بازگشت

قيام توابين در كوفه


يكي از بازتابهاي قيام امام حسين (ع) جنبش توابين بود كه هسته رهبري آن را شيعيان كوفه تشكيل مي دادند. اساس اين قيام بر بازگشت از گناه، خونخواهي خاندان رسول الله (ص)، واگذري حكومت به آنان و شهادت خواهي بود. انگيزه كوفيان در قيام خود، احساس گناه به علت ياري نكردن امام بود. آنان خواستند ننگي را كه مرتكب شده بودند با انتقام از قاتلان امام حسين (ع) و شهادت در اين راه بشويند تا مورد بخشش خداوند قرار گيرند. اينان بر همين اساس و با تأثير از آيه 54 سوره بقره [1] خود را «توابين» ناميدند. شهادت امام حسين (ع) و يارانش و به اسارت بردن خاندان پيامبر (ص) و سخنان آتشين حضرت زينب (س) در برابر كوفيان و سرزنش آنان، در برانگيخته شدن احساس گناه در آنان مؤثر بود. قيام توابين را هواخواهان حضرت علي (ع) به رهبري پنج تن از رهبران شيعه كوفه تشكيل دادند، بزرگاني چون: سليمان بن صرد خزاعي، مسيب بن نجبه فزاري، عبدالله بن سعد بن نفيل ازدي، عبدالله بن وال تيمي و رفاعة بن شداد بجلي. [2] اين افراد با يكصد نفر از شيعيان در خانه سليمان گردهم آمدند و با يكديگر سخن گفتند؛ از جمله به سستي در ياري رسانيدن به خاندان رسول الله (ص) و دورويي با آنان اشاره كردند و برخونخواهي شهدا و يا شهادت در اين راه تأكيد كردند و سرانجام بر رهبري سليمان، صحابه رسول الله (ص) و از بزرگان شيعه كوفه، به توافق رسيدند. سليمان، عبدالله بن وال را مسؤول امور مالي و تدارك سلاح و تجهيزات قرار داد و خواستار كمك شيعيان شد. [3] حركت توابين تا قبل از اعلام عمليات نظامي به صورت پنهاني انجام مي شد و در اين مرحله كه در طول خلافت يزيد ادامه داشت در صدد تبليغ طرح انتقامي خود در محافل شيعه، عضوگيري و تشكيل سازمان نظامي و فراهم آوردن اسلحه و دعوت و مكاتبه از شيعيان شهرهاي كوفه، بصره، مداين و ديگر شهرهاي عراق و نفوذ در مردم بودند. سليمان و يارانش بر آن شدند كه براي استحكام بخشيدن به عمليات و اجراي طرح، ديدارهايي پي درپي داشته باشند و در ضمن آن موعد قيام را معين سازند. پس از مشورت به اتفاق تصميم گرفتند كه در آخر ربيع الثاني سال 65 هجري در نخيله گرد هم آيند. نخستين گام اجرايي سليمان، تلاش براي جلب نظر بزرگان كوفه و گسترش عمليات عضوگيري و مكاتبه با شيعيان شهرهاي عراق بود. در اين روابط، برنامه هاي كلي قيام و قلمروي آن تشريح مي شد و سپس شركت در مجمع نخيله مورد تأكيد قرار مي گرفت. در نامه هايي كه سليمان به اهالي مداين و بصره نوشته از دعوت مردم از امام حسين (ع) و سپس عدم همراهي آنان تا به شهادت رسيدن ايشان و به اسارت رفتن خاندانش و ظلم و ستم هايي كه بر آنها وارد شده صحبت نموده و از مردم خواست كه در قيام به خونخواهي امام حسين (ع) شركت كنند. [4] اين نامه ها اثر مهمي بر شيعيان مداين و كوفه و بصره گذاشت و بسياري بي درنگ دعوت سليمان را پذيرفتند و بدين سان دعوت توابين در محافل مخالف حكومت اموي و خون خواهان حسين (ع) نفوذ يافت. ياران سليمان هيچ طالب منافع مادي نبودند و حتي پيروزي و شكست نيز براي آنان چندان فرقي نداشت، بلكه هدف اصلي آنها خونخواهي از حسين و توبه و تطهير خود و واژگوني رژيم اموي و به قدرت رسيدن شيعيان بود. به عقيده ايشان، سكوت در برابر اين مسأله، خيانت به شمار مي آمد و نقض پيمان الهي. سليمان از مرگ يزيد (در چهاردهم ربيع الاول سال 64 ه.