خويش ) «... انا ابن من ساد اهل الدنيا بالحسب الناقب والشرف الفائق والقديم السابق ، انا ابن من رضاه رضي الرّحمن و سخطه سخط الرّحمن ، ثمب ردّ وجهه للخصم (معاويه ) فقال : هل لك اب كأبي او قديم كقديمي ؟ فان قلت : لا، تغلب . وان قلت : نعم ، تكذب .» و نيز در يك سخنراني در مني در جمع علما فرمودند: اعتبروا ايّها النّاس بما وعظ الله به اوليائه من سوء ثنائه علي الاحبار اذ يقول : «لو لا ينهيهم الرّبانيون و الاحبار عن قولهم الاثم » ... اليس كل ّذالك انمّا تلتموه بما يرجي عندكم من القيام بحق ّ الله، وان كنتم عن اكثر حقه تقصرون ، فاستخففتم بحق الائمة ، فامّا حق الضّعفاء فضيّعتم ، و امّا حقّكم بزعمكم فطلبتم ، فلا مالاًبذلتموه ، ولا نفساً خاطر تم بها للّذي خلقها، و لا عشيرة عاديتموها في ذات الله، انتم تتمنّون علي الله جنّته ومجاورة رسله و اماناً من عذابه ... قد ترون عهود الله منقوضة فلاتقرعون ، وانتم لبعض ذممم ابائكم تقرعون و ذمّة رسول الله ـ 9 ـ مخفورة ... ولا في منزلتكم تعلمون ، ولا من عمل فيها تعنون ، و بالإدهان والمصانعة عند الظلمة تأمنون ، كل ّذالك ممّا امركم الله به من النهي والتناهي وانتم عنه غافلون ، وانتم اعظم الناس مصيبة لما غلبتم عليه من منازل العلماء لو كنتم تسعون ، .. ذالك بان ّ مجاري الامور والاحكام علي ايدي العلماء بالله، الامناء علي حلاله و حرامه ، فانتم المسلوبون تلك المنزلة ، وماسلبتم ذلك الا بتفرقكم عن الحق و اختلافكم في السنّة بعد البينّة الواضحة ، ... ولكنّكم مكنّتم الظلمة من منزلتكم ، و اسلمتم امور الله في ايديهم ، يعملون بالشبّهات ، ويسيرون في الشهوات ، ... يتقلّبون في الملك بارائهم ويستشعرون الخزي باهوائهم ، اقتداء بالاشرار، وجرأة علي الجبّار، ... فالارض لهم شاغرة وايديهم فيها مبسوطة ، ... فمن بين جبّارٍ عنيد، و ذي سطوة علي الضعفة شديد، مطاع لا يعرف المبدء المعيد. فيا عجباً و مالي لا اعجب ، و الارض من غاش غشوم ومتصدق ظلوم ، وعامل علي المؤمنين بهم غير رحيم ، فالله الحاكم فيما فيه تنازعنا... پس از اين تحليل روشنگرانه وعميق سياسي و اشاره به نقش خواصب در شكل گيري و تداوم حكومت اموي در جمع خواص ، فلسفه سياسي خويش را اينگونه مطرح مي كند:... اللّهم انّك تعلم انه لم يكن ما كان منا تنافساً في سلطان ولا التماساً من فضول الحطام ، ولكن لنري المعالم من دينك ، و نظهر الاصلاح في بلادك ، ويأمن المظلومون من عبادك ، ويعمل بفرائضك وسنّتك واحكامك ، فانّكم ان لم تنصرونا و تنصفونا قوي الظلمة عليكم ، وعملوا في اطفاء نور نبيّكم ، وحبنا الله وعليه توكلّنا و اليه انبنا و اليه المصير» امام حسين تبيين صريح وتحليل منطقي نقش عوامل مختلف ـ خصوصاً خواص جامعه ـ را در حضور خواص ، در شكل گيري و تداوم حاكميت جور ـ حكومت بني اميه در عهد اقتدار سياسي معاويه (كه امام خود از شهروندان آن جامعه بحساب مي آيد) مطرح مي سازد.

