بازگشت

خواص بصره


نامه امام حسين(ع) به بزرگان و خواص در بصره، اقدامي ديگر در اين زمينه است. افرادي همچون مالك بن مسمع بكري، احنف بن قيس، منذر بن جارود، مسعود بن عمر و ديگران مخاطب اين نامه هستند. اين نامه با اشاراتي به وقايع خلافت بعداز رحلت رسول خدا(ص) و اختصاص خلافت به اهل بيت آغاز مي شود: اما بعد: فان الله اصطفي محمداً.... ثم قبضه الله اليه و قد نصح لعباده و بلغ ما ارسل به و كنا اهله و اولياء و اوصيائه و ورثته و احق الناس بمقامه في الناس، فاستأثر علينا قومنا بذلك، فرضينا و كرهنا الفرقة و اجببنا العافية و نحن نعلم انّا احق بذلك الحق المستحقّ علينا ممّن تولّاه.... [1] .

اما بعد: همانا خداوند محمد(ص) را برگزيد.... سپس خداوند او را به سوي خود برد در حالي كه بندگانش را نصيحت كرده بود و پيام و وظيفه رسالت خويش را رسانده بود و ما خاندان و نزديكان و وصيان و وارثان او و سزاوارترين مردم به مقام او در ميان مردم بوديم. اما قوم ما مستبدانه آن را به خود اختصاص دادند پس ما راضي شديم و از تفرقه بيزار بوديم و به سلامت جامعه علاقه مند بوديم در حالي كه مي دانستيم كه ما از كساني كه اين مقام را از دست ما خارج كردند به آن سزاوارتر بوديم.... آنگاه امام(ع) ضمن تبيين وضعيت جامعه اسلامي و ماهيت حكومت يزيد در يك جمله كوتاه آنها را به اطاعت از خود فرا مي خواند تا بدين طريق به راه راست هدايت شوند: و قد بعثت رسولي اليكم بهذا الكتاب و انا ادعوكم الي كتاب الله و سنّة نبيه فان السنة قد اميتت و انّ البدعة قد احييت و ان تسمعوا قولي و تطيعوا امري اهدكم سبيل الرشاد. [2] .

من با فرستاده خويش اين نامه را براي شما فرستادم و شما را به كتاب خدا و سنت پيامبرش دعوت مي كنم. همانا سنت از بين رفته است و بدعتها ريشه گرفته است. اگر سخن مرا بشنويد و از من اطاعت كنيد شما را به راه راست هدايت مي كنم. اين نامه علاوه بر اينكه تصميم امام حسين(ع) بر پيوند قيام خويش به توده مردم را آشكار مي كند، از نقش بزرگان در جامعه آن روز اسلامي پرده برمي دارد. هر چند بيشتر مخاطبان اين نامه پاسخ مناسبي به درخواست حضرت ندادند و هيچ يك موفق به كمك و ياري او نشدند، اما يك نمونه از افرادي كه به درخواست حضرت پاسخ مثبت داد و اقوام تابع خويش را در اين راه بسيج نمود، نشانگر اين است كه اگر خواص جامعه به درخواست سيدالشهدا(ع) پاسخ مثبت داده بودند مي توانستند توده هاي مردم را در راستاي حمايت از قيام بسيج نمايند. يزيدبن مسعود، بني حنظله، بني تميم و بني سعد را جمع نمود و با معرفي مقام امام حسين(ع) و جايگاه او در ميان امت و اينكه او حجت خدا بر مردم است، آنها را بر اطاعت از حضرت ترغيب نمود. مردم نيز در اين زمينه آمادگي خويش را براي اطاعت و فداكاري در راه امام اعلام كردند. هر چند كه اين فرد نيز آنچنان در كار خويش جدّي نبود و هنوز در حال آماده شدن براي پيوستن به امام بود كه خبر شهادت حضرت را دريافت كرد ولي همين مقدار تلاش اودر رابطه با بسيج مردم نشان مي دهد كه اگر خواص در جامعه آن روز به دعوت امام حسين(ع) پاسخ مثبت مي دادند و در اين راه جدي و ثابت قدم بودند نه تنها زمينه هاي پيروزي امام و رسيدن به هدف را فراهم مي كردند بلكه يزيد و يزيديان در اقليت قرار مي گرفتند. البته دعوت براي ياري از سوي امام حسين(ع) منحصر به خواص نيست و حضرت هنگام خروج از مكه به سوي عراق در خطبه اي از تمام كساني كه حاضر به ياري وي بودند دعوت كرد تا او را همراهي كنند. حضرت خطبه را با توصيف مرگ و شوق خودش به مرگ و ملاقات نياكان خويش و رضايت اهل بيت به آنچه خداوند برايشان مقدر كرده آغاز مي كند: رضي الله رضانا اهل البيت، نصبر علي بلائه و يوفينا اجر الصابرين... [3] .

آنگاه به مردم خطاب مي كند كه هر كس حاضر است خونش را فداي اهل بيت كند و آمادگي ملاقات پروردگارش را دارد با ما كه فردا حركت مي كنيم همراه شود من كان باذلاً فينا مهجته موطناً علي لقاء الله نفسه فليرحل معنا فاني راحل مصحباً ان شاءالله تعالي. [4] .

دعوت امام حسين(ع) از افراد مختلف براي همراهي با قيام او در طول مسير به سوي كوفه نيز ادامه مي يابد و حضرت از افرادي همچون زهيربن قين، عبيدالله بن حر جعفي و انس بن حارث كاهلي دعوت مي كند كه بعضي او را همراهي و بعضي از اين كار امتناع مي كنند. حتي تا آخرين لحظات عمر و حتي بعد از شهادت تمام يارانش باز هم از طلب نصرت و ياري دست برنمي دارد و افرادي همچون حر بن يزيد رياحي در آخرين لحظات به وي ملحق و در راه او شهيد مي شوند. اما در اينجا دو سؤال مطرح مي شود: اول اينكه هدف آن حضرت از اين دعوتها چه بود با اينكه مشاهده مي كنيم امام در مواردي همراهان خود را براي ترك او، آزاد گذارد و پيمان خويش را از آنها برمي دارد؟ سؤال دوم اين است كه چه مانعي بر سر راه بزرگان جامعه اسلامي بود؟ پاسخ به اين سؤال زمينه را براي پاسخ به سؤال ديگري فراهم مي كند كه چرا آن حضرت به سوي كوفه حركت كرد.


پاورقي

[1] همان، ص 315.

[2] همان.

[3] همان، ص 328.

[4] همان.