بازگشت

شهادت حجر بن عدي و مكاتبات امام حسين با معاويه


از جمله مسائلي كه سبب شد بين امام حسين (ع) و معاويه مطالبي رد و بدل شود، قضيه شهادت حجربن عدي است . صاحب كشف الغمه مي نويسد: «هنگامي كه معاويه ، حجربن عدي و يارانش را به قتل رساند، در همين سال با امام ابوعبدالله الحسين (ع) ديدار كرد و به ايشان گفت : آيا مي داني كه با حجر و يارانش كه همه از شيعيان پدرت بودند، چه رفتاري كرديم ؟ امام فرمودند: نه . او گفت : آنان را كشتيم ، كفن نموديم و برجسدشان نماز گزارديم . حضرت لبخندي زدند و سپس پاسخ دادند: اميد است آن گروه درروز قيامت دشمنان تو باشند. به خدا سوگند، اگر ما بر جمعي از ياران تو دست مي يافتيم ، هرگز اين رفتار را با آنان نداشتيم ، اما به من خبر رسيده كه تو نسبت به امور «ابي الحسن » اقداماتي كرده و درباره بني هاشم بدگويي نموده اي واللّه به خطا رفته اي ، تير به تاريكي انداخته اي ، هدف را گم كرده اي و كينه توزي را به سرعت فراگرفته اي . تو از مردي فرمان مي بري كه نه ايمانش ديرينه است و نه نفاقش جديد. او به دوستي با تو نظري ندارد وغرض ديگري در سر مي پروراند. تو خود در اين كارهايت نظر نما و نيك بنگر. در غير اين صورت اين مرد را به خود واگذار [منظور، عمروابن عاص است ].»

البته يعقوبي جواب امام (ع) را چنين نقل مي كند: «پس امام حسين (ع) گفت : به پروردگار كعبه قسم كه بر تو پيروز آمدم . ليكن به خدا قسم ، اگر شيعيان تو را بكشيم ، آنان را نه كفن كنيم و نه حنوط و نه بر ايشان نماز بخوانيم و نه دفنشان كنيم .»

پس از شهادت حجر، بزرگان كوفه نزد امام حسين (ع) رفتند و اين رفت و آمدهاسبب شد كه مروان نامه اي براي معاويه بنويسد و معاويه هم در جواب ، نامه اي براي امام حسين (ع) مي نويسد كه از مضمون اين نامه بر مي آيد كه امام حسين (ع) به سيره امام حسن (ع) وفادار بوده اند كه معاويه به مروان مي گويد: متعرض امام حسين (ع) نشوكه او با ما بيعت دارد (لاتعرض للحسين (ع) في شي ء فقد بايعنا). اما ابوحنيفه دينوري چنين نقل مي كند: «... فخرج نفر من اشراف اهل الكوفه الي الحسين بن علي (ع) فاخبره الخبر فاسترجع و شق عليه فاقام اولئك النفر يختلون الي الحسين بن علي و علي المدينه يومئذ مروان ابن الحكم فترقي الخبر اليه فكتب الي معاويه يعلمه ان رجالاً من اهل العراق قدموا علي الحسين بن علي (ع) رضي اللّه عنهما و هم مقيمون عنده يختلفون اليه فاكتب الي ّ بالّذي تري ، فكتب اليه معاويه لا تعرض للحسين (ع) في شي فقد بايعنا و ليس بناقض بيعتنا و لامخفر ذمتنا. و كتب الي الحسين (ع) اما بعد فقد انتهت الي امور عنك لست بها حريا لان من اعطي صفقة يمينه جدير بالوفاء، فاعلم رحمك اللّه اني متي انكرك تستنكرني و متي تكدني اكدك فلايستفزنك السفهاء الذين يحبون الفتنه و السلام .

