بازگشت

رباب


رباب ، همسر امام حسين (ع) تنها زن از همسران امام بود كه با كاروان حسيني به كربلا آمد و از نزديك شاهد آن منظرهاي دل خراش و صحنه هاي خونين شد.

رباب از امام (ع) دختري داشت به نام «سكينه » و پسري به نام «عبدالله» مشهور به علي اصغر كه در كربلا در شش ماهگي ، در آغوش امام به تير حرمله شهيد شد.

امام حسين (ع) رباب را عاشقانه دوست داشت . وقتي رباب با سكينه براي ديدن كسان خويش ، چند روزي خانه را از فروغ عشق و جمال خود تاريك مي گذاشت ،حسين (ع) در دوري زن و فرزند بي آرام مي شد و مي سرود:

كان الليل موصول بليل اذا سارت سكينه و الرباب ؛

تو گويي شب به ديگر شب مي پيوندد، هنگامي كه سكينه و رباب به مسافرت مي روند.».

و در زماني ديگر نيز سروده بود:



لَعَمْرُك َ اِنّني لَاُحِب ُّ داراً

تَكُون ُ بِها سَكينة و الرُّباب ُ



اُحِبُّهُما وَ ابْذَل ُ كُل َّ مالي

وَلَيْس َ لِعاتب ٍ عِنْدي عِتاب



قسم به جان تو، آن خانه اي را دوست دارم كه در آن جا سكينه و رباب سكونت داشته باشند. آنان را دوست مي دارم و مكنت خويش را در راه آنان مي دهم و در اين باره هيچ نكوهش كننده اي را بر من نكوهش نيست .»

رباب نيز، از دل و جان ، امام را دوست داشت و در سفر پر مخاطره كربلا، هميشه يار و همراه امام بود. او زني ، وفا پيشه بود و تمام رنج ها و دشواري ها، در مسير مدينه تا مكه و از مكه تا كربلا را عاشقانه پذيرفت . منزل به منزل در كنار امام راه پيمود و تلخ كامي ها را،در شور و شيدايي حضور امام ، عاشق و سرمست ، تحمل كرد.

او نماد محبت و وفاداري است . زني شاعر و اديب و قدر دان نعمت وجود امام حسين (ع) . رباب در كربلا، مثل الهه اساطير رفتار كرد. پس از آن كه ديد چگونه طفل شش ماهه اش با لب تشنه ، آماج تير زهرآگين دشمن شد، و وقتي ديد كه چگونه در آفتاب تند و سوزان كربلا، حسين (ع) تنها را شهيد كردند و سپاه عمر بن سعد با نيزه و شمشير،بر پيكر پاك او ضربه زدند و اسب ها بر پيكرش تاختند، با چشماني اشك بار، اما صبور و مقاوم ، از كنار جسد شهيدان گذشت . از عمر رباب ، آنچه باقي بود، به ماتم و اشك گذشت و هرگز زير سقفي ننشست و بعد از بازگشت از اسارت ، بر سر مزار حسين (ع) مقيم شد. او الهه غم بود. آن قدر گريسته بود كه چشمانش ياري نمي كرد. به گونه اي كه ديگر اشك درديدگانش نمانده بود.