بازگشت

شخصيت حضرت زينب


پيش از پرداختن به حضور سياسي حضرت زينب، شايسته است نگاهي گذرا به شخصيت اين بانوي عظيم الشأن بيفكنيم. زينب كبري(س) تحت تربيت پدر و مادري همچون حضرت علي(ع) و حضرت فاطمه(س) و با شايستگي و استعداد ذاتي كه از آن بهره مند بود به مراتب عالي از فضائل و كمالات انساني دست يافت. او همانند پدر و مادرش جامع همه كمالات و صفات پسنديده بود.

سخنراني هاي او در كوفه و شام خاطره خطبه هاي پدرش - اميرمؤمنان(ع) - را در يادها زنده كرد. زينب كبري(س) يكي از محدثان و راويان حديث به شمار مي آيد. و درسنين كودكي، در حالي كه بيش از پنج يا شش سال از عمرش نمي گذشت، خطبه مادرش حضرت زهرا(س) را با آن مضامين بسيار بلند و عالي شنيد و پس از آن براي ديگران نقل مي كند. عبدالله بن عباس، شاگرد برجسته حضرت علي(ع) و مفسر قرآن كريم، خطبه فدك حضرت زهرا(س) را از زينب نقل مي كند و از آن بانوي بزرگ با عنوان «عقيلتنا؛ عاقل و داناي ما» ياد مي كند. [1] .

زينب(س) از جنبه عبادت در حدّي بود كه در دوران اسارت و سخت ترين شرايط جسمي و روحي كه ممكن است براي يك انسان پيش آيد، شب زنده داري و نماز شبش ترك نگرديد، [2] در حالي كه در شرايطي به مراتب آسان تر و سهل تر از آن انسان هاي معمولي قادر به حفظ برنامه هاي عادي و معمولي زندگي خود نيستند عبادت و اطاعت خدا، حضرت زينب(س) را از مصاديق روشن و بارز اين حديث قدسي قرار داده بود كه خداوند متعال مي فرمايد:

«يابن آدم، انا اقول للشي ء كن فيكون، اطعني فيما امرتك اجعلك تقول للشي ء كن فيكون؛ [3] .

اي فرزند آدم! من به هر چه بگويم باش، موجود مي شود، در آنچه به تو دستور داده ام از من اطاعت كن تا ترا آنگونه قرار دهم كه هر چيز بگويي باش، موجود شود!»

حضرت زينب(س) نيز بر اثر عبادت و اطاعت خدا به مقامي رسيده بود كه از ولايت تكويني برخوردار بود. روايت شده كه آن حضرت پيش از سخنراني خود در كوفه به مردم اشاره كرد، با آن اشاره نفس ها در سينه ها حبس شد و زنگ ها از صدا باز ايستاد. [4] .

و در يك كلام حضرت زينب(س) به حق، زينت پدر، آن شخصيت يگانه تاريخ، بود، همچنان كه خداوند اين نام را براي او برگزيد. [5] .


پاورقي

[1] ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبيين، منشورات اعلمي، چاپ دوم، سال 1408ه.ق، ص‏95.

[2] ذبيح الله محلاتي، رياحين الشريعه، دارالکتب الاسلامية، ج‏3، ص‏62.

[3] علامه مجلسي، بحارالانوار، ج‏93، ص‏376.

[4] علامه مجلسي، بحارالانوار، ج‏45، ص‏108، 162، 165.

[5] ذبيح الله محلاتي، همان، ج‏3، ص‏38.