بازگشت

علل عدم اقدام امام حسين در زمان معاويه


دهه آخر عمر معاويه بن ابي سفيان مصادف با آغاز امامت امام حسين (ع) بود. دراين دهه ، سياست هاي شومي كه معاويه در جهت استحاله و انحراف جامعه اسلامي وشيعه زدايي به كار گرفت از اين قرارند:

1. جلوگيري از هر گونه اعتراض و جنبش مخالف از طريق فشار سياسي و اقتصادي ، كشتار، شكنجه ، حبس و تحميل فقر و گرسنگي نسبت به آنان .

2. احياي تبعيض هاي نژادي و رقابت هاي قبيله اي در ميان قبايل و تضعيف آنها و برطرف كردن خطرشان از حكومت .

3. جعل حديث ، تفسير و تأويل آيات قرآن به نفع خود، تخدير افكار عمومي ،مشروعيت و مقبوليت دادن به حكومت .

4. ترويج فرقه هاي باطل نظير: جبريه و مرجئه كه از نظر عقيدتي با سياست معاويه هم سو بودند.

5. جذب و به كارگيري افراد مكار و غداري چون مغيره بن شعبه والي كوفه ، زياد بن ابيه والي بصره و كوفه ، عمرو بن عاص والي مصر، مروان بن حكم و سعيد بن عاص و وليدكارگزاران اموي در حجاز كه معاويه را در ايجاد خفقان ياري مي دادند؛ به خصوص زياد بن ابيه در هنگام ولايت بر كوفه و بصره (50ـ53 ه.ق ).

6. تطهير عثمان و مخدوش كردن چهره حضرت علي (ع) به عنوان حيله هاي سياسي .

امام حسين (ع) در اين دوره مطابق وظيفه امر به معروف و نهي از منكر در برابر اعمال معاويه احساس مسئوليت شديدي نسبت به حفظ شريعت جدش از انحراف و استحاله مي نمودند. بنابراين به شكل هاي مختلفي عكس العمل نشان مي دادند. يك بار اموالي را كه از يمن به شام مي بردند ضبط نمودند، بار ديگر نسبت به قتل حجربن عدي و يارانش در سفر معاويه براي حج ، او را نكوهش كرد. خطبه اي نيز در «مني » در جمع صحابه و تابعين ايراد فرمود. با اين حال عوامل ذيل امام را از قيام براي تشكيل حكومت اسلامي باز مي داشت :

1. اظهار پايبندي به صلح امام حسن (ع) با معاويه : امام به قرارداد صلحي كه از طرف معاويه از همان ابتدا در گفتار و بعداً در عمل نقض شده بود، به طور يك جانبه پايبند بودند. بلكه همان دلايلي كه باعث صلح برادرش با معاويه و حفظ شيعيان شده بود و نيز جو خفقان و كشتار عمال معاويه باعث اظهار پايبندي امام به صلح نامه برادرش مي گرديد. بدين ترتيب دشمن نمي توانست عليه امام اين موضع را بگيرد كه آنچه برادرش در طول نه سال (41ـ50 ه.ق ) پذيرفته بود، زير پا نهاده است .

2. شخصيت معاويه در نظر مردم : وي از زنده بودن نام و ياد پيامبر اكرم (ص) در رنج بود؛ ولي جامعه آن روز او را صحابي پيامبر، كاتب وحي ، خال المؤمنين ، منتقم خون عثمان ، داراي سن و تجربه بيشتر مي دانستند. ضمناً معاويه ظاهر ساز و از زمان عمرداراي منصب بود و به سبب صلح امام حسن (ع) ادعاي مشروعيت حكومت داشت .

3. احتمال ترور، قبل از قيام به وسيله معاويه : همان طور كه امام حسن (ع) را با دسيسه مسموم و شهيد كرد.

4. اوضاع اجتماعي نامناسب جامعه : روحيه خيانت و ترك نصرت و تسليم آنها در برابر فشارها و اغواگري هاي معاويه و عدم ثمردهي جانبازي در بيدار كردن روح سلحشوري مردم .

5. لوث شدن قيام يا كاهش اثرات آن به دليل قوت دستگاه تبليغاتي حاكم .

6. امام به دنبال فرصت مناسب تر تا با آگاهي از خصوصيات و شخصيت يزيد،(جانشين معاويه ) و حساسيت جامعه نسبت به او قيام خود را آغاز نمايند.

يزيد از مادري كلبي به نام ميسون متولد شد. كلبي ها بيابانگرد و داراي روحيه خشونت و بداوت بودند. يزيد در حمايت مادرش در صحرا رشد نمود، مادرش نتوانست زندگي در دمشق را تحمل نمايد، لذا به صحرا بازگشت . يزيد در اوج رفاه ، در جواني به شعر و لهو و لعب رو آورد. به خاطر داشتن مربي ، شاعر درباريان و مشاور مسيحي و هم چنين سابقه قبيله اي مادر، گرايش به مسيحيت داشت .

در اعتراض به نوشيدن شراب مي گويد: اگر بر دين احمد حرام است ، من بر دين مسيح مي خورم . با اين حال معاويه او را براي جانشيني خود آماده مي كرد و مسئوليت هايي به او مي داد. در سفري به مكه كه از طرف معاويه «اميرالحاج » شده بود به امام حسين (ع) شراب تعارف كرد و در مقابل اعتراض حضرت در ضمن شعري ، تعجب خود را ابراز كرد.

