بازگشت

امام حسين و جود و كرامت


1- حضرت حسين (ع) به عيادت اسامه بن زيد رفت . اسامه تا چشمش به امام حسين افتاد گفت : واي از غم و اندوه . امام (ع) فرمود: برادر غم تو چيست ؟ عرض كرد:قرض سنگيني كه به گردن دارم و آن شصت هزار درهم است .

امام (ع) فرمود: من آن را مي پردازم . اسامه گفت : مي ترسم أجل مهلتم ندهد.فرمود: مطمئن باش كه تو زنده هستي و من قرض تو را خواهم داد. راوي مي گويد امام (ع) قبل از مرگ اسامه تمام قرض او را رد كرد.

2- مردي از صحرانشينان عرب وارد مدينه شد و سراغ بهترين شخص را از نظر جود و كرم گرفت . به داخل مسجد شد و حضرت را در حال نماز مشاهده كرد، در كنار امام (ع) قرار گرفت و نياز خود را در چند بيت شعر بيان كرد. امام حسين (ع) از مسجد به خانه آمد و به قنبر فرمود: آيا از مال حجاز چيزي باقي مانده . عرض كرد: بله چهار هزاردينار. امام (ع) فرمود: همه را بياور كسي هست كه از ما سزاوارتر است و به آن محتاج مي باشد. حضرت حسين (ع) در خانه را نيمه باز كرد و پول ها را به اعرابي داد و بي شك منظور آن بزرگوار از اين عمل آن بود كه چشم او به مرد اعرابي نيفتد و خجالت نكشد.اعرابي پول ها را گرفت و گريه كرد و حضرت فرمود: مگر كم عطا كردم كه چنين مي كني ؟ گفت : مي گريم كه چگونه اين دست هاي پربركت و بخشنده زير خاك خواهد رفت .

3- مردي به حضور امام حسين (ع) شرفياب شد و عرض سلام كرد و سپس مشكل خود را با امام (ع) در ميان گذاشت و بعد گفت . حسين جان از جد بزرگوارت شنيدم كه فرمود اگر حاجتي داشتي از چهار شخص طلب كن ، عرب شريف ، مولاي كريم ، حامل قرآن ، خوبروي ؛ اما عرب شرافت يافت به جدت رسول الله (ص) و اما كرامت كه در سيره و سرشت شماست . قرآن هم كه در خانه شما نازل شد، چهره خوب كه از آن تواست . خودم از رسول الله (ص) شنيدم كه فرمود هرگاه خواستيد به چهره من نظر كنيد به حسن و حسين من نظر نماييد.

امام حسين (ع) پس از استماع گفته هاي آن مرد فرمود: حاجت خود را بازگو، آن مرد حاجت خود را با انگشت روي خاك نوشت . امام (ع) فرمود: از پدرم علي (ع) شنيدم كه فرمود ارزش هركس به آن چيزي است كه به آن اهميت و ارزش مي دهد و از جدم رسول خدا شنيدم كه فرمود نيكي و محبت به هر كسي به اندازه درك و معرفت اوست ، من سه سؤال از تو دارم كه براي پاسخ صحيح هر سؤال ثلث مالم را به تو خواهم داد و اگر هر سه سؤال را درست جواب دادي تمام مال خود را به تو مي دهم . آن مرد عرض كرد بپرسيد اگر توانستم كه پاسخ مي دهم و الا از محضر شما خواهم آموخت چرا كه تو اهل علم و شرف هستي و لاحول و لاقوة الا بالله العلي العظيم .

فقال الحسين (ع) اي الاعمال افضل ؟ قال الايمان بالله و التصديق برسوله ، قال :فمانجاه العبد من الهلكة ؟ فقال : الثقه بالله، قال : فما يزين المرء؟ قال : علم معه الحلم ،قال : فانا خطاه ذلك ؟ قال : معه كرم . قال : فان اخطاه ذلك ؟ قال : فقر معه صبر، قال فان اخطاه ذلك ؟ قال : فصاعقه تنزل من السماء فتحرقه فضحك الحسين و رمي له بالصره و فيها الف دينار».

امام حسين (ع) فرمود: كدام عمل بهترين است ؟ عرض كرد: ايمان به خدا و تصديق رسول خدا. فرمود: راه نجات از هلاكت براي بنده چيست ؟ عرض كرد: اعتماد و اتكال به خدا. امام (ع) پرسيد چه چيز انسان را زينت مي دهد: عرض كرد علم كه همراهش حلم باشد. فرمود: اگر عالم نبود. گفت : ثروتي كه همراهش كرم و جود باشد،فرمود: اگر ثروت نداشت ؟ گفت : فقري كه همراهش صبر باشد. فرمود: اگر صبر نداشت ؛گفت : آتشي از آسمان بيايد و او را بسوزاند. حضرت حسين (ع) خنديد و كيسه پول را كه در او هزار دينار طلا بود در اختيارش گذاشت و بعد انگشتر خود را كه دو درهم قيمت داشت به او داد و بعد فرمود: هزار دينار طلا را به غرامتي خرج كن كه به گردن داري و بقيه را نفقه خانواده ات قرار بده . مرد هداياي حضرت حسين (ع) را گرفت و گفت : (الله اعلم حيث يجعل رسالته )