بازگشت

كانون هاي تربيتي مسيحيت


بيشتر مورخان اسلامي بر اين باورند كه يزيد عموماً عمر خود را در ديرهاي نصارا كه آن روز حكم «ستون پنجم » را داشت به سر مي برده و روزگار خويش را با لهو و لعب مي گذارنيد و طبيعي است كه از ارباب «ديرها» تعليمات و دستوراتي را نيز مي گرفت و عجيب اين است كه به گفته بسياري از محققان ، اين مراكز عبادت و انزوا سبب رواج فحشا و شراب در جهان اسلام بود. در ديرهاي نصاراي آن روز كه يزيد به آن جا پناه مي برد، شراب و خلوت با ياران ممنوع نبود و حجاب نيز رواج نداشت و خواه ناخواه اين مراكز عبادت تبديل به مراكز فساد و فحشا مي گرديد.

گرفتار آمدن يزيد در دير «مرّان » در نزديكي قريه «فرقدون » با زني به نام ام ّكلثوم در سالي كه پدرش معاويه او را همراه لشكري براي فتح قسطنطنيه فرستاده بود، سند زنده اين حقيقت است .

ابن اثير در حوادث سال 49 هجري و يا به گفته بعضي در حوادث سال پنجاهم مي نويسد:

«معاويه ابن ابي سفيان ، لشكر انبوهي براي جنگ با روميان ، به سمت كشور دوم گسيل داشت و سفيان بن عوف را به فرماندهي آن لشكر، منصوب كرد و يزيد پسر خود را نيز دستور داد كه جنگ جويان را همراهي كند. دشواري راه بر يزيد سنگين آمد و بين راه ،مريض شد. پدرش دستور داد كه او در «دير مرّان » بماند و با لشكر نرود. اتفاقاً جنگ جويان را پس از آن ، گرسنگي و مرض شديد عارض شد و يزيد چون آن احوال را

شنيد اين اشعار را سرود:



«ما ان بالي بما لاقت جمرعهم

بافرقدون من حمّي و من موم



اذا اتكأت علي الانماط مرتفعا

بدير «مرّان » عندي ام كلثوم »



از اين كه سپاهيان را در «فرقدون » گرسنگي و تب و درد ملاقات كرده است من چه باك دارم ، در هنگامي كه بر بالش هاي مرتفع تكيه مي زنم در دير «مران » در حاليكه ام كلثوم كنار من است .»

ام كلثوم دختر عبدالله بن عامر بود كه بعداً به همسري يزيد درآمد. چون خبر اشعار يزيد به پدرش رسيد، سوگند خورد كه او را به سفيان بن عوف در سرزمين روم ملحق كند.پس لشكر زيادي همراه او فرستاد تا او را به سرزمين روم برساند.»

يكي ديگر از قرائن بر اين كه يزيد تحت تأثير افكار مسيحي بوده است ، همان شعر معروف وي است كه در هنگام نوشيدن شراب گفته است :

«... فان حرّمت علي دين احمد فخذها علي دين المسيح بن مريم »

«... اگر شراب در دين احمد (پيامبر اسلام ) حرام است . تو آن را بر دين مسيح بگير (و بياشام ).»

بعضي از مورخان ، انس گرفتن يزيد را در ديرهاي مسيحيت ، در پرتو دو عامل عمده بررسي كرده اند: عامل نخست اين كه ، مادر وي از قبيله «كلبيه » و قبلاً مسيحي بوده است و خواه و ناخواه عقايد و افكار قديمي ، چندان زود از خاطره انسان محو نمي شود، به ويژه اين كه انسان خود يك آدم لاابالي بوده و در صدد پيراستن عقايد باطله خود بر نيايد.

عامل دوّم اين كه اصلاً معاويه خود علاقه مند بوده كه براي يزيد معلم مسيحي برگزيند. اين دو عامل ، تصادفي بودن انس يزيد با كانون هاي تربيتي مسيحيت را نفي مي كند.

