بازگشت

ارزيابي شخصيت و قيام مختار


قضاوت در باره مختار و قيام او چندان ساده نيست زيرا اخبار مشحون از اتهامات، اغراض و گزافه هايي است كه چهره او را از يك شيعه انقلابي تا كذّاب مدعي نبوت آشفته كرده است. ادله زيادي وجود دارد كه حاكي از اعتقاد مختار و يارانش به تشيّع و علاقه فراوان نسبت به اهل بيت (ع) بود. او در محيطي شيعي رشد و تربيت يافت و نسبت به مقام اهل بيت شناخت كامل داشت و در دوران حكومت خود به دفاع و خونخواهي از آنان پرداخت. مختار در دوران حكومت خود چندين بار هدايايي براي محمدبن حنفيه فرستاد تا بين خاندان رسول الله (ص) پخش كند [1] و با فداكاري بسيار از محمدبن حنفيه دفاع مي كرد، از جمله نجات او از زندان عبدالله بن زبير. شواهدي بر حمايت محمدبن حنفيه از مختار نيز در دست است كه مي تواند مؤيّد قيام مختار باشد. مختار با كشتن قاتلان امام حسين (ع) و يارانش، چندان علي بن حسين (ع) و محمدبن حنفيه را خوشحال كرد كه او را ستايش و دعا كردند. [2] ياران مختار او را هواخواه خاندان رسالت مي دانستند و دشمنانش او را دروغگو مي ناميدند، آن گونه كه ابن زبير به ابن عباس گفت: «خدا دروغگو را كشت». ابن عباس پاسخ داد: «خداوند رحمت كند مختار را كه مردي دوستدار ما و آشنا به حقوق ما بود.» [3] موضع مختار در انتقام گرفتن از اموي ها و اشراف به خوبي مي تواند نشان دهد كه براي رسيدن به هدف خود حاضر شد موقعيت خود را به خطر انداخته و به دستگيري و قتل قاتلان امام حسين (ع) بپردازد. اما از آنجا كه او ضربات زيادي بر پيكر اموي ها وارد كرده و زبيري ها را نيز مورد حمله قرار داد، آنها كوشيدند تا انواع و اقسام اتهامات را به او نسبت دهند مانند:ادعاي نبوت، ادعاي مهدويت براي ابن حنفيه، تأسيس فرقه كيسانيه، و نسبت دادن لقب كذّاب به او، كه بيشتر اين نسبتها بعد از مرگ مختار به او داده شده است. با وجود اشتباهاتي كه مختار داشته، دليل اين مقدار حمله بر او براي ضرباتي است كه بر پيكر اموي ها وارد كرده است. بني اميه بسياري از رهبران خود را در جنگ با سپاه مختار از دست دادند. اما ابن زبير نيز كه از دشمنان اهل بيت بود، نمي توانست نسبت به مختار كه براي حاكم كردن اهل بيت كوشش مي كرد بي تفاوت بماند. [4] مختار در قيام خويش به يكي از هدف هاي اساسي خود يعني خونخواهي خاندان رسول الله (ص) دست يافت. پس به كار بردن واژه شكست براي او چندان زيبنده نيست. از سويي ديگر، برخي معتقدند مختار مردي جوياي نام و قدرت نيز بود و اين ادعا در مخالفت وي با سليمان بن صرد تجلي پيدا مي كند و در رفتار سياسي و تصميم گيري هاي خود گاهي به ملاحظات ديني پشت پا مي زد و در برابر دشمنانش قول و عملش متفاوت بود. بعضي از برخوردها و اعمال او موجب رنجش و كناره گيري شيعيان مخلص از او مي شد. چنان كه ابراهيم بن مالك از او كناره گرفت و نعمان بن صهبان راسبي از عباد شيعه بصره، كه در خدمت وي بود به اشراف كوفه پيوست و كشته شد و عدي بن حاتم نيز نسبت به مختار موضع بي تفاوتي داشت. [5] كناره گيري اينان در تضعيف موقعيت سياسي و نظامي مختار بسيار مؤثر بود. چنان كه كناره گيري ابراهيم بن مالك در شكستهاي نظامي مختار از مصعب بن زبير بسيار تأثير گذاشت. [6] .


پاورقي

[1] ابن‏اعثم، الفتوح، ج 3، ص 273، 287، 315.

[2] همان، ص 315-273. ابن سعد، طبقات الکبري، ج‏5، ص‏100. ابن شهر آشوب (محمد بن علي)، مناقب آل ابي‏طالب، بيروت: دارالاضواء، بي‏تا، ج‏4، ص‏144. اصغر منتظر القائم، نقش قبايل يمني در حمايت از اهل‏بيت (ع)، ص‏321.

[3] ابن‏اعثم، الفتوح، ج‏3، ص‏327. بلاذري، انساب الاشراف، ج‏5، ص‏265. درموردي ديگر ر.ک: تاريخ يعقوبي، ج‏2، ص‏209.

[4] ر.ک: رسول جعفريان، تاريخ سياسي اسلام، ج‏3، صص‏230 - 229.

[5] تاريخ طبري، ج‏8، ص‏3339 و 3355. ابن‏اعثم، الفتوح، ج‏3، ص‏271.

[6] در اين باره ر.ک: اصغر منتظر القائم، پيشين، صص‏322 - 321. جهت آگاهي بيشتر ر.ک: ابوفاضل رضوي اردکاني، ماهيت قيام مختار، قم: مرکز مطالعات و تحقيقات اسلامي، (1367).