بازگشت

در مجلس ابن زياد


اسيران را به مجلس ابن زياد آوردند. او با گروهي از اشراف و بزرگان كوفه در دارالامارة

نشسته بود.

زينب كبري(س) لباسهاي كهنه و نامناسب بر تن داشت. از اين رو به طور ناشناس در ميان زنان وارد مجلس گرديد و در گوشه اي نشست. زنان نيز اطرافش را گرفتند تا كم تر جلب توجه نمايد. ابن زياد كه رفتار اهل بيت را زير نظر داشت متوجه موضوع گرديد و براي اينكه زينب را شرمنده نمايد گفت: «آن زن كيست كه در ميان زنان در گوشه مجلس نشست؟» زينب كبري سخن او را پاسخ نداد. ابن زياد براي بار دوم و سوم اين سخن را تكرار كرد، تا سرانجام يكي از زنان گفت: «اين زينب دختر فاطمه دختر رسول خداست!» ابن زياد رو به زينب كرد، گفت: «سپاس خدايي را كه شما را كشت و رسوا كرد و نشان داد كه سخنانتان دروغي بيش نبود!»

زينب فرمود:

«سپاس خدايي را كه ما را به پيامبرش محمد(ص) كرامت داد و از پليدي ها پاك گردانيد. همانا فاسق رسوا گرديد و فاجر دروغ مي گويد و آن ما نيستيم!».

ابن زياد براي اينكه احساسات حضرت زينب را تحريك كند، گفت: «كار خدا را با برادر و اهل بيت خود چگونه ديدي؟»

زينب:

«جز زيبايي نديدم! آنان گروهي بودند كه خداوند شهادت را برايشان مقدر فرموده بود پس به سوي آرامگاهشان شتافتند. به زودي خداوند ميان تو و آنان جمع خواهد كرد و آنان با تو مخاصمه و احتجاج خواهند نمود، آن گاه خواهي ديد كه پيروز و رستگار كيست. اي زاده مرجانه! مادرت به سوگت نشيند!»

اين سخن بيانگر اوج شخصيت حضرت زينب از نظر معرفت، شناخت، ايمان، رضا و تسليم در برابر پرورگار است. عظمت و بزرگي اين بانوي بزرگ همه را به تعجب و شگفتي وا مي دارد. تمام اين حوادث ناگوار و سخت چون در راستاي خشنودي و رضاي خداوند است، در نظر حضرت زينب زيبا و گوارا است.

ابن زياد كه قصد شرمسار نمودن حضرت زينب را داشت در اوج قدرت و اقتدار آن چنان در مقابل منطق حضرت زينب شكسته شد، كه از شدت خشم و عصبانيت قدرت تفكر و انديشه را از دست داد و تصميم به كشتن زينب گرفت. اين روش همه ستمكاران و زورمداران است كه شكست خود را در ميدان منطق و استدلال با زور و خشونت جبران مي كنند؛ ولي عمرو بن حريث با سخنان خود قدري او را بر سر عقل آورد و به او گفت: «او زن است و زنان به سخنانشان بازخواست نمي شوند!»

ابن زياد كه با سخن عمرو از كشتن زينب منصرف شد، اين بار براي جبران شكست خود به ناسزاگويي روي آورد، گفت: «خداوند دل مرا از جانب «حسين» طغيانگر و سركشان خاندان تو شفا و آسايش بخشيد!» اين سخن دل حضرت زينب را به شدت به دردآورد، گفت: «به جانم سوگند! بزرگ خاندانم را كشتي، شاخه هايم را بريدي و ريشه ام را بر كندي. اگر اين شفاي توست، به تحقيق شفا يافتي!»

ابن زياد: «اين زن به سجع سخن مي گويد! پدرش نيز شاعر و سجع باف بود!»

زينب:«اي زاده زياد! زنان را با سجع چه كار؟» [1] .


پاورقي

[1] همان، ج‏45، ص‏115، 116، 117 و 154.