بازگشت

امام حسين و صبر


1- امام حسين (ع) فرمود: هان اباهرّه بني اميه ثروتم را گرفتند صبر كردم ،دشنامم دادند و به آبرويم لطمه زدند باز تحمّل كردم ، به دنبال ريختن خونم بودند فرار كردم . و به خدا قسم ياد مي كنم كه حتماً گروهي ستمكار مرا خواهند كشت و خداوند لباس ذلّتي به آنان بپوشاند كه سراپايشان را فرا گيرد و شمشير برّاني بر آنان فرو آيد و حتماً خداوند كسي را بر آنان مسلّط خواهد كرد كه مانند قوم سبا كه زني بر آنان حكومت مي كرد و اختيار مال و جانشان را داشت ذليل تر گردند، سپس از آن جا روانه شد.

2- حضرت وقتي كه علي اكبر را به جنگ مي فرستاد چنين فرمود: بارالها گواه باش جواني كه در صورت و سيرت و گفتار شبيه ترين مردم به پيغمبرت بود به جنگ اين مردم رفت ، ما هرگاه به ديدن پيغمبرت مشتاق مي شديم به اين جوان نگاه مي كرديم ،پس به فرياد صدا زد اي پسر سعد، خدا رحم ِ تو را قطع كند همچنان كه رحم مرا قطع كردي . علي (ع) به جانب لشكر شد و جنگ سختي نمود و عده اي را كشت و به نزد پدرش بازگشت و عرض كرد: پدر جان تشنگي جان مرا به لب آورد و از سنگيني اسلحه آهنين سخت ناراحتم ، آيا جرعه آبي فراهم مي شود. حسين (ع) به گريه افتاد و فرمود: پسر جانم كمي هم به جنگ ادامه بده ساعتي بيش نمانده است كه جدّت محمّد را ملاقات كني ، او با كاسه اي لبريز از آب تو را سيراب خواهد كرد، آبي كه پس از آشاميدن آن هرگز تشنه نخواهي شد. پس آن جوان به ميدان بازگشت و كارزار عظيمي نمود تا آن كه منقذ بن مرّه عبدي تيري به سوي او پرتاب كرد و او را از پاي درآورد، صدا زد پدرم سلام بر تو، اينك جدّم است كه بر تو سلام مي رساند و مي فرمايد هرچه زودتر نزد ما بيا. پس فريادي برآورد و مرغ روحش از قفس تن پرواز نمود. حسين (ع) بر بالينش آمد و صورت خود بر صورت علي گذاشت و فرمود: خدا بكشد گروهي را كه تو را كشتند چه جرأتي در برابر خدا و هتك احترام پيغمبر داشتند، بعد از تو خاك بر سر دنيا باد.

از مردان خانواده يكي پس از ديگري به ميدان مي آمد تا آن كه جمعي از آنان به دست دشمن كشته شدند. اين هنگام حسين (ع) فرياد برآورد: اي پسر عموهاي من شكيبا باشيد اي خاندان من بردباري كنيد كه به خدا قسم از امروز به بعد هرگز خواري نخواهيد ديد.