فكتب اليه الحسين (ع) رضي اللّه عنه ما اريد حربك و لاالخلاف عليك ، قالوا ولم ير الحسن (ع) و لاالحسين (ع) طول حياة معاويه منه سوء في انفسهما و لامكروهاً ولاقطع عنهما شيئا مما كان شرط لهما و لاتغير لهما عن برٍ

تني چند از اشراف كوفه به حضور امام حسين (ع) رفتند، و خبر كشته شدن حجررا به اطلاع ايشان رساندند، سخت بر آن حضرت گران آمد و انا لله و انا اليه راجعون فرمود.آن چند تن در مدينه ماندند و پيش امام حسين (ع) آمد و شد مي كردند. در آن هنگام مروان حاكم مدينه بود. چون اين خبر به او رسيد، براي معاويه نامه نوشت و اطلاع داد كه مرداني از اهل عراق پيش حسين (ع) آمده اند و اكنون اين جا مانده اند و با او آمد و شد دارند. هر چه مصلحت مي بيني براي من بنويس . معاويه براي او نوشت : «در هيچ كاري متعرض حسين (ع) مشو كه او با ما بيعت كرده است و بيعت ما را نخواهد شكست و ازپيمان تخلف نخواهد ورزيد.» و براي امام حسين (ع) نوشت : «اما بعد خبرهايي از ناحيه تو به من رسيده است كه شايستة تو نيست . آن كس كه با دست ِ راست خود بيعت مي كند، شايسته است وفادار بماند و خدايت رحمت كناد. بدان كه اگر من حق ترا انكار كردم ، توهم حق مرا انكار كن و اگر با من مكر كني ، من هم چنان خواهم كرد، فرومايگاني كه دوستدار فتنه و آشوبند ترا نفريبند والسلام .»

امام حسين (ع) در جواب نوشت : «من نمي خواهم با تو جنگ و برخلاف تو قيام كنم .» گويند، در مدت زندگي معاويه هيچ گونه بدي يا كار ناپسندي از او نسبت به امام حسن (ع) و امام حسين (ع) سر نزد.

البته در ذيل همين مطلب ، مترجم محترم به آخر متن ايراد وارد مي كند و مي گويد: به راستي عجيب است چه آزاري مهم تر از اين كه حضرت مجتبي (ع) را با دسيسه مسموم كرد و حاكم او از دفن جسد مطهر امام در كنار مرقد جد بزرگوارش جلوگيري كرد ومواد صلح نامه را رعايت نكرد و بزرگ مردي چون حجربن عدي را كشت و در مسجد كوفه رسماً اعلام كرد كه مواد صلح نامه و شرايط آن را زير پاي مي گذارم .

يكي از مباحث مهم اين دوره و طي اين ده سال -در واقع از شروع امامت امام حسين (ع) تا مرگ معاويه - مسأله ولايت عهدي يزيد است و طبيعي است كه امام حسين (ع) ، به سبب فساد معاويه و مخصوصاً لاابالي گري يزيد، مخالف ولايت عهدي يزيد است . ضمن اين كه يكي از شرايط صلح امام حسين (ع) عدم تعيين جانشين پس از معاويه بوده است . در ادامه ، به مكاتبات امام حسين (ع) با معاويه كه بيانگر مواضع و اهداف آن حضرت به منظور احياء دين مبين اسلام مي باشد، مي پردازيم و براي اين كه نقل و قول هاي مختلف ملال آور نباشد، و به علت شباهت بسيار زياد متون مختلف ، ابتدا يكي دو متن عربي را نقل نموده ، سپس متون فارسي را بنا بر اقوال ديگران ، متذكر مي شويم . اما مسأله موروثي كردن خلافت و تلاش معاويه براي اين امر را اكثر مورخين نقل كرده اند. زمينه اصلي فكر «ولايت عهدي يزيد» پس از شهادت امام حسن (ع) آغاز شد و بنا به نقل طبري و ابن اثير طراح اين مسأله هم كسي جز«مغيرة بن شعبه » نبود، هر چند معاويه خودش درصدد فرصتي بود تا اين قضيه را مطرح كند، و اولين كسي كه افرادي را از كوفه به شام فرستاد مغيرة بن شعبه بود. حتي نقل شده كه زياد و مروان هم در بدو امر نسبت به اين مسأله روي خوش نشان ندادند.

