ام لقمان
او دختر عقيل بن ابي طالب و خواهر مسلم بن عقيل بود. زني دانشمند، و خردمند،سخن ور و شجاع بود و در ميان زنان بني هاشم به سخن وري و فصاحت و رواني بيان شهرت داشت .
وقتي كاروان بازماندگان فاجعه كربلا به مدينه رسيدند، ام لقمان گروهي از مردم مدينه را به استقبال آن كاروان مصيبت زده تهييج كرد و با آن گروه به پيش و از آمد.صداي گريه مردم در مدينه پيچيده بود. ام لقمان براي مردم ، اين اشعار را خواند:
ماذا تَقوُلُون اِذْ قال َ النَّبي ُ لَكُم ْ
ماذا فَعَلْتُم ْ وَ انْتُم ْ آخِرُ الاُمَم ِ
بِعِتْرتي وَ بِاهْلي بَعْدُ مُفْتَقدي
مِنْهُم ْ اُساري وَ مِنْهُم ْ ضُرَّجوا بِدَم ِ
«چه خواهيد گفت ، اگر پيامبر (ص) به شما بگويد: شما كه آخرين امت من بوديد، باخانواده و فرزندان من ، پس از من چگونه رفتار كرديد. عده اي از آنان در خون خود آغشته شدند و عده اي به اسارت رفتند.»
آري اين چنين بود....
در اين ماجرا، گروهي اندك از زنان و دختران پاك باز انقلابي ، كه در دامن آن روز بزرگ شكفتند، وظيفه سخت افشاگري را به شايسته ترين صورت به پايان بردند. چنان كه رباب همسر امام و هم چنين ام كلثوم خواهر امام و فاطمه دختر امام ، در سراسر دوران اسارت ، به ويژه در مواجهه با مردان تحميق شده و نيز در مجالس ابن زياد و يزيد بسا خطبه هاي پيروزمندانه خواندند و در هر فرصتي براي افشاي حقايق و فلسفه عاشورا سخت كوشيدند.
چنين شد كه اين زنان و دختران اندك ، در مقام ارجمندترين رسولان منزه نهضت ، پيام عاشورا را چنان كه مي بايست ، به دل ها رساندند و در صدر صفوف جاي گرفتند و در حالي كه در مقابل گردن كشان و ستم كاران از هيچ تخفيف و پاسخ دندان شكن دليرانه دريغ نمي كردند، در برابر مردم نا آگاه كوچه و بازار هر تحقير و دشنام را صبورانه به جان خريدند تا در انجام رسالت افشاگرانه شان ، بينش و آگاهي را اشاعه دهند.
آري ،
آنان كه رفتند،
كاري حسيني كردند
وآنان كه ماندند بايد كاري زينبي كنند
وگرنه يزيدي اند.