ق) استفاده كرد و ياران خود را به تبليغ در ميان مردم دستور داد تا آنان را به قيام فراخوانند. اما از آنجا كه هنوز حاكميت بني اميه در عراق متزلزل نشده بود امكان بروز و ظهور براي آنها نبود، لذا كار تبليغي خود را آغاز كردند و «دعات» خود را براي جمع آوري شيعيان و آماده ساختن آنها، به اطراف پراكندند. به تدريج وضعيت بني اميه رو به وخامت رفت. معاويه دوم فرزند يزيد از خلافت كناره گيري كرد و شام براي آينده حكومت دچار درگيري و آشفتگي شد. اين درگيري بين طرفداران «عبدالله بن زبير» از يك طرف و حاميان مروان بن حكم از طرف ديگر بود. پيامد چنين مسأله اي ضعف حاكميت بني اميه در عراق بوده كه پس از مدتي به برچيده شدن حاكميت آنها انجاميد تا اين كه عبدالملك در پايان دهه شصت باز عراق را به زير سلطه اموي ها در آورد. سليمان از چنين موقعيتي بهره گيري كرده و در ادامه تلاشهاي خود شروع به جمع آوري جدّي نيروها كرد. برخي از توابين با وقوع تحولات سياسي در دمشق به سليمان پيشنهاد كردند كه از اوضاع نابسامان شام بهره برداري كند و فعاليت را علني سازد ولي سليمان با دورانديشي و صلاح ديد خود چنين پيشنهادي را نپذيرفت [5] زيرا مي دانست دعوت توابين هنوز ريشه دار نشده است بخصوص در كوفه كه جبهه اي متفرق داشت. بيشترين ترس سليمان وجود فرصت طلبان كوفي و چاپلوسان دستگاه اموي بود. تأخير در تاريخ قيام، به نفع توابين شد، چه بعد از مرگ يزيد و آشفتگي حكومت، هواخواهان جنبش رو به افزايش نهادند و همين عامل سبب شد كه جنبش از مرحله سرّي و اختفا به مرحله علني وارد شود. در اين هنگام حوادث مهمي بر جامعه كوفي تأثير گذاشت و كوفه به مركز پرجوش و خروش فعاليت سياسي در آمد و به سرعت به جهت گيري عليه نظام اموي پرداخت. زيرا وقتي كه قيام اعلام گرديد كوفيان به دارالاماره يورش بردند و نماينده ابن زياد را كه در بصره بود، بيرون راندند. بزرگان و اشراف كوفه به اتفاق، شخصي به نام عامر ابن مسعود را انتخاب كردند [6] ولي اين اقدام مصلحت جويانه نتوانست كوفيان را خشنود سازد. اشراف كوفه با بالا گرفتن قدرت ابن زبير در حجاز به سازش با او روي كردند تا از اين رهگذر منافع اقتصادي و سياسي خود را حفظ كنند. بر رويدادهاي كوفه، ظهور مختار ثقفي نيز اضافه شد كه در جبهه شيعيان (توابين) انشعابي ايجاد كرد. گسترش دامنه فعاليت سليمان و يارانش سبب شد تا اشراف كوفه وحشت زده شوند و از عبدالله بن يزيد انصاري، والي زبيري شهر بخواهند مانع فعاليت آنها شود. عبدالله كه خواهان خروج توابين از شهر بود تا به ياري آنان مانع ورود سپاه شام به عراق شود در سخنان خود براي مردم كوفه، توابين را تشويق به حركت بر ضد عبيدالله بن زياد كرد. اين موضع گيري باعث شد تا توابين از كوفه خارج شده و با عدّه قليل خود در برابر سپاه شام قرار گيرند. در هر صورت چنين رفتاري باعث شد تا شيعيان به صورت علني فعاليت خود را آغاز كنند [7] و براي رفتن به سمت شام خود را تجهيز كنند. در زماني كه توابين جنبش خود را آغاز كردند، شهر كوفه و بصره به دست عمال عبدالله بن زبير بود. عبيدالله بن زياد با شنيدن اخبار شام از عراق فرار كرد و به علت اين كه تشكيلات ديگري براي