علاوه بر گفتمان هاي سياسي وسخنراني هاي آگاهانه وشفاف ، امام حسين (ع) بامكاتبات روشنگرانه و صريح سياسي ـ با رأس قدرت سياسي وقت ـ معاويه ـ ناكار آمدي نظام سياسي و ميزان عدول از مواضع حاكميت ديني را بيان مي كند و با پي گيري هاي مستمر جريان ها و وقايع سياسي عصر خويش ، به نقد تصميم گيري ها و رفتارهاي سياسي معاويه (وحكومت بني اميه ) و عواقب شوم رفتارهاي نابهنجار و نامتناسب با سياست ديني مي پردازد و حضور فعال سياسي خويش را در عرصه ها و مقاطع مختلف سياسي دوران امامتش را به منصّه ظهور مي نشاند؛ از جمله هنگامي كه معاويه اقدام به تعيين جانشين خود ـ يزيد ـ نمود امام حسين در نامه اي نوشت : «ثم ولّيت ابنك و هو غلام يشرب الشراب و يلهو بالكلاب ، فخنت امانتك واخربت رعيّتك ، ولم تؤدّ نصيحة ربّك ، فكيف تولّي علي امّة محمّد ـ (ص) من يشرب المسكر؟ و شارب المسكر من الفاسقين ، وشارب المسكر من الاشرار، و ليس شارب المسكر بأمين علي درهم ، فكيف علي الامّة ؟

فعن قليل ترد علي عملك حين تطوي صحائف الإستغفار» همچنين در پاسخ به نامه معاويه نوشت : «امّا بعد فقد بلغني كتابك ، تذكر أنّه قد بلغك عنبي امور انت لي عنهاراغب ... الست القاتل حجراً... او لست قاتل عمرو ابن الحمق ... او لست صاحب الحضرميين ... قلت : «انظر لنفسك ولدينك ولامّة محمد (ص) واتق شق ّ عصا هذه الامة و ان تردهم الي فتنه » واني لا اعلم فتنه اعظم علي هذه الامبة من ولايتك عليها، ولااعلم نظراً لنفسي ولديني و لامّة محمد (ص) علينا افضل من ان اجاهدك ، فإن فعلت ؛ فانّه قربة الي الله، وان تركته ؛ فانّه استغفر الله لذنبي ، و أسأله توفيقه لإرشاد امري ، ... لانّك قدركبت جهلك ، وتحرصت علي نقض عهدك ، و لعمري ما وفيّت بشرط ، ولقد نقضت عهدك بقتلك هؤلاء النفر الّذين قتلهم بعد الصلاح و الايمان والعهود والمواثيق ، فقتلهم من غيران يكونوا قاتلوا وقتلوا، ولم تفعل ذالك بهم الا لذكرهم فضلنا، وتعظيمهم حقّنا، ... فابشريا معاويه بالقصاص ، واستيقن بالحساب ، ... وليس الله باس لاخذك بالظّنّة وقتلك اوليائه ُ علي التهم ، ونفيك اوليائه ُ من دورهم الي دار الغربة ، واخذك الناس ببيعة ابنك غلام حدث ؛يشرب الخمر ويلعب بالكلاب ، لا اعلمك الا وقد خسرت نفسك ، وبترت دينك ، وغششت رعيّتك ، واخزيت امانتك ، وسمعت مقالة السّفيه الجاهل ، ...» .

زماني كه معاويه به همراه مشاوران وشخصيت هاي سياسي وارد مدينه شدمجلسي با حضور بزرگان بني هاشم ترتيب داد و براي بيعت با يزيد سخناني مطرح كردكه امام حسين برخاست و اينچنين مكذّبين عرصه سياست را رسوا ساخت وپرده ازحقايق منويات واعمال آنان برداشت : «امّا بعد... يا معاويه ... وقد فهمت مالبست به الخلف بعد رسول الله من ايجاز الصفّة والتنكّب عن استبلاع البيعة . وهيهات ، هيهات يامعاويه ... ولقد فضّلت حتي افرطت ، واستأثرت حتي احجفت ، ومنعت حتي محلت ، وجزت حتي جاوزت ، ما بذلت لذي حق ّ من اسم حقه بنصيب حتّي اخذ الشيطان حظّه الا وفر، ونصيبه الاكمل ، وفهمت ما ذكرته عن يزيد من اكتماله وسياسته لامّة محمد (ص) تريد ان توهم الناس في يزيد، كانك تصف محجوباً، او تنعت غائباً، او تخبر عمّا كان ممّا احتومية بعلم خاص ... فخذ ليزيد في اخذ به من استقرائه الكلاب المهارشه عند التحارش ، ...و القيان ذوات المعازف وضرب الملاهي ، تجده ناصراً، ودع عنك ، ما تحاول .

