بازگشت

قيام مردم (واقعه حره واقم)


از ديگر تحولات پس از انقلاب امام حسين (ع)، قيام مردم مدينه است كه در ذيحجه سال 63 هجري عليه بي عدالتي و ستمگري نظام اموي و حكومت يزيد به وقوع پيوست و توسط سپاه شام به خاك و خون كشيده شد كه در تاريخ اسلام به نام «واقعه حرّه» شهرت دارد. هنگامي كه خبر شهادت امام حسين (ع) به مدينه رسيد در جاي جاي شهر بر او نوحه سرايي و شيون و زاري مي كردند و بني هاشم در خانه هاي خود به سختي مي گريستند. [1] اين فريادها به آرامي به اعتراض مبدّل شد و گروهي از مردم از پرداخت درآمد زمين هايي كه معاويه به زور از آنان گرفته بود، خودداري مي كردند. با ناآرام شدن اوضاع مدينه، در ظرف دو سال سه حاكم عوض شد. آنچه از روايات مورخان بر مي آيد سه عامل در بروز اين شورش مؤثر بوده است: 1. بيعت و متابعت مردم مدينه با عبدالله بن زبير كه در مكه عليه يزيد قيام كرده بود. 2. ممانعت مردم از بردن «صوافي» و درآمد زمينهاي مدينه براي يزيد. 3. افشاگري گروهي از مردم مدينه كه به شام رفته و از نزديك خصوصيات يزيد را ملاحظه نموده بودند كه فاقد شرايط امامت جامعه بود. به نقل يعقوبي، زماني كه عثمان بن محمد والي مدينه گرديد، «ابن مينا» طبق معمول سنوات براي بردن «صوافي» به مدينه آمد، گروهي از مردم از بردن آن اموال، كه حق خويش مي دانستند جلوگيري كردند، در اين ميان نزاعي لفظي بين والي و مردم رخ داد كه منجر به شورش مردم و اخراج امويان از شهر گرديد. [2] بلاذري مي نويسد: هنگامي كه عبدالله [3] برادرش عمرو را كشت مردم را به خلع طاعت يزيد و جهاد با او فرا خواند. از مردم مدينه نيز در اين باره دعوت شد و به دنبال آن اهل حجاز اطاعت او را برگردن نهادند. عبدالله بن مطيع نيز از طرف پسر زبير از مردم مدينه براي او بيعت گرفت، يزيد از جريان باخبر شده و از حاكم خود خواست تا گروهي از بزرگان مدينه را براي دلجويي نزد او بفرستند... [4] اما روايت طبري آن است كه پس از نصب عثمان بن محمد كه جواني كار نيازموده بود به جاي وليد بن عقبه به حكومت مدينه وي براي خشنود كردن بزرگان مدينه، و آرام ساختن حوزه حكومت خود گروهي از بزرگان مدينه، از فرزندان مهاجر و انصار را به شام فرستاد تا خليفه را از نزديك ببينند و از بذل و بخشش هاي وي برخوردار گردند. اين گروه با آن كه يزيد به آنها بخشش كرد و درهم و دينار داد، رفتار او را از نزيك مشاهده كردند و چون به شهر باز گشتند، به عوض تمجيد، در مسجد پيامبر (ص) شروع به بدگويي از يزيد كردند وگفتند ما از نزد كسي مي آييم كه «ليس له دين، يشرب الخمر، يغرف بالطنابير و يضرب عنده القيان و يلعب بالكلاب؛ او دين ندارد، شراب مي نوشد، طنبور مي نوازد و بردگان نزد او مي نوازند و با سگان بازي مي كند». بنابراين گفتند كه ما شما را گواه مي گيريم كه او را از خلافت خلع كرديم. [5] افشاگري گروه ديدار كننده با خليفه از وضعيت او و نيز اخبار فعاليتهاي ابن زبير كه به مدينه رسيد و نيز ضعف بني اميه در حجاز موجب شور و هيجان در مردم شد و از يزيد بيزاري جستند و او را از خلافت خلع و عثمان بن محمد والي يزيد و بني اميه را از شهر اخراج كردند. مردم