بازگشت

ياد سپاري


پيداست كه اين سخنان نوراني امام (ع) در پاسخ شبهاتي بود كه در ذهن آن مرد كوفي جا گرفته بود. متأسفانه در منابع حديثي و تاريخي ، از پرسش هاي آن مرد، اثري نيست ، ليكن از پاسخ امام برمي آيد كه او فردي قشري نگر بوده كه حركت حضرت را عليه حكومت به ظاهر ديني يزيد مي دانست ؛ زيرا او يزيد را خليفه مسلمانان مي شمرد و نبرد با او را نبرد با حاكم ديني مي پنداشت ! از اين رو، سرور آزادگان با بر شمردن ويژگي هاي خود وخانواده اش او را با لايه هاي زيرين ديني آشنا كرد وبه او فهماند كه كانون پيدايش دين و فرود آمدن وحي الهي ، خاندان پر بركت رسالت است ، نه دودمان پليد اميه .بنابراين ، شدني نيست كه آنان با حقايق ديني آشنا باشند و بر اساس آنها رفتار كنند، ولي ما چنين نباشيم .

ج . امام حسين وارد منزل «شراف » شد و طليعه سپاهيان كوفه نيز به فرماندهي حربن يزيد رياحي از راه سيد و پيام امير كوفه را به حضرت بيان كرد. آنگاه امام به سخنراني پرداخت و سخنان آگاهي بخش را به آنان فرمود:

«أيها الناس انّها معذرة الي الله واليكم و انّي لم آتكم حتي أتتني كتبكم و قدمت بها رسلكم أن أقدم علينا فانّه ليس لنا امام ولعل ّ الله أن ّ يجمعنا بك علي الهدي ، فان كنتم علي ذلك فقد جئتكم فاعطوني ما أطمئن ّ به من عهودكم و مواثيقكم ، و ان كنتم لقدومي كارهين انصرف عنكم الي المكان الّذي جئت منه اليكم ؛ اي مردم ! اين سخنان من به جهت اتمام حجت بر شماست تا در پيشگاه خداوند نيز مسؤوليتي نداشته باشم .من بي جهت به سوي شما نيامدم ؛ اگر بدين نوشته هايتان وفا داريد، اكنون من آماده ام و شما نيز با من پيماني استوار ببنديد و مرا از همكاري خودتان مطمئن سازيد (تا حكومت ديني را برپا و حكومت يزيدي را سرنگون كنيم ) و اگر از آمدن من ناخرسنديد، من حاضرم به محلي برگردم كه از آن جا آمده ام ».

د. امام به منزل «بني مقاتل » وارد شد و اطلاع يافت كه عبيدالله بن حرّ جعفي نيز همراه يارانش در آنجاست . وي از دوستداران عثمان بودكه پس از كشته شدن او به دربار معاويه پيوست و در نبرد صفين نيز در صف سپاهيان شام بود. سرانجام او يكي از راهزنان بنام شد و ثروت فراواني به چنگ آورد. نخست ، حضرت ، حجاج بن مسروق را پيش او فرستاد تا او را هدايت كند، ولي سودي نبخشيد؛ زيرا او از عزم جزم كوفيان مبني بركشتن فرزند فاطمه (س ) خبر داشت . امام شخصاً در خيمه هاي او حضور يافت و به او فرمود:

«يابن الحرّ! ان ّ أهل مصركم كتبوا الي ّ أنهم مجتمعون علي نصرتي و سألوني القدوم عليهم و ليس الامر علي ما زعموا و أن ّ عليك ذنوباً كثيراً، فهل لك من توبة تمحوبها ذنوبك ؟؛

اي فرزند حر! مردم ديار شما به من نامه نوشتند كه عزمشان را براي ياري من جزم كرده اند و از من خواسته اند كه به سوي آنان بشتابم ، ليكن حقيقت برخلاف نوشته هايشان است و تو در دوران زندگاني ات ، گناهان بسياري انجام داده اي ، آيا قصد پاك شدن از آن گناهان را داري ؟»

عبيدالله گفت : به خدا سوگند! من مي دانم كه هر كس از تو پيروي كند، به سعادت جاويد دست مي يابد؛ ولي احتمال نمي دهم كه ياري من ، به حال تو سودي داشته باشد؛زيرا در كوفه كسي را نديدم كه عزمش را به نصرت تو استوار ساخته باشد. به خدا سوگندت مي دهم كه مرا از اين كار معاف بدار، چون من از مرگ سخت گريزان و هراسناكم و در عوض آن ، بهترين اسبم را به تو هديه مي كنم كه در ميدان جنگ ، بسيار چالاك است .

حضرت در پاسخ فرمود: «أما اذا رغبت بنفسك عنّا فلا حاجة لنا في فرسك و ماكنت متخذ المضلّين عضداً؛ اكنون كه از ما رو گرداندي و از نثار جانت ، خودداري ورزيدي ،ما نه به خودت نيازمنديم ، نه به اسبت ؛ زيرا من افراد گمراه را ياور خود برنمي گزينم ».

در پايان افزودند: «انّي أنصحك كما نصحتني ، ان استطعت أن لا تسمع صراخنا و لاتشهد وقعتنا فافعل ، فوالله! لايسمع و اعيتنا أحد و لاينصرنا، الا أكبّه الله في نار جهنم ؛همانگونه كه تو مرا نصيحت كردي ، من نيز به تو نصيحت مي كنم ، اگر خودت را به منطقه دوردستي مي تواني برساني ، كه صداي استغاثه ما را نشنوي و حادثه دلخراش ما را نبيني ،حتما اين كار را بكن . به خدا سوگند! اگر فرياد يارخواهي ما به گوش كسي برسد و او به ياري ما نشتابد، خداوند او را با خواري در آتش جهنم مي افكند».