بازگشت

ام كلثوم


ام كلثوم ، دومين خواهر امام حسين (ع) ، ازجهت سن و فضل ، تالي زينب است .همان گونه كه در تحمل مسئوليت ها و دشواري هاي بعد از نهضت خونين و شهادت امام حسين (ع) شريك و هم كار او بود.

در لحظه وداع امام حسين (ع) ، ام كلثوم ناله و فرياد مي كرد و از اين كه مي ديد برادرش به مقابله با لشكري خون آشام مي رود، اشك از چشمانش سرازير بود. امام او را تسلي دادند و دعوت به صبر نمودند.

هنگامه سخت عاشورا و تنهايي امام حسين (ع) ، در دل توفاني علي بن الحسين (ع) آشوب ها ساخته بود و آرام و قرار را از او گرفته بود. در حال بيماري ، از فرط غيرت و شجاعت ، در حالي كه به عصا تكيه مي داد عزم ميدان كرد. ام كلثوم از خيمه ها شتابان خارج شد و پشت سر امام حركت كرد تا مانع عزيمت او به ميدان گردد و سرانجام با سفارش امام حسين (ع) به ام كلثوم ، برادرزاده اش را به خيمه ها برگرداند.

بعد از پايان فاجعه عاشورا، وقتي كاروان اسيران را به كوفه وارد مي كردند، ام كلثوم ،نيز به همراه كاروان بود. وقتي ديد كه نگاه تند و آزاردهنده عده اي از مردم كوفه به طرف زنان خاندان پيامبر است ، فريادي غيرت مندانه برآورد: «اي مردم كوفه ، از خدا و رسول خدا شرم نمي كنيد كه به خانواده پيامبر (ص) نظر مي كنيد؟»

روزگاري به وقت حكومت امام علي (ع) در كوفه ، ام كلثوم به عنوان دختر خليفه عزت و احترام داشت ، اما اين بار در حالي وارد كوفه مي شد، كه كوفيان براي تفريح و تماشاي آنان به كوچه و خيابان آمده بودند. او در حالي وارد كوفه مي شد كه سرهاي برادران و عموزادگان و ياران برادرش ، جلوتر از آنان در مقابل چشم مردم بر نيزه ها زده شده بود.رنج ها بر ام كلثوم فشار مي آورد و از درد به خود مي پيچيد، تا اين كه زينب (س) سخن راني را آغاز كرد و صداي زينب در گوش مردم كوفه پيچيد، از كرده خويش پشيمانشان كرد.باسخنان زينب ، صداي مردم كوفه به گريه و ندبه بلند شد. زنان موهاي خود را افشان كردند و خاك بر سر و صورت خود ريختند و بر صورت هايشان سيلي زدند.

بعد از زينب (س) ام كلثم در حالي كه صدايش به گريه بلند بود از پشت پرده هودج ،سخن آغاز كرد: «اي اهل كوفه ، بدا به حالتان ! چرا حسين را تنها گذاشتيد و او را شهيدكرديد و خاندانش را به اسيري گرفتيد؟ واي بر شما! آيا مي دانيد چه جنايت بزرگي كرديد؟ كسي را كشتيد كه پس از پيامبر خدا، مقام هيچ كس به او نمي رسيد. خوني را بر زمين ريختيد كه خدا و قرآن و پيامبر، ريختن آن را حرام كرده بودند.»

بعضي از مورخان مي نويسند: «ام كلثوم در مجلس ابن زياد نيز سخن راني كرد.»

و هم چنين در بازگشت كاروان اسيران از شام به مدينه ، چون مدينه از دور نمايان شد، ام كلثوم قصيده اي را با اين مطلع شروع كرد و گريست :



مدينة جدّنا لا تقبلينا

فبالحسرات ِ و الاحزان ِ جِينا؛



«مدينه جدمان ما را ديگر نمي پذيرد، زيرا ما با حسرت ها و اندوه ها به سوي آن آمده ايم ».

و سرانجام درد و رنج فاجعه كربلا، توان و تاب را از ام كلثوم گرفت و بعد از گذشت چهارماه و ده روز از مراجعت از شام در سن 55 سالگي در مدينه وفات يافت .