نظر به اين موارد امام حسين (ع) در جواب اولين نامه نگاري كوفيان و دعوت از او در سال چهل ونه يا سال پنجاه هجري قمري به صلح برادرش اظهار پايبندي نمودند. دراين سال امام حسن (ع) وفات يافت و «جعده بن هبيره بين ابي وهب » امام حسين (ع) رابه كوفه دعوت نمود. نامه نگاري كوفيان پس از اين تا سال شصت و يك هجري قمري متوقف ماند.

محبوبيت امام هم رفته رفته در جامعه رو به افزايش بود؛ به گونه اي كه در پي شهادت حجربن عدي و يارانش توسط معاويه در مرج عذرا حكومت اموي از وجود امام حسين (ع) در مدينه احساس خطر مي كرد. به همين سبب معاويه نامه اي به امام حسين (ع) نوشته او را از فتنه منع كرد. امام هم در جواب ، نامه اي كوبنده براي او فرستاد و جنايات او را در حق شيعيان يك يك برشمرد.

از طرفي مسئله بيعت براي يزيد و جانشيني او در برنامه كاري معاويه قرار داشت و امام مخالف جدي آن بود. مخالفان ديگري هم از صحابه با اين امر ـ كه گامي در جهت تبديل خلافت به پادشاهي تلقي مي گرديد ـ در مدينه وجود داشت . بدين منظور معاويه دوبار به مكه سفر كرد و در سفر دوم در حالي كه دستور داده بود مردان مسلح با شمشير بر بالاي سر مخالفان بايستند، خود بر منبر رفت و اعلام كرد آنان بيعت كرده اند.

مخالفان ، اين بيعت را پس از اتمام جلسه و بيعت عمومي انكار نمودند. بدين ترتيب حجاز به عنوان كانون خطر براي معاويه باقي ماند. امام سعي داشتند خود و يارانش بهانه اي ، به دست معاويه ندهند و در عين حال در جامعه حالت آمادگي و انتظار به وجود آورند تا كار را پس از معاويه از سرگيرند. معاويه نيز براي پس از خود در مورد مخالفان ، توصيه هايي به يزيد كرده بود.

سرانجام پس از ديرزماني كه جامعه اسلامي در برابر هيبت حكومت اموي قد خم كرده تسليم شده بود، با مرگ معاويه به جنبش درآمد و موانع برداشته شد. امام حسين (ع) در اين هنگام نقش تاريخي و رسالت خود را در مبارزه با ستم ، نجات امت از دست دشمنان سرسخت و دميدن روح سلحشوري در مردم ايفا نمودند و براي هر قيامي بر ضد ستم حاكم ـ در هر زمان و مكان ـ الگو و نمونه عالي اي فراهم آوردند.

معاويه در پانزدهم رجب سال شصت هجري قمري هلاك شد. پسرش يزيد از وليد بن عتبه بن ابي سفيان (والي خود در مدينه ) خواست كه از حسين (ع) در كنارعبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابي بكر و عبدالله بن زبير بيعت بگيرد. امام و عبدالله بن زبير از بيعت خودداري نمودند.

در سوم شعبان همان سال ، امام براي تبليغ اهداف قيام خود از مدينه وارد شهر امن مكه شدند و تا هشتم ذي الحجه در آنجا بودند. ابن زبير هم فعاليت هايي داشت ،ولي با ورود امام به مكه تلاش هاي او در جهت به دست گيري قدرت در حجاز تحت الشعاع شخصيت امام قرار گرفت .

در اين بين از دهم رمضان نامه نگاري سران شيعه پس از وقفه اي طولاني از كوفه به مكه آغاز شد و شدت گرفت . امام نيز مسلم بن عقيل را به كوفه فرستاد تا آنچه آنان نوشته بودند از نزديك بررسي كرده و نتيجه را گزارش كند. هم چنين امام نامه اي به اشراف بصره (مالك بن مسمع بكري ، اخنف بن قيس ، منذر بن جارود، مسعود بن عمرو،قيس بن هيثم و عمرو بن عبيدالله بن معمر) نوشتند. در اين نامه امام ضمن بيان حقانيت خود، آنان را به كتاب خدا و سنت فرا خواندند.

مسلم بن عقيل در پنجم شوال سال شصت هجري قمري به كوفه وارد شد.نامه اي مبني بر بيعت بيست هزار نفر از او در مكه قبل از حركت به دست امام رسيده بود.امام حسين (ع) با دريافت اطلاعات روشني از اوضاع كوفه با در نظر داشتن خطر جاني همراه خاندان و عشيره خود و عده اي از شيعيان به طرف آن شهر روان شدند. بردن خاندان با توجه به حضور ابن زبير در مكه و اوضاع متغير حجاز ضروري بود.

در اين هنگام افراد سرشناس زيادي از جمله : عبدالله بن عباس و برادر امام (محمد حنفيه ) او را از حركت باز مي داشتند. امام به هر يك از آنان به نحوي جواب مي دادند، زيرا سران شيعه كه به امام نامه نوشته بودند از اوضاع سياسي كوفه شناخت بيشتري داشتند و از نزديك شاهد امور بودند. مسلم هم مشاهدات آنها را در نامه خود به امام از كوفه تأييد كرده بود. در حالي كه عبدالله بن عباس و محمد حنفيه سال ها بود كه از مكه و مدينه خارج نشده بودند. از طرفي در مكه احتمال ترور امام مي رفت .

نظر به اهميت شهر كوفه در قيام امام حسين (ع) براي تشكيل حكومت اسلامي ـ قبل از بررسي زمينه هاي تغيير حكومت در كوفه ـ موقعيت استراتژيك اين شهر بيان مي گردد