جايگزيني وجود نداشت، عبدالله بن زبير كه از سال 61 به بعد در مكه قدرت را به دست گرفته بود، عمال خود را روانه عراق كرد و بدين صورت «شرق اسلامي» به دست زبيري ها افتاد. رفتن به سمت شام، مورد رضايت خود سليمان نيز بود، با اين كه كساني به او گفتند كه قاتلين امام حسين (ع) در خود كوفه هستند اما سليمان نيز اظهار مي كرد كه مسبب اصلي ماجرا عبيدالله بن زياد است. سليمان همچنين گفت كه جنگ در داخل كوفه باعث خواهد شد كه ما برادر كشي به راه بيندازيم و طبعاً دشمنان ما زياد خواهند شد. [8] سليمان در آغاز ماه ربيع الثاني سال 65 هجري دعوت خود را با شعار «يالثارات الحسين» شروع كرد و يارانش را به نخيله فرا خواند، ولي برخلاف آن كه شانزده هزار نفر با وي بيعت كرده بودند فقط چهار هزار نفر در نخيله فراهم شدند. [9] يكي از دلايل كاهش ياران سليمان، ظهور مختار ثقفي در اين گير و دار در كوفه بود. از نظر مختار كه او نيز از شيعيان معروف بود و به خونخواهي امام حسين (ع) قيام خود را شروع كرد، قيام توابين نمي توانست قدم مهمي به سوي هدفي كه در نظر گرفته شده بود بردارد. او سليمان را متهم كرد كه فردي بي تجربه بوده و آگاهي جنگي و نظامي ندارد و لذا معتقد بود كه اين كار تنها به كشتن افراد شيعه مي انجامد. اين تبليغات باعث گرديد كه عده اي از شيعيان گرد او جمع شوند و چنان كه نقل شده با اين گفته ها حدود يك چهارم كساني كه با سليمان بيعت كردند به هواخواهي از مختار پرداختند. [10] سليمان ناگزير دو نفر از يارانش را به كوفه فرستاد تا در ميان مردم فرياد زنند هر كه «بهشت را مي خواهد و خشنودي خدا و بازگشت به سوي او را مي جويد در نخليه به سليمان بپيوندد». [11] پس از سه روز هزار نفر به آنان پيوستند. سليمان در جمع ياران خود گفت: «هركه دنيا و حاصل آن را مي خواهد بداند ما بسوي غنيمتي نمي رويم، ما جز رضاي خدا، پروردگار جهانيان،طلا و نقره و خز و ديبا همراه نداريم فقط شمشيرهايمان را بر دوش داريم و نيزه هايمان را به دست، با توشه اي به اندازه رسيدن در برابر دشمن، هركه هدفي جز اين دارد با ما همراه نشود». [12] سليمان روز پنجم ربيع الاخر با ياران خود از نخليه حركت كرد و پس از زيارت مرقد مطهر حسين بن علي (ع) و سوگواري و طلب بخشش از خداوند، به سوي شام حركت كرد. در بين راه نامه عبدالله بن يزيد انصاري به دست وي رسيد كه از او خواسته بود بازگردد تا به اتفاق بر دشمن هجوم برند ولي سليمان پيشنهاد وي را نپذيرفت. [13] نيروهاي سليمان در مسير خود به نقطه «هيت» و بعد از آن به «قرقيسيا» رسيدند. در اين شهر، زفر بن حارث كه در مخالفت با مروان پس از درگيري هاي شام، براي خود حكومتي بر پا كرده بود، از توابين استقبال كرد و اطلاعات و اخباري از وضعيت ابن زياد و نيروهاي او در اختيار توابين گذاشت و مقداري نيز آنها را با آذوقه و شتر و علوفه تجهيز نمود، و بعد از آن به سوي عين الورده به مقابله سپاه شام رفتند. [14] پس از مواجه شدن دو سپاه، شاميان از توابين خواستند تا به اطاعت عبدالملك بن مروان درآيند ولي سليمان پاسخ داد: عبيدالله بن زياد را تحويل ما بدهيد تا او را به قصاص ياران مقتول خود بكشيم و عبدالملك را خلع و وابستگان عبدالله بن زبير را بيرون كنيم و حكومت را به خاندان پيامبرمان (ص) كه از جانب