بازگشت

دنيا گريزي و فريفته نشدن به آن


عصر پنج شنبه ، نهم محرم الحرام بود كه سپاهيان سيه روي كوفه ، آهنگ حمله به سپاه نور را كردند و امام (ع) به برادرش ابوالفضل (ع) فرمود: «اركب بنفسي انت يا اخي ،حتي تلقاهم ، فتقول لهم مالكم و ما بدألكم و تسئلهم عما جاء بهم ».

جناب عباس (ع) رفت و قصد آنان را جويا شد. اميرشان گفت : از سوي ابن زياد دستور جنگ رسيده است . حضرت برگشت و موضوع را به محضر امام (ع) عرضه داشت .آنگاه سالار عابدان فرمود: «ارجع اليهم فان استطعت ان تؤخّرهم الي غدوة و تدفعهم عنّا العشّية نصلّي لربنّا الليلة ، تدعوه و نستغفره ، فهو يعلم انّي احّب الصلاة و تلاوة كتابه و كثرة الدعاء و الاستغفار».

- هنگام ظهر روزعاشورا عمروبن كعب (ابوثمامه صائدي ) به امام حسين (ع) عرض كرد: وقت نماز ظهر فرا رسيده است دوست دارم آخرين نمازم را به امامت شما بخوانم . حضرت فرمود: «ذكرت الصّلاة جعلك الله من المصّلين الذاكرين ، نعم هذا اوّل وقتها سلوهم ان يكفوا عنا حتي نصلي ».

حصين بن نمير گفت : نماز شما قبول نيست (زيرا عليه خليفه و اميرالمؤمنين شوريده ايد). حبيب بن مظاهر به او گفت : اي نادان ! خيال مي كني نماز تو قبول است و نماز فرزند پيامبر پذيرفته نيست ، آنگاه حصين به وي حمله كرد و سپاهيان كوفه نيز او را به محاصره در آوردند و سرانجام وي شهيد شد. در نتيجه دو تن از حماسه آفرينان ميدان عشق ، سپر بلا شدند و سالار عشق ، نماز عشق را خواند و پس از پايان يافتن نماز،آن دو با بدني خون آلود از تيرهاي دشمن بر زمين افتادند و آن دو سعيد بن عبدالله حنفي و عمربن قرظه انصاري بودند كه امام به آنان فرمود: «انت أمامي في الجنة ، فاقرء رسول الله مني السلام ».