بازگشت

ام سلمه


او همسر پيامبر گرامي اسلام (ص) بود. اين زن بعد از خديجه (س) ميان زنان پيامبر (ص) مقام والايي داشت و منزلتش نزد آن حضرت برتر و مقدم بود. پيامبر از دين داري و فضيلت او فراوان مي گفت .

ام سلمه از زماني كه به خانه پيامبر وارد شد، اهل بيت ِ او را دوست داشت و شيفته اهل بيت (ع) بود. او از فاطمه ، مانند فرزند خود سرپرستي مي كرد و بعدها نيز فرزندان فاطمه را همانند فرزندان خود عزيز مي شمرد.

از امام صادق (ع) روايت شده است كه فرمود: «حسين (ع) هنگامي كه به سوي عراق روان گرديد، نامه ها و وصيت خويش را نزد ام سلمه به امانت گذاشت و چون علي بن الحسين (ع) از اسارت شام به مدينه برگشت ، ام سلمه آن ها را به او تسليم كرد.»

ام سلمه عشق و علاقه اي خاص به امام حسين (ع) داشت . اشعار زير را وقتي كه حسين (ع) را در آغوش مي گرفت ، مي خواند:



بَأبي إبْن َ عَلي

أنْت َ بِالْخَيْرِ مَلي



كُش ْ كَأسنان ِ الحَلي

كُن ْ ككَبْش ِ الحُوَّل ِ؛



«پدرم فداي پسر علي باد. تو به خير و نيكي آكنده اي . در تيزي و استواري مانند گياه خاردار و هم چون سرور بينا و آگاه قوم باش .»

و اين احترام و علاقه دو طرفه بود. امام حسين (ع) نيز موقع خروج از مدينه به ديدار ام سلمه مي رود و به قدرت علم امامت ، محل شهادت خود و اصحابش را به او نشان داده ، نامه ها و وصيت هاي خود را به او مي سپارد تا بعدها در اختيار امام سجاد قرار دهد.

روز عاشورا، در مدينه ، در خانه ام سلمه ، صداي گريه پيچيده بود. ام سلمه در خواب ديده بود كه بر سر و صورت پيامبر غبار نشسته است . پرسيده بود: «پيامبر خدا، چه اتفاقي افتاده است ؟» پيامبر گفته بود: «حسين (ع) شهيد شده است .»

اما ام سلمه نشانه ديگري نيز داشت ؛ خاكي را پيامبر به او داده بود كه وقتي حسين (ع) شهيد شود، از خاك ، خون تازه خواهد چكيد. خاك نزد وي بود و چون وقت آن رسيد و آن را ديد كه خون گرديده ، فرياد برآورد: «اي حسين (ع) اي پسر پيامبر خدا!»،پس زنان از هر سو شيون برآوردند، تا از شهر مدينه چنان شيوني برخاست كه هرگز مانند آن شنيده نشده بود.

ام سلمه عمر طولاني كرد. اما خبر شهادت امام حسين (ع) بر او بسيار گران آمد و او را در بهت و خاموشي شديدي فرو برد و چندي از اين حادثه نگذشته بود كه در سن 4 سالگي در سال 62 هجري وفات يافت و در بقيع دفن شد.