بازگشت

ام وهب


مادر وهب بن عبدالله خباب كلبي است . آن روز كه آتش جنگ در كربلا شعله ور شد، ياران با وفاي امام ، هر يك به ميدان مي رفتند و امام را ياري مي كردند. ام وهب ، وقتي كه ديد گرگان آدم خوار يزيدي با امام حسين (ع) در نبرد شدند، رو به فرزندش وهب كرد و گفت : «فرزندم ، برخيز و پسر پيامبر را درياب .» وهب گفت : «چنان مي كنم و تا آن جا كه توانايي دارم كوتاهي نخواهم كرد.» وهب روانه ميدان شد و چنين رجز خواند: «اگر مرا نمي شناسيد بدانيد من فرزند عبدالله بن خباب كلبي هستم . به زودي مرا خواهيد شناخت و ضرب دست مر ا خواهيد چشيد. حمله و جلالت و صولت مرا خواهيد شناخت ، كه من ،نخست خون برادرانم را حفظ مي كنم و آنگاه خون خود را».

وهب آن قدر جنگيد تا دو دستانش قطع شد و اسير گرديد. عمر سعد دستور داد گردنش را زدند و سرش را به طرف سپاه امام حسين (ع) پرت كردند. مادر سر را برداشت و بوسيد و گفت : «سپاس خداي را كه روي مرا به شهادت تو پيش روي حسين (ع) سفيد كرد.»

سپس سر وهب را به سوي سپاه ابن سعد پرتاب كرد و گفت : «ما آنچه در راه خدا داده ايم پس نمي گيريم ».

بعضي از مورخان مي نويسند: ام وهب ، بعد از شهادت فرزندش ، ستون خيمه را برداشت و به دشمن حمله كرد و دو نفر را كشت . سپس به دستور امام از ميدان برگشت .

ام وهب هنگام حمله با عمود خيمه ، اين رجز را مي خواند:



انا عجوز في النساء ضعيفة

خالية بالية نحيفة



اضربكم بضربة عنيفة

دون بني فاطمة الشريفة



«من در ميان زنان ، زني ضعيف و ناتوان هستم ، لكن براي حمايت از فرزندان فاطمه (س) با شما مي جنگم و سخت ترين ضربه ها را بر شما وارد مي آورم .»

نويسنده كتاب خاندان وهب نام ام وهب را «قمر» مي نويسد. هم چنين مؤلف رياحين الشريعه (در ج (س) ، ص 10) نام او را «قمري » و «قمر» نوشته است .