فما اغناك ان تلقي الله من وزر هذا الخلق بأكثر ممّا انت لاقية ، فو الله ما برحت تقدح باطلاً في جور، وحنقاً في ظلم ، حتي ملات الاسقية ، وما بينك وبين الموت الاّغمضة ، فتقدم علي عمل محفوظ في يوم مشهود، ولات حين مناص ، و رأيتك عرضّت بنا بعد هذا الامر، ومنعتنا عن ابا ئنا تراثاً، ولقد لعمر الله اورثنا الرّسول (ص) ولادة ، وجئت لنا بهاما حجيتم به القائم عند موت الرسول ، فأذعن للحجّة بذالك ، وردّه الايمان الي النصف ، فركبتم الا غاليل ، وفعلتم الافاعيل ، و قلتم ؛ كان ويكون ، حتي اتاك الامر يا معاويه من طريق كان قصدها لغيرك ، فهناك فاعتبروا يا اولي الابصار، و ذكرت قيادة الرجّل القوم بعهدرسول الله (ص) وتأميره له ، وقد كان ذالك ولعمر و ابن العاص يومئذ فضيلة بصحبة الرسول ، وبيعته له ، وماصار ـ لعمر الله، يومئذ مبعثهم حتي انف القوم امرته ، و كرهه تقدمه ، وعدّوااعليه افعاله ، فقال ـ (ص) لاجرم معشر المهاجرين لا يعمل عليكم بعد اليوم غيري » ، فكيف تحتج ّ بالمنسوخ من فعل الرسول في اوكد الاحكام واو لاها بالمجتمع عليه من الصوّاب ؟ ام كيف صاحبت بصاحب تابعاً وحولك من لايؤمن في صحبته ؟ ولا يعتمد في دينه و قرابته ، وتتخطّأهم الي مسرف ٍ مفتون ، تريد ان يلبس الناس شبهة يسعد بها الباقي في دنياه ، وتشقي بها في اخرتك ، ان ّ هذا لهو الخسران المبين ، واستغفر الله لي ولكم » و همچنين هنگامي كه معاويه در مسجد النبي در مدينه مشغول سخنراني راجع به جانشيني پسرش يزيد بود و گفت : «اگر غير از يزيد ديگري را براي رهبري مردم بهتر مي شناختم براي آن شخص بيعت مي گرفتم » . ابا عبدالله الحسين برخاست فرياد زد: «و الله لقد تركت من هو خيرمند اباً وامّاً ونفساً» معاويه گفت : خودت را مي گوئي امام فرمود: نعم اصلحك الله. معاويه گفت : آري مادر تو از مادر يزيد برتر است اما نسبت به پدر بايد بگويم كه خدا اين گونه خواست كه پدر يزيد بر پدر تو پيروز شود. امام فرمود: حسبك جهلك ، اثرت العاجل علي الاجل . معاويه گفت : امّا اين كه گفتي تو بهتر از يزيد هستي ، سوگند به خدا كه يزيد براي رهبري بر اين امّت از تو سزاوارتر است . امام فرمود: هذا هو الإفك والزّور، يزيد شارب الخمر و مشتري اللّه و خير منّي ؟» كه اين جريان در واقع يك مناظره سياسي مستقيم با حضور مردم بود.

