بازگشت

دفاع از اميرمومنان


از دفاع اصلي معاويه ، اعتبار بخشي به صحابه پيامبر و كاهش دادن جايگاه و فضيلت هاي اهل بيت بود از اين رو دشنام به اميرمؤمنان (ع)، محوري ترين سازوكار او و كارگزارانش تلقي شد به گونه اي كه وقتي فردي مغيره در سال 41 به عنوان والي كوفي منصوب شد، معاويه به او تأكيد كرد: «دشنام به علي و مذمت او را از ياد مبر، از ياران او عيبجويي كن ، حرف آنان را گوش نكن و ايشان را تبعيد كن .»

مروان حكم كه ادارة شهر مدينه را در دست داشت ، گستاخي و جسارت به اميرمؤمنان (ع) را به اوج برساند و با هر بهانه اي به علي (ع) دشنام مي داد. معاويه در پي آن بود كه «كودكان بر بدگويي ها و لعن ها بر امام علي (ع) تربيت شوند و قامت كشند و بزرگان پير شوند و ديگر ياد كننده اي باقي نماند كه ياد او و فضيلت هاي او را بداند و زنده نگاه دارد!».

در برابر چنين انديشه باطلي ، امام حسين (ع) با بهره گيري از هر فرصتي ، نام و ياد اميرمؤمنان (ع) را زنده نگه داشت امام حتي در نام گذاري فرزندانش نيز همگان را علي ناميد مروان حكم چون از نام امام سجاد (ع) و برادرش جويا شد و شنيد كه آن دو علي اند،خشمگين گشت و فرياد زد: «علي ، علي ! پدر تو نمي خواهد فرزندان خود را جز علي بنامد.»

امام در واكنش به اين سخن مروان فرمود: «لو ولد لي مائة لاحببت ان لا اُسمّي احدا منهم الا عليّا؛ اگر صد فرزندم آيد دوست دارم هيچ يك را جز علي ننامم !»

امام حسين (ع) در تبيين جايگاه الهي و رفيع اميرمؤمنان (ع) بسيار كوشيد تا از تأثير تبليغات معاويه بكاهد. حضرت در حضور معاويه و در يك مجلس رسمي ، لب به سخن گشود و فرمود:

«من فرزند كسي هستم كه در بزرگواري برجسته ، در شرافت والا، در نيكنامي ديرين خانوادگي بر همه اهل دنيا سرور است . من فرزند كسي هستم كه خشنودي او خشنودي خداي رحمان و خشم او خشم خداي رحمان است ».

آن گاه رو به معاويه كرد و فرمود:

«آيا پدر تو همچون پدر من است ؟ آيا پيشينة تو همچون پيشينة من است ؟ اگر بگويي نه ، شكست خورده اي ، و اگر بگويي آري ، دروغ گفته اي .»

يك سال قبل از مرگ معاويه ، در سال 59 هـ.ق امام حسين (ع) پيش از عزيمت به حج از بني هاشم و دوستداران ، پيروان و نخبگان دعوت كردند كه به حج آيند و در مني در جمع 700 نفر كه 200 نفر آنان از صحابة رسول خدا (ص) بودند، به ايراد سخن پرداختند. حضرت با بيان اين جمله كه «ديديد و شاهد بوديد كه اين شخص طغيانگر (معاويه ) دربارة ما و شيعيان ما چه اعمالي روا داشت !»

از عملكرد معاويه در تثبيت قدرت در خاندان اموي انتقاد كرد و همگان را بر ثبت و انتشار واقعيت حاكميت ديني و محوريت آن در اميرمؤمنان (ع) فرا خواند و با سوگند دادن صحابه و تابعين ، به هفده مورد از فضيلت هاي انحصاري اميرمؤمنان (ع) و شأنيت او براي خلافت پيامبر (ص) اشاره كرد. امام حسين (ع) به همة مطالبي كه خدا در قرآن درشأن علي بن ابي طالب و خاندانش نازل كرده يا بر زبان پيامبرش جاري ساخته بود، آنان را قسم داد، از جمله فرمود:

«شما را به خدا سوگند مي دهم ، آيا مي دانيد كه :

ـ علي بن ابي طالب برادر رسول خدا (ص) بود، هنگامي كه پيامبر (ص)بين اصحابش برادري پديد آورد، بين او و خودش برادري برقرار كرد و فرمود: تو برادر مني و من برادر تو هستم ، در دنيا و آخرت ؟!

ـ رسول خدا (ص) روز غدير خم علي (ع) را به ولايت نصب كرد و فرمود: بايد حاضران به غايبان برسانند؟

ـ پيامبر در جنگ تبوك به علي (ع) فرمود: تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسايي و تو پس از من زمامدار هر مؤمني .

ـ رسول خدا (ص): هنگامي كه نصاراي نجران را براي مباهله فرا خواند جزعلي (ع) و همسرش (فاطمه (س) و دو فرزند او (حسن و حسين (ع)) را نياورد.

ـ پيامبر هيچ سختي و گرفتاري پيش نمي آمد مگر كه علي (ع) را پي آن مي فرستاد به خاطر اطميناني كه به او داشت ؟ او هيچ گاه او را به اسمش صدا مي زد مگركه مي گفت : اي برادرم ! و (يا) برادرم را فرا خوانيد؟!

ـ او هر روز با رسول خدا (ص)خلوتي داشت و هر شب بر منزل پيامبر (ص)داخل مي شد هرگاه مي پرسيد، پيامبر (ص)پاسخش مي گفت و هر گاه سكوت مي كرد،پيامبر (ص) خود آغاز سخن مي كرد.»

هنگامي كه امام اين ويژگي ها را بيان داشت . همگان سخنان حضرت را تصديق كردند. آن گاه امام تاكيد نمود:

«سخن مرا بشنويد و گفتارم را بنويسيد، سپس به شهرها و قبايل خود برگرديد و هركس را كه به او ايمان و اطمينان داريد، به آنچه دربارة ما و حق ما مي دانيد دعوت كنيد،چون من بيم دارم اين امر كهنه شود و حق ِ از بين رفته مغلوب گردد. خداوند نور خود را به اتمام مي رساند، اگر چه كافران را خوش نيايد.»