عبدالله علائلي مي نويسد:

«شايد عجب به نظر آيد اگر تربيت يزيد را تربيت مسيحي مي دانيم ، به طوري كه از تربيت اسلامي و آشنايي با فرهنگ و تعليمات اسلامي دور بوده باشد و شايد خواننده تا حدّ انكار از اين معنا تعجب كند. ولي اگر بدانيم كه يزيد از طرفي مادر از قبيله «بني كلب » بود كه پيش از اسلام دين مسيحي داشتند، تعجب نخواهيم كرد.

زيرا از بديهيّات علم الاجتهاد اين است كه ريشه كن ساختن عقايد يك ملت كه اساس خوي ها و خصلت ها و ارزش هاي اجتماعي و سرچشمه افكار و عادات و فرهنگ عمومي آنهاست ، نيازمند گذشت زماني طولاني است .

تاريخ به ما مي گويد: يزيد تا دوران جواني در اين قبيله پرورش يافته بود و اين به آن معنا است كه وي دوران تربيت پذيري و شكل گيري شخصيت خود را كه مورد توّجه مربيان است ، در چنين محيطي گذرانده بود و با اين ترتيب ، علاوه بر تأثير پذيري ازمسحيّت ، خشونت باديه و سختي طبيعت صحرا نيز با سرشت او در هم آميخته بود.

به علاوه به نظر گروهي از مورخان از آن جمله «لا منس » مسيحي در كتاب «معاويه » و كتاب «يزيد» بعضي از استادان يزيد از مسيحان شام بوده اند و آثار سوء چنين تربيتي در مورد كسي كه مي خواست زمامدار مسلمانان باشد، بر كسي پوشيده نيست .»

آن گاه «علائلي » مي گويد:

«اين كه يزيد«اخطل » شاعر مسيحي را وا داشت كه انصار را هجو كند و نيز سپردن تربيت پسرش به يك نفر مسيحي كه مورّخان به اتفاق آن را نقل كرده اند، ريشه در همين تربيت مسيحي وي داشت .».

در بسياري از منابع معتبر، اكثريت قريب به اتفاق مورّخان بر اين باورند كه يزيد براي مقابله با امام حسين (ع) عبيد الله بن زياد را با رهنمون مستقيم «سرجون » رومي برگزيد.

«سرجون » از «روم » و ابتدا غلام معاويه بود، ولي بعدها در اثر نشان دادن قابليت ،به دو سمت «رئيس خزانه داري » و «مشاورت » معاويه برگزيده شد.

ابن اثير در الكامل ، ابو علي مسكويه در تجارب الامم ، شيخ مفيد در ارشاد،طبرسي در تاريخ امم و الملوك و ابو مخنف در مقتل الحسين (ع) جريان نظر خواهي يزيد از سرجون در مقابله با امام حسين را با بيان زير نقل كرده اند:

«هنگامي كه نامه هاي (پيروان يزيد در كوفه ) نزد يزيد جمع شدند، وي سرجون رومي مشاور معاويه را طلبيد. نامه ها را برايش خواند و از او نظر خواست كه چه كسي را والي كوفه گرداند. يزيد آن روزها با عبيد الله بن زياد مخالف (و بر اوخشمگين ) بود. سرجون به او گفت : بگو بدانم ، اگر معاويه برايت دستوري داده باشد،رأي او را مي پذيري ؟ گفت : آري . سرجون ، فرمان معاويه براي عبيدالله بن زياد را جهت ولايت كوفه ، بيرون آورد و گفت : اين دستور معاويه است كه اكنون مرده و توسط اين نامه ، فرمان خويش را براي والي كوفه صادر كرده است . پس يزيد به آن نامه عمل كرد و ولايت كوفه و بصره را به عبيدالله واگذار كرد و نامه اي به عبيدالله نوشت و مسلم بن عمرو با هلي پدر قتيبه را همراه نامه به سوي عبيدالله فرستاد و از او خواست كه مسلم بن عقيل را دستگير كند. سپس بكشد يا تبعيد نمايد.».

به راستي ، فرمان معاويه به عبيدالله مبني بر ولايت كوفه ، نزد سرجون مسيحي چه مي كرده است ؟ آيا آن فرمان ، چون ديگر فرمان هاي معاويه نمي بايست نزد يزيد نگهداري مي شد؟ آيا ادعاي چنين فرماني از سوي سرجون ، خود نوعي نقشه ماهرانه از سوي مسيحيت نبوده است ؟