معاويه ، بيشتر با به كار گيري ابزارها وروش هاي سياسي ـ آميخته با تهديد و تطميع وحبس و تبعيد و شكنجه و اعدام ـ با مخالفين داخلي و دشمنان برخورد مي كرد و در پرتو سياست ومداهنه حكومت خويش را استقرار استمرار بخشيد: «فاتبع معاويه سياسة المداراة والمهادج » و به قدري دين را در جامعه بي اعتبار ساخت كه خود مي گويد: «لقد هان عليهم دينهم » و در خصوص پر تنش ترين تصميم سياسي خويش يعني رفراندوم تحميلي براي جمع آوري آراء مثبت تمام آحاد جامعه به نفع يزيد ـ هنگامي كه در شام مقرّ حاكميت خود با يك سخنراني مردم را به مشورت راجع به تعيين جانشين براي حكومت پس از مرگ خويش فراخواند مردم شام گزينه عبد الرحمن ابن خالد ابن وليد را پيشنهاد دادند لكن معاويه نپذيرفت و پسرش يزيد را به جانشيني خويش معرفي كرد و عبدالرحمن ابن خالد را به نحو مرموزي به قتل رساند و اين بيانگر بي كفايتي يزيد درنزد شاميان طرفداران پرو پا قرص بني اميه بوده است . حتي يزيد در ميان خاندان بني اميه نيز اعتباري نداشت ؛ چنانكه مروان ابن حكم حاكم مدينه در اين خصوص مي گويد: «ان ّ قومك ابوا اجابتك الي بيعتك ابنك » معاويه ! خويشاوندانت از پذيرفتن فرمان تو درباره بيعت يزيد سرباز مي زنند» با اينهمه معاويه با تهديد و تطميع و تبليغ و تزوير...، نامناسب ترين و خطرناك ترين تصميم سياسي خويش را كه مآلاً حكومت اموي را در سراشيبي سقوط زودرس قرار داد و حكومت و قدرت سياسي از اموي به مرواني انتقال يافت تحقق بخشيد و با تشكيل مراسم عمومي بيعت (رفراندوم ) در سراسر كشور اسلامي ، همگان را دعوت نمود كه ِبرخيزيد با يزيد به نام خدا بيعت كنيد «فبايعوا علي اسم الله» و فقط عده انگشت شماري از مخالفين باقي ماندند كه با آنان با بكار گيري روش هاي مختلف ـ صلاح در آن ديد مدارا نمايد تا فرصت و شرايط مناسب براي برخورد با آنان فراهم آيد؛ يكي از برجسته ترين مخالفان حكومت معاويه امام حسين (ع) بود؛امام حسين (ع) در شرايطي كه هم فضاي عمومي جامعه مسموم بود و هم سياستي فتنه انگيز در سراسر جامعه اسلامي جريان داشت و هم خواص به سكوتي مرگبار و ذلّت آفرين تن در دادند، بهترين روش در چنين شرايطي را كه هم استنادات وحياني و هم استدلالات عقلاني مؤيد آن هستند را برگزيد؛ مبارزه مستمر سياسي و فرهنگي را بر مبارزات نظامي و... ترجيح داد و از هر شرايطي براي افشاگري ماهيت رژيم ستمگر و فتنه جو بني اميه (معاويه ) استفاده مي كرد و با استنادات نقلي و استدلالات عقلي (عقلانيت سياسي ) به دوراز جنجال آفريني سياسي به نقد و روشنگري رفتارهاي فتنه انگيز معاويه مي پرداخت و مشروعيت نظام سياسي وقت را هم از نظر عقلانيت رفتارهاي سياسي حاكميت و هم از نظر اجماع آراء جامعه بطور آگاهانه و به دور از اجبار و اكراه واضطرار بل به اختيار در تصميم و عمل سياسي حكومت وقت مستمراً مورد تعرض قرار مي داد و بدين طريق ولايت سياسي خويش را صادقانه اعمال مي نمود؛ ولايت سياسي در عصري كه به تعبير احنف ابن قيس ، «نخافكم ان صدقنا ونخاف الله ان كذبنا» امام حسين صادقانه به مسئوليت سياسي خويش عمل نمود و كوچكترين قول يا فعلي كه بيانگر عدول از محور صدق ، و دخول برمدار كذب در گستره سياست باشد از امام صادر نشده با اينكه رقبا و هم پيمانان امام (از جمله معاويه ) مكرراً نقض عهد كردند و ويژگي بارز قدرت سياست وقت ، كذب و تزوير در گستره حاكميت بود.