به علت اهميت اين دوره حوادث اين دوره را نقل مي كنيم :

در اين ايام شيعيان به طور مداوم نزد امام حسين (ع) رفت و آمد مي كردند كه همين امر سبب شد تا مروان نامه هايي جهت كسب تكليف براي معاويه بنويسد: ان مروان الحكم كتب الي معاويه و كان عامله علي المدينه ، اما بعد فان عمرو بن عثمان ذكران رجالاً من اهل العراق و وجوه اهل الحجاز يختلفون الي الحسين بن علي (ع) و انه لايومن و ثوبه و قد بحثت عن ذلك فبلغني انه يريد الخلاف يومه هذا فاكتب الي برأيك ، فكتب اليه معاويه بلغني كتابك و فهمت ما ذكرت فيه من امر الحسين (ع) فاياك ان تتعرض له بشي ء و اترك حسيناً ما تركك ، فانا لانريدان نتعرض له ما دام في بيعتنا و لم ينازعنا سلطاننا فامسك عنه ما لم يبدلك صفحته .

و كتب الي الحسين (ع) ، اما بعد فقد انتهت الي امور عنك ان كانت حقاً فاني ارغب بك عنها و لعمر اللّه ان من اعطي الله عهده و ميثاقه لجدير بالوفاء و ان احق الناس بالوفاء من هو مثلك في خطرك و شرفك و منزلتك التي انزلك اللّه بما فاذكر و بعهد اللّه اوف فانك متي تنكرني انكرك و متي تكدني اكدك فاتق شق عصا هذه الامه و ان يردهم اللّه علي يديك في فتنة فقد عرفت الناس و بلوتهم ، فانظر لنفسك و ارينك ولامة جدك و لايستخفنك السفهاء الذين لايوقنون

سيدمحسن امين در كتاب خود «درباره زندگي امام حسن (ع) و امام حسين (ع) »اين متن را از ابن قتيبه چنين نقل مي كند و ابن قتيبه دينوري در كتاب «الامامه والسياسه » و كشي در كتاب «رجال » مي نويسد:

«مروان از طرف معاويه حكمران مدينه بود، در نامه اي به او نوشت : عمرو بن عثمان گزارش مي دهد كه مرداني از اهل عراق و چهره هاي سرشناس حجاز با حسين بن علي (ع) رفت و آمد دارند و ما از قيام او در امان نيستيم . من نيز در اين باره تفحص نمودم و بر من معلوم شده كه او قصد مخالفت با حكومت را دارد. از تو مي خواهم نظر خودت را ابلاغ كني . معاويه در پاسخ نوشت : نامه ات را دريافت داشتم و آن چه را درباره حسين بن علي (ع) نوشته اي دانستم . من به تو سفارش مي كنم كه مبادا متعرض وي شوي . تا زماني كه او با تو كاري ندارد، براي او مزاحمتي فراهم مكن ، كه ما قصد نداريم تاهنگامي كه او بر بيعت ما باقي است ، او را برنجانيم . بنابراين تو در كمين او باش و مراقبت كن كه با وي درگير نشوي .

معاويه نامه اي هم به امام (ع) نوشت و گفت : به من درباره تو خبرهايي رسيده كه اگر راست باشد، سزاوار تو نيست و من ترا از ارتكاب به چنين كارهايي بر حذر مي دارم . به خدا سوگند، هر كس پيماني ببندد، شايسته است كه بر پيمان خود استوار بماند و در ميان مردم چه كسي سزاوارتر از تو براي وفاي به عهد و پيمان مي توان يافت . مقام و شرف وجايگاه الهي تو ايجاب مي كند كه بر پيمان ها ثابت قدم بماني و همواره استوار باشي . اين نكته را نيز بدان كه اگر تو در مورد من نيرنگ زني ، من نيز دست به نيرنگ خواهم زد. اگر حق مرا انكار كني ، من نيز مقام تو را انكار خواهم كرد. بنابراين از ضربه زدن به كيان امت اسلامي بپرهيز و اجازه نده كه اين مردم به دست تو گرفتار فتنه شوند. تو مردم را شناخته وآنان را آزموده اي ، لذا اندكي درباره خود و دينت و امت پيامبر بينديش و از همراهي با افرادكم خرد و بي دانش دوري گزين .»