بازگشت

در برخورد با معاويه


الف ـ روزي معاويه بالاي منبر از علي بدگويي مي كرد. امام حسين (ع) از راه رسيد و شنيد و با شمشير به معاويه حمله كرد. معاويه فرود آمد و پشت منبر پنهان شد و عذرخواهي نمود و مبلغي بسيار به امام حسين (ع) تقديم كرد كه ايشان آن را ميان فقرا تقسيم نمودند.

ب ـ پس ازآن كه معاويه جمعي از ياران حضرت اميرالمؤمنين (ع) را همراه با حجر بن عدي به شهادت رسانيد، به سفر حج رفت . در مجلسي با اباعبدالله (ع) ملاقات كرد و متكبرانه گفت : «اي اباعبدالله! آيا اين خبر به تو رسيد ما با حجر و ياران او كه شيعيان پدرت بودند، چه كرديم ؟» امام پرسيد: چه كرديد؟ معاويه گفت : پس از آن كه آنها را كشتيم ، كفن كرديم و بر جنازه شان نماز ميّت خوانديم . امام خنده اي كرد و اظهار داشت :«اي معاويه ! اين گروه در روز رستاخيز با تو مخاصمه خواهند كرد. به خدا سوگند! اگر ما به ياران تو تسلط مي يافتيم ، نه آنها را كفن مي كرديم و نه بر آنان نماز مي خوانديم . اي معاويه ! به من خبر رسيده كه تو به پدر من ناسزا مي گويي و عليه او اقدام مي كني و با عيب جويي ، بني هاشم را مورد تعرض قرار مي دهي . اي معاويه اگر چنين مي كني پس به نفس خويش بازنگر و آن را با حق و واقعيت ها ارزيابي كن . اگر عيب هايي بزرگ را در آن نيابي بي عيب نيستي . درست است كه ما با تو دشمني داريم . پس از غير كمان ِ خود تير رها مي كني و به هدفي كه ديگران برايت تعيين كرده اند، نشانه مي روي . تو از پايگاهي نزديك ، به دشمني با ما برخاسته اي . سوگند به خدا! تو از مردي ـ عمرو عاص ـ اطاعت مي كني كه نه در اسلام سابقه اي دارد ونه نفاق او تازگي ، و نه رأي تو را خواهد داشت . اي معاويه ! نگاهي به خويشتن بيانداز و اين منافق را رها كن .»

ج ـ امام حسين (ع) با اين كه قرار دادنامه صلح را در دوران ننگين معاويه رعايت مي كرد، امّا مبارزه منفي را با شجاعت و شهامت به روش هاي گوناگون تداوم مي داد.روزي متوجه شد كه ماليات يمن را بسوي شام مي برند. امام حسين (ع) آنها را گرفت و به مدينه آورد و بين فقيران مدينه تقسيم كرد و اين نامه را به معاويه نوشت :

«از حسين بن علي (ع) به معاويه بن ابوسفيان ، پس از حمد و ستايش خدا همانا،كارواني با شتراني پر از بار از يمن بر ما مي گذشت ، كه براي تو اموال فراوان و زينت آلات ،و عنبر و عطريّات مي آورد، تا در انبارهاي دمشق ذخيره كني و تشنگان فرزندان پدرت راسيراب سازي ، من به آنها نياز داشتم و همه آنها را گرفتم ، با درود.»

د ـ معاويه در سال هاي آخر زندگي ، تلاش خود را بر انجام اين مهم صرف كرده بود كه از همه براي يزيد بيعت بگيرد، و مي دانست تا حسين بن علي (ع) در مدينه بيعت نكند، ديگر رجال و بزرگان جهان اسلام نيز حكومت يزيد را قانوني نمي دانند. از اين رو معاويه با مشاوران خود به مدينه سفر كرد و مجلسي بسيار جالب ترتيب و بزرگان بني هاشم و حضرت اباعبدالله (ع) را براي شركت در آن مجلس فرا خواند. وقتي امام حسين وارد شد، معاويه نهايت احترام را كرد و جاي خوبي براي آن حضرت در نظر گرفت و ازحال فرزندان امام حسن مجتبي (ع) پرسيد. آن گاه درباره بيعت با يزيد سخن به ميان آورد و از يزيد گفت . ابن عباس خواست برخيزد و سخن بگويد كه حضرت اباعبدالله (ع) بااشاره او را ساكت كرد و تذكر داد كه هدف معاويه من هستم . آن گاه خود برخاست و با شهامت چنين افشا كرد:

«پس از ستايش پروردگار! اي معاويه ، هيچ گوينده اي هر چند طولاني بگويدنمي تواند از تمام جوانب ارزش ها و فضائل رسول خدا (ص) مقداري نيز بيان كند. و همانا متوجه شديم كه تو چگونه پس از رسول خدا (ص) تلاش كردي براي بدست آوردن حكومت ، خود را خوب جلوه دهي و از بيعت خود براي همگان صحبت كني . اما هرگز!هرگز! اي معاويه ما فريب نمي خوريم كه در صبحگاهان سياهي ذغال رسوا شد و نورخورشيد روشنايي ضعيف چراغ ها را خيره كرد. تو در تعريف خود و يزيد آنقدر گفتي كه دچار تندروي شدي و ستم كردي تا آن كه به ظالمي تبديل شدي و ديگران را از بخشش ها آنقدر بازداشتي كه به انسان بخيلي تبديل گشتي و آنقدر نيش زبان زدي تا فردي متجاوز نام گرفتي . تو هرگز همه حقوق صاحبان حق را نپرداختي تا آن كه شيطان بيشترين بهره را از تو برد و سهم خود را كامل گرفت . امروز نيز دانستيم آن چه را كه درباره يزيد گفتي ، از كمال روحي و سياست او نسبت به امت محمد (ص)؛ تلاش داري ذهن مردم را درباره يزيد به انحراف كشاني .

گويا فرد ناشناسي را تعريف مي كني ، يا صفات فرد پنهان شده اي را بيان مي داري ، يا چيزهايي از يزيد مي داني كه مردم نمي دانند. نه يزيد خود را به همه شناساند،و نه افكارش را آشكارا بيان داشت . پس بگو كه يزيد با سگ هاي تحريك شده بازي مي كند، و كبوتر باز است و با كبوتران مسابقه مي دهد. با زنان معروف به فساد سرگرم است و به انواع «لهو و لعب » خوش مي گذراند. او را مي بيني كه در اينگونه كارها نيرومند است .معاويه رها كن اين گونه دگرگوني ها را كه بوجود مي آوري . معاويه آن همه ستمكاري كه برمردم روا داشتي ، كافي نيست كه مي خواهي با آن خدا را ملاقات كني ؟ پس سوگند به خدا!تو بيش از اين نمي تواني در رفتن راه باطل و ستم به پيش بتازي ، و در تجاوز و ظلم به بندگان خدا زياده روي كني ، زيرا كاسه ها لبريز شد، و بين تو و مرگ فاصله اي جز چشم برهم زدن نمانده است ... .»

اين سخنراني كوبنده ، نقشه هاي معاويه را رسوا كرد و نگذاشت به اهداف شوم خود برسد.