بازگشت

رقيه


دختر سه ساله اي كه رنج راه و تشنگي كربلا و سختي غم از دست دادن پدر و برادران و عموهاي خود را در دل مي كشيد. درست در همان زماني كه دختران هم سال او بازي مي كردند، او مصيبت و رنج ها را مي آموخت . در سال هايي كه هم سالان او، در آغوش پدر، خنده هاي شادي سر مي دادند، او باران تيرها و ضربه هاي نيزه ها را بر جسم پاره پاره پدر، مشاهده مي كرد.

يك دختر سه ساله چه قدر مي تواند تاب و توان و تحمل داشته باشد؟ چهره اش در برابر توفان تازيانه غم ها و رنج ها قرار مي گيرد و قامت كوچكش در مقابل مصيبت ها مي شكند و سرانجام در شام ، از شدت غم و اندوه ، در حال اسارت مي ميرد و در آن جا دفن مي شود.