بازگشت

علم امام از ديدگاه قرآن و روايات


دانش گسترده و آگاهي پيامبر و امام به همه چيز و در هر حال ، در قرآن و روايات آمده است كه نمونه اي از آيات قرآن را ذكر مي كنيم ، سپس به نمونه اي از روايات اشاره مي نماييم .

1ـ (قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله و المؤمنون و ستردون اءلي عالم الغيب و الشهادة فينبئكم بما كنتم تعلمون )؛

بگو عمل كنيد پس خدا و پيامبر و مؤمنان عمل شما را مي بينند و برگشت داده مي شويد به داناي نهان و آشكار و شما را به آنچه عمل مي كرديد، خبر مي دهد.

در اين آيه به خدا رؤيت و ديدن نسبت داده شده كه مقصود ديدن به چشم نيست ،زيرا خداوند چشم ندارد بلكه مقصود علم و ادراك مي نمايد، پس مقصود اين است كه خداوند و پيامبر و مؤمنان اعمال شما را مي دانند.

مقصود از مؤمنان ، امامان معصوم هستند، زيرا تمام مؤمنان اراده نشده اند بلكه گروه خاصي اراده شده است و آن گروه خاص امامان هستند زيرا آنان سزاوار اين مقام هستند، نه غير آنان . از راهي ديگر نيز اين علم و ادراك براي امامان ثابت مي شود، و آن جانشين بودن امام براي پيامبر است و چون آيه به روشني اين علم را براي پيامبر ثابت مي كند پس براي خليفه و جانشين پيامبر نيز ثابت مي شود. علم پيامبر و امام نيز چونان علم خدا حضوري است ، زيرا تمام اين علوم يعني علم خدا و پيامبر و مؤمنان در يك جمله و به يك سياق آمده است . اين كه علم خدا حضوري است و به چيزي وابسته نيست ،اما روشن است براي اثبات دلالت آيه بر علم حضوري پيامبر و امام بايد به چند موضوع اشاره كنيم :

اوّل : حرف «سين » در جمله «سيري الله » حرف استقبال نيست ، زيرا معنا ندارد كه بگوييم خداوند در آينده خواهد دانست بلكه آگاهي خدا در حال حاضر است ، پس حرف «سين » براي تأكيد است ، نه استقبال .

دوم : علم خدا حضوري است نه حصولي و بر چيزي توقف ندارد، زيرا علم او عين ذات اوست .

سوم : عمل انسان فرع وجود انسان است و خدايي كه به اعمال بندگان آگاهي دارد،به خود آنان نيز آگاه است و كسي كه عمل را مي بيند، عامل آن را نيز مي بيند.

چهارم : رؤيت كه به خدا نسبت داده شده ، ديدن به چشم نيست ، زيرا خداوند جسم نيست و چشم ندارد تا بوسيله آن ببيند، پس رؤيت به معناي علم و آگاهي است .

پنجم : در اين آيه وحدت سياق ميان علم خدا و علم پيامبر و مؤمنان ، سه موضوع را مي رساند:

ـ موضوع اوّل اين كه علم پيامبر و امام بر گذشتن زمان و بر چيزي متوقف نيست .

ـ موضوع دوّم علم آنان حضوري است ، نه حصولي ، زيرا توقف بر شرطي ندارد.

ـ موضوع سوم خدا و پيامبر و مؤمنان آگاهند، به اعمال و عمل كنندگان و آن چه عمل وابسته به آن است ، پس تمام جهان هستي كه به گونه اي درباره عمل انسان است ،مورد آگاهي و اطلاع خدا و پيامبر و امام است .



2ـ (فلا يظهر علي غيبه احداً

الا من ارتضي من رسول )؛



و آگاه نمي كند بر دانش هاي پنهان خود كسي را جز آن كه پسنديده شده از پيامبران .