آنان به ما نعمت و شرف داده شده است، بسپاريم. [15] سرانجام درگيري آغاز شد. توابين در پيكاري نابرابر كه شمارشان 3300 نفر و شاميها بيش از بيست هزار نفر بودند، [16] در دو روز آغازين نبرد با شعار «بهشت، بهشت اي باقيمانده ابوتراب، ابوترابيان، بهشت، بهشت» [17] به سپاه اموي حمله بردند و بسياري از آنان را كشتند. بعدازظهر روز سوم، شاميان با تمام قوا بر توابين يورش آوردند و سليمان و ديگر رهبران توابين جز رفاعة بن شداد تا شب كشته شدند. رفاعه كه شاهد كشته شدن بيشتر توابين بود ادامه پيكار را بيش از اين بي ثمر دانست و با اصرار زياد ياران خود را گرد آورد و به سوي عراق بازگشت. [18] بدين سان جنبش توابين به رهبري يكي از اصحاب رسول الله (ص) با همكاري ياران حضرت علي (ع) شكل گرفت. ديدگاه آنان در باره رهبري سياسي امت اسلامي، واگذاري حكومت به خاندان پيامبر (ص) بود. آنان به امامت الهي خاندان رسول الله (ص) پس از وي معتقد بودند و ائمه را وارث ميراث نبوي مي دانستند. آنها با اين كه از وجود سپاه انبوهي كه از «شام» به همراهي ابن زياد مي آمدند، آگاه بودند، كمترين ترديدي به خود راه ندادند و حتي از نظر سياسي كمترين ارزيابي درستي از وقايع و جريانات در كوفه داشتند. فكر تسخير كوفه و كشتن قاتلان حسين بن علي (ع) و تجهيز عراق در برابر شام، كمتر براي آنها مطرح بود. براي آنها يك چيز اهميت داشت و آن «توبه» بود، توبه اي كه با شهادت به دست مي آمد. سخنان، جملات و اشعاري كه از توابين در جريان حملات به سپاه شام و در آخرين لحظات عمر روايت شده همگي متضمن مفهوم توبه و تجلي آن در رفتن از اين دنيا و كسب فيض شهادت است. بدون ترديد شكست توابين، نتيجه عدم توازن ميان دو سپاه اموي و توابين بود. امويان سپاهي آزموده و سازمان يافته داشتند و از امكانات مادي فراوان برخوردار بودند، در حالي كه سپاهيان توابين، با آن كه سخت جانباز و سلحشور بودند ولي سازماندهي نظامي خوبي نداشتند. سليمان نيز پيش از شروع نبرد به چنين واقعيتي معترف بود. جنبش توابين كه بنيادش بر استغفار و توبه استوار بود، به سان جنبش هاي غير سياسي، فاقد هرگونه برنامه اصلاحي و اجتماعي بود با اين حال از اين سازمان برخوردار بود كه توانست شيعيان را براي انتقام خون حسين (ع) به سوي خود جلب كند. چون برخي از عناصر آن، نيمه راه از پيكار بازگشتند و بعضي نيز از همكاري با سليمان شانه خالي كردند، و بالاخره ظهور مختار در اوج شكوفندگي توابين، جبهه شيعه را به هم ريخت. شكست نظامي توابين الزاماً به معني شكست سياسي آنها نيست زيرا ايشان به آرمان خود رسيدند و بازتاب مثبتي بر جنبش پيكارجويانه شيعي داشتند؛ چنانچه اثر اين بازتاب به سرعت در جامعه كوفه نمودار شد. در نتيجه توده ها مالامال از خشم شدند و كوفه آوردگاه قيام دايمي شيعيان عليه رژيم اموي گشت. كوفيان از هنگام بازگشت بقاياي توابين از عين الورده، همواره از تقصيري كه نسبت به امام حسين (ع) مرتكب شده بودند خود را مورد نكوهش قرار مي دادند. به علت غيبت تني چند از بزرگان شيعه، شيعيان كوفه نتوانستند موضع مهمي اتخاذ كنند و جبهه شيعه از هم گسيخته بود و نظر واحدي در باره تحولات سياسي جديد نداشتند. وجود چنين شرايطي، فرصت مغتنمي بود براي مختار كه سخت اوضاع را زير نظر داشت. [19]