شهر با عبدالله بن حنظله غسيل الملائكه بيعت كردند. [6] خبر شورش مردم مدينه به دمشق رسيد و يزيد را خشمگين كرد. او ابتدا كوشيد تا توسط عبدالله بن جعفر آنها را دعوت به آرامش كند [7] اما آنها نپذيرفتند، آن گاه نعمان بن بشير از جمع انصار حامي اموي ها را به مدينه اعزام كرد. او مردم را به «اطاعت از امام» و «لزوم رعايت جماعت» دعوت كرد [8] اما مردم نپذيرفتند. سرانجام يزيد دوازده هزار سپاهي را به فرماندهي مسلم بن عقبه مري، يكي از سرداران خونريز خود، و معاونت حُصين بن نُمير سكوني به مدينه فرستاد. چون مردم شهر از آمدن مسلم با خبر شدند به جنبش در آمدند و خندق شهر را ترميم كردند و فرماندهان آنان به حفاظت از شهر پرداختند. [9] عبدالله بن حنظله به مردم گفت: «شما براي دين خروج كرده ايد، در راه خدا امتحان نيك را تحمل كنيد تا بهشت و بخشش الهي و رضوان خدا شامل شما شود. با بهترين و بيشترين نيرو و با كامل ترين سلاح مهيا شويد». [10] سپاه شام مدينه را محاصره كرد ولي به فتح آن موفق نشد اما مروان بن حكم با فريفتن مردي كه راهي را براي وي گشود توانست سپاه شام را وارد شهر كند. عبدالله بن مطيع عدوي (كه قريشيان با او بيعت كرده بودند) و قريشي ها فرار كردند ولي عبدالله بن حنظله و انصار مقاومت كردند. عبدالله جنگيد تا كشته شد و شاميان از هر سو مردم را در محاصره گرفته و كشتند. محرك اصلي مردم شام اين بود كه بدانها اجازه داده شد پس از فتح شهر سه روز به غارت شهر پرداخته و آنچه را مي خواهند از خانه هاي مردم تصاحب كنند. در وقت اعزام سهميه خويش را از بيت المال به طور كامل گرفته و علاوه بر آن صد دينار نيز به آنان داده شد. طبق وعده يزيد، مسلم بن عقبه پس از فتح شهر سه روز مدينه را بر سپاه خود مباح كرد و شاميان به غارت اموال و تجاوز به زنان پرداختند و بسياري از مردم شهر را كشتند. [11] در اين واقعه هفتصد نفر از قريش و انصار و ده هزار نفر از بقيه مردم كشته شدند. [12] در ميان مقتولين كساني از ميان صحابه پيامبر (ص) بودند كه بعد از كشته شدن سرشان نيز جدا گرديد. [13] آن گاه مسلم، باقي مانده مردم شهر را گرد آورد و آنان را ميان كشته شدن يا پذيرفتن بردگي بدون قيد و شرط يزيد مخيّر ساخت. [14] تعدادي شرط او را نپذيرفتند و كشته شدند و ديگران با وي بيعت كردند. اين واقعه در تاريخ اسلام بسيار هولناك است كه مسلمانان را در شهر پيامبر و كنار مسجد و مدفن رسول الله به خاك و خون كشانيدند و به بهانه قتل عثمان در مدينه و اين كه مردم مدينه از اطاعت خليفه زمان سرپيچي و از جماعت مسلمين خارج شده در كارنامه كوتاه مدت خلافت يزيد رقم خورد. قتل عام زن و مرد در واقعه حرّه و تجاوز به حرم مسلمانان كه تا آن روز در جهان اسلام سابقه نداشت مردم شهر را دگرگون ساخت. ثروتمندان، سركوفته و بي اعتنا به مقررات ديني و اخلاق اسلامي، به ميگساري و شنيدن آواز خنياگران روي آوردند. مي توان گفت در كنار تلاش عوامل بني اميه براي گسترش فساد و عوامل ديگر، يكي از علل پرداختن آنان بدين منكرات براي آن بود كه مي خواستند خود را از رنج درون و يا آنچه پيرامونشان مي گذرد بي خبر نگاه دارند. [15]


