بازگشت

مخالفت دوستان


الف ـ عمر أطراف خدمت حضرت آمده و عرض كرد كه برادرم امام حسن (ع) به من خبر داده كه مخالفت تو با يزيد به قتل تو منجر مي شود و لذا شما از اين سفر و مخالفت با حكومت منصرف شويد تا از كشته شدن مصون بمانيد.

حضرت به او فرمود كه من هم از شهادت خود خبر دارم و پدرم مرا از كشته شدن دراين راه مطلع كرده است . امام حسين (ع) حتي جزئيات بيشتري از شهادت و محل دفن خود را به عمر گفت و در حقيقت مخالفت صريح خود را با تقاضاي خيرخواهانه برادرش اعلام كرد و بيان كرد كه قيام و حركت من با توجه و آگاهي به عاقبت راه مي باشد.

ب ـ ام سلمه وقتي كه از حركت امام مطلع شد به حضورش آمد و او را از رفتن منع كرد و خبر از شهادت امام در اين راه داده و حزن و اندوه خود از مسافرت امام (ع) را اعلام نمود. حضرت در پاسخ اظهارات او فرمود: «اي مادر! من هم از عاقبت اين سفر و شهادت خود و اسارت زن و فرزندانم مطلع هستم و مي دانم كه ياوري براي آنها نخواهد بود». و اين جا نيز امام حسين (ع) با نهايت احترامي كه براي همسر پيامبر قائل است مخالفت خود را با پيشنهاد او اعلام مي كند و تصميم قاطع خود را بر حركت و قيام با علم به آنچه پيش مي آيد بيان مي نمايد.

ج ـ محمدحنفيه نيز خدمت برادر آمد و گفت : تو عزيزترين مردم نزد من هستي و من تشخيص مي دهم كه خير و صلاح در توقف شما در شهري دور از دسترسي يزيد مي باشد، يا به شهري دور دست برويد و يا در نقطه معيني اقامت نكنيد؛ بلكه پيوسته تغيير مكان بدهيد.

البته منظور محمد حنفيه از تقاضاي فوق اين بود كه امام (ع) تا مدتي مخفيانه زندگي كند تا به اندازه كافي ياور و حمايت كننده جمع آوري نموده و بعد به جنگ باحكومت يزيد برخيزد و هرگز هدفش ممانعت از مبارزه امام (ع) با يزيديان نبود و اين امراز سخناني كه با حضرت مطرح كرد به خوبي معلوم مي شود.

امام حسين (ع) مخالفت خود را با اين توصيه نيز ابراز داشت و ضمن قدرداني و سپاسگزاري از نصيحت و خيرخواهي برادرش فرمود كه من چاره اي جز مبارزه با يزيد نداشته و بايستي اين حركت الهي را آغاز كرده و به قيامي خونين برخيزم . سپس با بياني قاطع اعلام مي دارد كه حتي اگر در تمام كره زمين با همه وسعتي كه دارد؛ پناهگاه و ياوري نداشته باشم به اين مبارزه و نبرد مي پردازم و هرگز زير بار يزيد و بيعت با اونخواهم رفت .

د ـ عبداللهبن عباس به حضور انورش رسيده و نگراني خود را از شهادت حضرت دراين مبارزه به عرض امام رساند و از ايشان تقاضا نمود كه يا در مكه بماند و يا به يمن كه در ميان كوه ها محصور و داراي امنيت بيشتري نسبت به ساير مكانها مي باشد برود تا از شرّ حكومت جائر در امان باشد؛ ولي امام حسين (ع) تصميم قطعي خود را بر ادامه حركت و مبارزه با طاغوت زمان اعلام نمود و فرمود:

اي پسرعمو! مي دانم كه نسبت به من خيرخواه و مهربان هستي ؛ ولي من بايد اين مسير را طي كرده و راه را به انتها برسانم .

هـ ـ عبدالله بن زبير هم امام را در مكه ملاقات كرده و از ادامه حركت و مبارزه به اين شكل بازداشته و تقاضاي تجديد نظر در مواضع امام را نموده و از حضرت خواست كه در مكه بماند. امام حسين (ع) در پاسخ وي عزم خود را در مورد حركت و ادامه مبارزه اعلام نمود و خبر از شهادت خود داده و فرمود:

«نمي خواهم به خاطر من به خانه خدا حمله و بي احترامي شود، و من در طف و بركناره فرات كشته مي شوم ».

و ـ عبدالله بن جعفر نامه اي به امام حسين (ع) نوشت و آن را به وسيله دو فرزندش عون و محمد به حضور امام ارسال داشت و در آن نامه حضرت را قسم داد كه از آن سفر منصرف شود؛ زيرا بيم كشته شدن امام در اين راه وجود داشت كه در آن صورت اميرمؤمنان و نور خدا خاموش مي شود.

امام حسين (ع) در پاسخ بيان داشت كه : «من رسول خدا (ص) را در خواب ديده ام وآن خواب را به كسي نخواهم گفت و در آن خواب ، مأموريت مهمي به من محوّل شده كه حتماً بايد آن را تعقيب كنم ».