اين آيه دو جمله دارد؛ جمله اوّل : نفي و جمله دوم اثبات . در جمله اوّل مي گويد كه خداوند بر دانش هاي پنهان خود كسي را آگاه نمي كند، و در جمله دوم ، اين دانش هاي پنهان را به پيامبري كه پسنديده شده ، آشكار مي كند. ترديدي نيست كه پيامبر خاتم پسنديده خداست و خداوند او را از دانش هاي پنهان خود آگاه كرده و چون امام جانشين پيامبر بوده ، او هم از اين دانش ها آگاه است .

3ـ (و ما ينطق عن الهوي - اءن هو اءلا وحي يوحي - علّمه شديد القوي )؛

پيامبر سخن نمي گويد از روي خواسته هاي خود و هر چه مي گويد وحي الهي است كه دانا كرده او را بالاترين نيروها.

اين آيه دلالت دارد بر اين كه هرچه پيامبر مي گويد، از وحي خداست و بالاترين نيروها (كه نيروي الهي است ) او را دانا كرده ، پس علم پيامبر از خداست و هيچ گونه دليلي بر محدود بودن علم پيامبر نداريم ، به ويژه آن كه علم پيامبر از خدا به او افاضه مي شود و علم خدا محدوديتي ندارد و اين علم با علوم بشري تفاوت دارد و اين همان علم گسترده است كه پيامبر آن را از خدا مي گيرد و به امام كه خليفه اوست منتقل مي كند.

4ـ (و ما يعلم تأويله اءلا الله و الراسخون في العلم )؛

و نمي دانند تأويل قرآن را مگر خدا و راسخان در علم .

مقصود از راسخان در علم به يقين پيامبر است ، زيرا كسي جز او سزاوار اين مقام نيست و علم او با علم خدا در اين آيه در يك سياق آمده است . اين آيه همتا بودن علم پيامبر با علم خدا را بيان مي كند و چون علم خدا حضوري است نه حصولي پس علم پيامبر نيز حضوري است و به جهت آن كه علم به تأويل قرآن از علوم پنهاني و غيب بوده و امام جانشين پيامبر است پس پيامبر و امام بر علوم پنهاني و غيب آگاهي دارند.

5ـ (و كل شي ءٍ أحصيناه في امام مبين )؛ و تمام چيزها را در پيشوايي روشن كننده شماره كرده ايم .

اين آيه با قطع نظر از روايات كه در تفسير آن آمده ، دلالت دارد بر اين كه خداوند تمام چيزها را در قلب امام قرار داده است . با اين تعبير علم گسترده امام به همه چيز ثابت مي شود، چنان كه با روايات نيز اين موضوع به اثبات مي رسد، زيرا در كتاب «تفسير برهان » در ذيل اين آيه ، چند روايت آمده كه مقصود از «امام مبين » علي بن ابي طالب و امامان ديگر است . در برخي از روايات آمده كه مقصود از «امام مبين » لوح محفوظ است و چنانچه تفسير آيه همين باشد، لوح محفوظ در نزد امام است ، پس امام با داشتن لوح محفوظ همه چيز را مي داند.

آيات ديگري نيز با كمك رواياتي كه در تفسير آنها آمده ، بر علم امام دلالت مي كند و (اما رواياتي كه دلالت بر علم وسيع حضوري امام دارد در يك بخش و يا يك كتاب نمي گنجد) در اين جا ما به برخي از عنوان ها و ابوابي كه در علم امامان آمده ، اشاره مي كنيم :

1ـ رواياتي كه مي گويد، امامان معدن علم هستند. «معدن » به معناي منبع و سرچشمه است . «علم » در اين روايات محدود نشده و به موضوع ويژه اي تعلق نگرفته و دانش و آگاهي به هر چيز را در هر حالي شامل مي شود - و هم چنان كه جواهر گران بها در معدن وجود دارد، علم در سينه امامان است ـ و علم آنان حضوري است و بر چيزي متوقف نيست .

2ـ امامان به تمام علومي كه پيامبران و فرشتگان مي دانند، آگاه هستند. و چنان كه پيامبران و فرشتگان از علوم پنهاني و غيب آگاه هستند، امامان نيز به آنان آگاهند.

