بازگشت

تلاش هاي علمي و آموزشي


از آنجا كه حكمت ِ برانگيخته شدن پيامبران و هدف از مجاهدتهاي صالحان ،هدايت كردن انسانهاست ، ساماندهي زمينه هايي براي آموزش آنها از مهمترين وظايف رهبران الهي است . از اين رو، بايد توده مردم به ويژه نسل جوان با دستورهاي كتاب آسماني و سيره اهل بيت عصمت و طهارت و كوششهاي مستمر آنان درباره احياي واجب سترگي چون امر به معروف آشنا شوند. دراين زمينه به چند نمونه بسنده مي كنيم :

1. امام علي مي فرمايد: «وما أعمال البّر كلّها و الجهاد في سبيل الله، عند الامربالمعروف و النهي عن المنكر الاكنفثة في بحر لُجَّي َّ»

چنانچه اعمال صالح رابايكديگر ارزيابي كنيم و تمامي آنها را دريك كفّه ترازوقراردهيم ، حتي گل سرسبد كردارهاي نيكو كه همان حضور در جبهه هاي نبرد و ميدان جهاد است و امربه معروف را در كفّه ديگر آن بگذاريم ، كفّه دوم بسيار سنگين مي شود.همه كارهاي عبادي انسان در مقابل فريضه ارجمند امر به معروف ، مانند كفي بر روي اقيانوس بيكراني است كه هيچ گونه مقايسه اي ميان آنها، شدني نيست .

2. امام باقر مي فرمايد: «ان ّ الامر بالمعروف و النهي عن المنكر سبيل الانبياء ومنهاج الصّلحاء، فريضة عظيمة بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحل ّ المكاسب و تردّ المظالم و تعمر الارض و ينتصف من الاعداء و يستقيم الامر؛ فرمان دادن به خوبي ها و بازداشتن از بدي ها راه پيامبران و شيوه صالحان است . آن دو، عامل تحقق امنيت فرهنگي ، اقتصادي و اجتماعي است ، اجراي احكام الهي و دستورات ديني ، برقراري عدالت اجتماعي ، امنيت ، سازندگي ، استواري و پايداري نظام اسلامي وسلامت اقتصادي و برچيده شدن ظلم وستم ، همه و همه از بركات احياي اين فريضه بس بزرگ است ».

3. پيامبر اكرم در ايام خردسالي اش كه در كنار حليمه سعديه به سر مي برد، از مادرش پرسيد: برادرانم كجا مي روند؟ او گفت : آنان گوسفندان را به بيابان و چراگاه مي برند. حضرت فرمود: «يا أمّاه ! ما أنصفتني ؛ اي مادر! انصاف به خرج ندادي ».

آنگاه در پاسخ حليمه كه علت را جويا شد، حضرت اين گونه پاسخ داد:«أكون أنا في الظّل ّ و اخوتي في الشمس و الحرّ الشديد و أنا أشرب منهااللّبن ؛ چگونه است كه من درسايه بياسايم و برادرانم در زير آفتاب و گرماي سوزان آن باشند و من از شير آن گوسفندان بياشامم ».

4. پس از انعقاد پيمان حديبيه و پيمان شكني مشركان مكه ، ابوسفيان به فكر چاره افتاد و براي تجديد پيمان و عذرخواهي از پيامبر، مخفيانه وارد مدينه شد و به دنبال واسطه اي بود كه مقبول آن حضرت باشد. نخست ، در خانه علي بن ابي طالب (ع) را زد و تقاضايش را با او در ميان گذاشت ، ولي آن بزرگوار نپذيرفت . در اين هنگام ، ناگهان چشمش به حسن بن علي (ع) افتاد كه در كنار مادرش زهرا(س ) نشسته است . ابوسفيان با اشاره به حسن (ع)، خطاب به فاطمه (س ) گفت : اي دختر محمد (ص)! از اين كودك بخواه تا نزد پدربزرگش از ما شفاعت كند تا عرب و عجم رهين منت خويش سازد و برهمگان سروري يابد.

آنگاه امام حسن (ع) جلو رفت و يك دست خود را بر بيني آن ملعون مكار نهاد و با دست ديگرش ، ريش وي را گرفت و فرمود: «يا أباسفيان قل لا اله الا الله، محمد رسول الله، حتّي أكون شفيعاً».