بازگشت

ياد سپاري


اين نامه پر نغز امام از اعتقاد راسخ و ايمان بنيادي او به مبدأ و معاد حكايت مي كند و در اين لحظه هاي حساس و بحراني به فكر نماياندن حقايق جهان هستي به ياران و خويشاوندان است . از زاويه ديد انسان كامل ، دنياي به اين بزرگي ، بسيار كوچك و گذرگاه است و هرچه هست در جهان آخرت است و دلبستگي به آن سبب اشتياق به مرگ و ايثار جان و مال است . پس چنين فرهنگي است ، فرهنگ نوراني عاشورا. عاشوراييان دنيا را هيچ مي انگارند و به لذت هاي آن دل نمي بندند و آن را مزرعه اي براي آخرت خويش مي دانند.

و. دو خطبه در يك روز

امام حسين در نخستين ساعتهاي روز عاشورا كه سپاهيان كوفه را آماده نبرد ديد،سوار براسب شد و صفوف سپاهش را سامان داد و آنگاه خطاب به كوفيان فرمود: «أيهاالناس ! سمعوا قولي و لاتعجلوا، حتي أعظكم بما هو حق لكم علّي ، و حتي أعتذر اليكم من مقدمي عليكم ، فان قبلتم عذري و صدّقتم قولي و أعطيتموني النّصف من أنفسكم ،كنتم بذلك أسعد و لم يكن لكم علي ّ سبيل ، وان لم تقبلوا منّي العذر و لم تعطوا النصف من أنفسكم ، فأجمعوا أمركم و شُركاءكم ثم لايكن أمركم عليكم غمّة ثم اقضوا الي ّ ولاتنظرون ، ان ّ وليي ّالله، الذي نزّل الكتاب و هو يتولّي الصالحين ؛

اي مردم ! سخنم رابشنويد و در نبرد شتاب نكنيد تا من وظيفه نصحيت كردن به شما را انجام دهم و انگيزه سفرم را بيان كنم ، پس اگر دليل مرا پذيرفتيد و انصاف را پيشه خود كرديد، سعادتمندمي شويد و دست از جنگ برمي داريد؛ زيرا دليلي بر آن نداريد. اگر حرف مرا قبول نكرديد و انصاف به خرج نداديد، آنگاه با يكديگر متحد شويد و انديشه باطلتان را درباره من عملي سازيد و هيچ مهلتي به من ندهيد؛ ليكن بدانيد كه ولي ّ و پشتيبان من ، آن خدايي است كه قرآن را فرو فرستاده است و اوست مولا و ياور شايستگان ».

وقتي سخنان امام به اين جا رسيد، صداي گريه و ناله هاي زنان و كودكان حرم بلندشد. آنگاه حضرت به برادرش عباس و فرزند ارشدش علي اكبر مأموريت داد تا آنان را ساكت كنند و بديشان بگويند كه فعلاً ساكت باشيد؛ زيرا گريه هاي زيادي در پيش روداريد. پس از اتمام حجت بر مردم كوفه و بازگويي حقيقت نامه ها و درخواستهاي آنان ،مطالب مهمي را در تقويت هوشمندي سياسي ـ اجتماعي و پندگيري از اقبال و ادبار دنيا را بدينسان بازگو فرمود: «عباد الله! اتّقوا الله و كونوا من الدنيا علي حذر، فان الدنيا لو بقيت علي احد، لكانت الانبياء احق ّ بالبقاء و أولي بالرضاء و أرضي بالقضاء غير ان الله خلق الدنياللفناء، فجديدها بال ٍ و نعيمها مضمحل و سرورها مكفهر و المرل تلقة والدار تلعة ، فتزوّدوافان خير الزاد التقوي و اتقوالله لعلكم تفلحون ؛

اي بندگان خدا! تقوا پيشه كنيد و ازدنياطلبي بگريزيد. اگر دنيا به كسي وفا مي كرد، يا كسي در آن هميشگي ماندگار بود،بي ترديد پيامبران الهي براي بقا سزاوارتر و جلب رضايت شايسته ترين و تن دادن به چنين حكمي خرسندتر بودند؛ زيرا اين كه خداوند، دنيا را براي فنا آفريده است ،تازه هايش كهنه ، نعمت هاي نابود شدني و شادي هايش به اندوه بدل مي شود، منزلي پست و خانه اي موقت است . پس به هوش باشيد و براي آخرت خود توشه برگيريد؛ زيرا بهترين توشه آخرت ، تقوا و خدا انديشي است . تقوا پيشه كنيد تا رستگار و كامياب گرديد».