3ـ امامان مي دانند «چه زماني مي ميرند و مگر با اختيار خودشان نمي ميرند. اين روايات ، هم چنان كه در پايان اين مقاله مي آيد، درباره اين پرسش كه آيا امام به شهادت خود آگاهي دارد، پاسخي مناسب است ـ زماني كه امام به زمان مرگ خود دانا باشد،چيزهاي ديگر را نيز مي داند، زيرا، علم به زمان مرگ از علوم ويژه اي است كه به خدااختصاص دارد و چون خداوند امامان را از آن آگاه مي كند، پس ديگر علوم را نيز امامان مي دانند.

4ـ امامان آگاهي دارند به آنچه بوده و آنچه خواهد بود و هيچ چيز بر آنان پوشيده نيست .

5ـ خداوند هر علمي را به پيامبر آموزش داده ، همان را نيز به اميرالمؤمنين (ع) آموخته است و در تمام علوم پيامبر و اميرالمؤمنين (ع) با هم اشتراك داشته اند.

6ـ اگر مردم مي توانستند زبان خود را نگه دارند، امامان آنان را آگاه مي كردند به تمام چيزهايي كه به زيان و سودشان است .

7ـ رواياتي كه مي گويد، همه چيز بر امامان روشن است و از آنان هيچ چيز پوشيده نيست و آنچه را كه هست به آن آگاه هستند.

8ـ رواياتي كه مي گويد، علوم آسمان ها و زمين از امامان پوشيده نيست .

9ـ رواياتي كه مي گويد، امامان آنچه را در آسمان ها و زمين و بهشت و جهنم است ،مي دانند و هرچه را كه بوده و در آينده اتفاق مي افتد، به آن آگاهي دارند.

10ـ امامان آنچه را كه گذشته و آنچه را كه تا روز قيامت اتفاق مي افتد، مي دانند.

آنچه بيان شد نمونه اي اندك از روايات بسيار است كه بر علم گسترده پيامبر و امام دلالت دارد و بسيار در تاريخ و روايات نقل شده ، كه پيامبر و امام از آينده و يا امور پنهاني خبر مي داده اند، (در نهج البلاغه از اميرالمؤمنين (ع) در علوم و فنون گوناگون و خبرهايي ازغيب و آينده آمده است .) گواهي بر وجود علم وسيع امامان است . ليكن در برابر اين آيات و روايات كه بيان شد آيات و رواياتي است كه مي گويد: علم غيب مخصوص به خداست :

(و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو)؛ در نزد خداست كليدهاي غيب و جز او كسي آنها را نمي داند.

(و لا يحيطون بشي من علمه الا بما شاء)؛ و بندگان خدا به علم او احاطه ندارند مگر آنچه را بخواهد.

(سنقرئك فلا تنسي )؛ بر تو خواهيم خواند تا فراموش نكني .

پاسخ آن است كه اين آيات علم ذاتي خدا را بيان مي كند كه مخصوص اوست و با آيات و روايات گذشته منافات ندارد؛ زيرا، موهبتي از خداست و ذاتي آنان نيست و مجموع آيات و روايات مي گويد كه علم ذاتي از آن خداست و خداوند پيامبر و امامان را از آن آگاه مي كند.

اما رواياتي كه مي گويد برخي از امامان مي گفته اند ما فلان چيز را نمي دانيم از روي تقيّه و براي حفظ جان خود و يا حفظ جان شيعيان بوده است . رواياتي نيز كه مي گويد امام هرگاه بخواهد، مي داند، در برابر رواياتي است كه علم ذاتي را مخصوص خدا مي دانند و اين روايات مردود است ؛ زيرا، چه دليلي است بر اين كه امام هميشه خواهان دانش نبوده و چه كسي است كه نمي خواهد بداند و در بالاترين مراتب علم نباشد. امام نيز كه رهبر جامعه هاي انساني در دنيا و آخرت است ، چرا نخواهد كه تمام حالات و برخوردهاي افراد جامعه را بداند تا آنان را به صلاح و شايستگي در دنيا و آخرت برساند.