بازگشت

خانم تازه مسلماني كه پسرش را فداي امام حسين كرد


محدث قمي ـ ره ـ از امالي صدوق نقل مي كند: وهب بن وهب و مادرش ـ كه تُرسا بودند يا نصراني ـ به دست امام حسين (ع) مسلمان شده بودند و در كربلا حضور داشتند،وهب به ميدان رفت و مبارزه اي سخت نمود. هفت ، هشت نفر از دشمن را كشت . اسير شد و عمر سعد دستور داد: سر از بدنش جدا كرده و به طرف سپاه امام حسين (ع) انداختند.مادر داغديده ، سر پسر را برداشت و بوسيد و به طرف دشمن پرتاب كرد. به مردي خورد كه در دم كشته شد، سپس ستون خيمه را برداشت و به دشمن حمله كرد. دو نفر ديگر را كشت ، امام فرمودند: ام وهب رحمك الله، خداي تو را بيامرزد برگرد، عرض كرد: آقا نااميدم مكن ؛ يعني بگذار من هم شهيد شوم ! حضرت فرمود: خدا تو را نااميد نكند، اي ام وهب !او به خيمه برگشت .