پس از بيان بي وفايي و گذرايي لذايذ دنيوي ، افزودند: «أريكم قد اجمتمعهم علي أمر قد اسخطتم الله فيه عليكم و أعرض بوجهه الكريم عنكم و احل ّ بكم نعمته ، فنعم الرّب ربّنا و بئس العبيد انتم ، اقررتم بالطاعة و آمنتم بالرسول محمد ثم انّكم زحفتم الي ذرّيّته و عترته تريدون قتلهم ؛ لقد استحوذ عليكم الشيطان فانساكم ذكر الله العظيم ،فتبّالكم و لما تريدون ، انالله و انا اليه راجعون ، هؤلاء قوم كفروا بعد ايمانهم فبعداً للقوم الظالمين ؛

شما بر چيزي با يكديگر متحد شده ايد كه خشم خدا را بر شما برانگيخته ،بدين جهت خداوند از شما رخ برتافته ، عذابش را بر شما فرود آورده است . عجب خداي خوبي داريم وعجب بندگاني هستيد كه به طاعت او اعتراف كرديد و پيامبرش را پذيرفتيد، آنگاه براي كشتن خاندان و فرزندانش حمله ور شديد؛ بي ترديد شيطان بر شما چيره گشته ، خداي بزرگ را از ياد شما برده است . واي بر شما، ننگ بر فكر و هدف شما، مااز آن ِ خداييم و بازگشت ما به سوي اوست . خدايا! تو شاهد باش ، اينان مردماني هستند كه پس از ايمان ، كفر ورزيدند، لعن و نفرين بر اين مردم ستمكار باد».

آن گاه براي پاسخ گويي به شبهات افراد ساده لوحي كه بر اثر تبليغات مسموم امويان فريب خورده بودند و حركت حسين بن علي را شورشي عليه مصالح امت و خليفه شرعي و قانوني مي دانستند، جايگاه نَسَبي و شخصيت معنوي خود و خاندانش را بيان كرد و با اين سخنان ، ثابت كرد كه حمزه و جعفر، عموهاي فداكار و جان نثار وي و علي بن ابي طالب ـ نخستين ايمان آورنده به خدا و رسول و سردار دلاور در جبهه هاي نبرد عليه كفار ـ پدر او بود و بدينسان هويدا ساخت كه دودمان امويان سلسله جنبانان ضديت بااسلام بودند و مخالفان دين ديروز، امروز، قدرت ديني را در دست گرفته اند.

سخنان امام در ميان كوفيان ، ولوله اي پديد آورد و كم مانده بود كه صداي اعتراض آنان بلند شود؛ ناگهان شمربن ذي الجوش داد زد: او نادان و گمراه است و نمي فهمد كه چه مي گويد! حبيب بن مظاهر در پاسخ وي گفت : تو نادان و گمراهي و سخنان او را نمي فهمي ؛ زيرا خداوند قلبت را مهر و موم كرده است .

سپس امام (ع) سخنان را اين گونه ادامه داد: «فان كنتم في شك من هذا،أتشكون انّي ابن بنت نبّيكم ؟ فوالله ما بين المشرق و المغرب ابن بنت نبّي فيكم و لا في غيركم ؛ ويحكم أتطلبوني بقتيل قتلته او مال استهلكته او بقضاء من جراحة ؛ اگر در سخنان من به ديده ترديد مي نگريد، آيا شك داريد كه من پسر دختر پيامبرتان هستم ؟به خدا سوگند! در روي كره ي خاكي ، فرزند دختر رسول خدا، كسي جز من نيست . واي برشما! آيا كسي از شما را كشته ام كه به خونخواهي او قصد كشتن مرا داريد يا مالي را نابود ساخته ام يا جراحتي بر كسي وارد كرده ام كه مرا قصاص كنيد؟

با اين خطابه حضرت ، سكوت مرگباري بر سپاه كوفه حكمفرما گرديد. آن گاه براي تأييد سخنانش ، چند تن از سرشناسان كوفه را با نام صدا زد و فرمود: يا شيث بن ربعي و يا حجار بن ابجر ويا قيس بن اشعث يا يزيد بن حارث ! الم تكتبو اءلي ّ أن قد اينعت الثمار و اخضّر الجناب و انّما تقدّم علي جندٍ لك مجنّدة ؛ آيا شما براي من نامه ننوشتيد كه ميوه ها رسيده ، درختان سرسبز و خّرم گشته است و در كوفه سپاه آماده اي در اختيار توست ؟».

آنان كه راه گريزي نداشتند، سكوت پيشه كردند و قيس بن اشعث گفت : چرا با پسر عمويت بيعت نمي كني ؟ در اين صورت او با تو به نرمي و مساعدت رفتار مي كند.حضرت بسيار بر آشفت و فرمود: «لا والله! لاأعطيهم بيدي اعطاء الذليل و لا أفّرمنهم فرار العبيد. يا عبادالله! انّي عذت ُ بربّي و ربّكم ان ترجمون ، اعوذ برّبي و بربّكم من كّل متكبر لا يومن بيوم الحساب ».

نه ، هرگز! به خدا سوگند! نه دست ذلت در دست آنان مي گذارم و نه مانند بردگان ،صحنه نبرد را رها مي كنم . من به پروردگار خويش و شما پناه مي برم از اين كه سخنان مرا باور نمي كنيد. به خداي خود و شما پناه مي برم از هر فرد متكبري كه روز رستاخير را باور ندارد».