پاورقي

[1] «....فتوبوا الي بارئکم فاقتلوا انفسکم ذلکم خير لکم عند بارئکم فتاب عليکم انه هو التواب الرحيم؛ اکنون به سوي خدا باز گرديد و به کيفر جهالت خود به کشتن يکديگر اقدام کنيد. اين در پيشگاه خدا براي شما بهتر است آن‏گاه از شما در گذشت که خدا توبه‏پذير و مهربان است». مروج الذهب، مسعودي، ج 2، ص 97.

[2] تاريخ طبري، ج‏7، ص‏3170. مروج الذهب، مسعودي، ج‏2، ص‏97.

[3] تاريخ طبري، ج 7، صص 3184-3180.

[4] متن نامه‏ها در تاريخ طبري، ج‏7، صص‏3188-3184.

[5] ر.ک: تاريخ طبري، ج‏7، ص‏3188.

[6] همان، ص 3190.

[7] در اين باره ر.ک: همان، صص 3191-3194.

[8] همان، صص 3222-3221. ابن‏اعثم، الفتوح، ج 6، صص 65-66.

[9] کامل ابن‏اثير، ج‏6، ص‏16. تاريخ طبري، ج‏7، صص‏3220-3219. مسعودي، التنبيه والاشراف>،ص.

[10] تاريخ طبري، ج‏7، صص‏3215-3214.

[11] ابن‏اعثم، الفتوح، ج 3، ص 231.

[12] تاريخ طبري، ج 7، ص 3220.

[13] همان، ص 3223.

[14] همان، صص 3234 - 3231. کامل ابن‏اثير، ج 6، صص 23 - 21. مروج الذهب، ج‏2، ص‏98.

[15] تاريخ طبري، ج‏7، ص‏3237.

[16] ابن‏اعثم، الفتوح، ج‏3، ص‏245.

[17] مروج الذهب، ج‏2، ص‏98.

[18] تاريخ طبري، ج‏7، صص‏3247 - 3239، مروج الذهب، ج‏2، ص‏99.

[19] ر.ک: ابراهيم بيضون، قيام توابين، ترجمه کريم زماني، صص 66 - 65رسول جعفريان، تاريخ سياسي اسلام، ج‏3، صص 210 - 198. اصغر منتظر القائم، نقش قبايل يمني در حمايت از اهل‏بيت، قم: انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1380، صصص 312 - 307.