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 7،ص 3081-3080،بلاذري، انساب الاشراف، الجزء الثالث، ص 217. سبط ابن الجوزي، تذکرة الخواص، ص 240. ابن واضح يعقوبي، تاريخ يعقوبي، ترجمه محمد ابراهيم آيتي،ج‏2،چاپ سوم، تهران: مرکز انتشارات علمي و فرهنگي، 1362، ص 182 (گريه زنان کوفه و نيز مدينه).

[2] ابن واضح يعقوبي، تاريخ يعقوبي، ج‏2،ص‏189. ابن قتيبه نيز شبيه اين روايت را نقل کرده است: الامامة والسياسه، ج 1، ص 206.

[3] بن زبير.

[4] انساب الاشراف، ج‏4،ص 31. براي آگاهي از ديدگاه مسعودي در اين باره ر.ک: مروج الذهب، ج 2،ص 73.

[5] تاريخ طبري، ج‏7،ص‏3097.

[6] همان، صص 3100-3099. ابن قتيبه، الامامة و السياسة، ج‏1، ص 210. مسعودي گويد مردم مدينه به سرداري عبدالله بن مطيع عدوي و عبدالله بن حنظله انصاري غسيل الملائکه، به جنگ مسلم بيرون آمدند. مروج الذهب، ج 2، ص 73.

[7] الامامة و السياسه، ج 1، صص 207-206.

[8] تاريخ طبري، ج‏7،ص‏3099.

[9] همان، ص 3106 و 3103. تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 190.

[10] ابن قتيبه، الامامة و السياسه، الجزء الاول، ص 210.

[11] ر.ک: ابن‏اعثم، الفتوح، المجلد الثالث، ص 181، الامامة و السياسه، الجزء الثاني، ص 10، والجزء الاول، ص 209، انساب الاشراف، ج‏4،ص‏23. تاريخ طبري، ج 7، صص 3116-3103. تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 190.

[12] الامامة و السياسه، الجزءالاول، ص 216، در باره نقل‏هاي متفاوت در باره تعداد کشته‏ها. ر.ک: انساب الاشراف، الجزءالرابع، ص‏42، الفتوح، ج‏5، ص‏295. مروج الذهب مسعودي، ص 74. رسول جعفريان، تاريخ سياسي اسلام، ج‏3، ص‏193. مسعودي مي‏گويد از خاندان ابوطالب دو کس و از بني‏هاشم از غير خاندان ابوطالب 3 نفر کشته شدند. هفتادو چند نفر از ساير قريشيان و معادل آن از انصار و چهار هزار کس از مردم ديگر که شماره شد، به جز آنها که شناخته نشده بودند به قتل رسيدند.

[13] ابن قتيبه، الامامه و السياسه، الجزء الاول، ص 213.

[14] تاريخ طبري، ج 7، ص 3117. تاريخ يعقوبي، ج‏2، ص‏190.مروج الذهب، ج 2، ص 74. الامامه والسياسه، ج 1، ص 214. ابوحنيفه دينوري، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، تهران نشر ني،1364، ص 311. مسعودي، التنبيه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاينده، چاپ دوم، تهران: انتشارات علمي وفرهنگي، 1365، صص 283-282.

[15] بنگريد به: مسعودي، مروج الذهب، ج 2، ص 71 و 72 و سيّد جعفر شهيدي، تاريخ تحليلي اسلام، ص 191. همو، زندگاني علي بن الحسين (ع)، ص 103.