بازگشت

واقعه هنده همسر يزيد پليد


از جمله ي صدمات و مصيبات كه در شام غم انجام از يزيد طاغيه بر اهل بيت طاهره رسيد اين بود كه پس از آنكه آن ولدالزناء عيال الله را در خرابه آنقدر مقام داد حتي تقشرت وجوههم و تغيرت الوانهم و اقترحت اجفانهم و اذيبت لحومهم و نحلت جسومهم صورت هاي همچون ماه از كثرت تابش آفتاب پوست انداخت و رنگ رخسار مهر آثارشان از سرما و گرما تغيير كرد و چشم ها از شدت گريه مجروح گوشت بدنها آب و جسم لطيفشان ضعيف و نحيف گشت چون يزيد پليد باين كامها رسيد خواست زياده بر اينها دل اولاد علي عليه السلام را بسوزاند حكم كرد عيال الله را چند روز از خرابه به حرم خود بياورند و از حرمخانه توبيخ و سرزنش از اهل حرم بشنوند واويلاه لهف نفسي علي ما اصابهم من هذا الظلم الجديد و الرغم الشديد به روايتي بنابر استدعاي هند دختر عبدالله بن عامر زوجه ي يزيد كه سابقا در خدمت حضرت امام حسين عليه السلام بود و بني هاشم را دوستدار و آل علي را بجان هوادار بود از يزيد خواهش كرد كه اذن بده چند صباحي دختر پادشاه حجاز را من به حرم بياورم و از وي پذيرائي كنم بس كه يزيد وي را دوست مي داشت و كان يزيد مشعوفا بها اجازت داد تفصيل اين اجمال آنكه شيخ در منتخب روايت مي كند هنده گفت شبي در رختخواب در فكر عيال بي سامان امام حسين عليه السلام كه در خرابه مقام داشتند بودم در اين اثنا مرا خواب درربود ديدم درهاي آسمان باز شد و ملائكه ملأ اعلي صف در صف بزير آمدند و وارد آن اطاقي شدند كه سر بريده ي امام عالم امكان حسين عليه السلام بن اميرمؤمنان عليه السلامه بود و دسته به دسته پيش مي رفتند و مي گفتند السلام عليك يابن رسول الله السلام عليك يا اباعبدالله در اين حال ديدم ابري سفيد از آسمان بزير آمد در ميان آن ابر مردمان زيبا صورت سرو قامت بودند در ميان ايشان بزرگواري عاليمقدار نور از صورت شعشعانيش رخشان دري اللون قمري الوجه از ميان ابر گريان بيرون آمد و آمد تا


به نزديك سر منور امام عليه السلام رسيد خود را به روي آن سر انداخت و لب بر لب و دندانهاي آن مظلوم نهاد و شروع كرد به بوسيدن و اشگ ريختن و فرمود تو را كشتند و قدر تو را نشناختند يا ولدي قتلوك اتراهم ما عرفوك و من شرب المآء منعوك از آب هم مضايقه كردند پسر جان من جدت پيغمبر خدايم و او پدرت علي مرتضي است و او برادرت حسن مجتبي عليه السلام است اين جعفر و آن عقيل اين حمزه و آن عباس است يكان يكان از اهل بيت خود شمرد هند گويد من از ترس و واهمه از خواب جستم از رختخواب برخاسته به طلب يزيد آمدم او را نيافتم تا آنكه صداي ناله ي يزيد را در خانه تاريكي شنيدم پيش رفتم ديدم در ميان حجره نشسته صورت خود را به ديوار كرده دم به دم مي گويد مالي و للحسين عليه السلام مرا با حسين بن علي عليهماالسلام چكار يزيد چون مرا ديد احوال پرسيد كه اي هند براي چه اينجا آمدي من واقعه را براي يزيد نقل كردم او اظهار ندامت كرد پس هند درخواست كرد اكنون اگر از فعل خود پشيماني اذن بده عيال ويلان حسين بن علي عليهماالسلام را كه خرابه نشينند چند صباحي من وارد حرم خود كنم و از ايشان پذيرائي نمايم آخر دختر پادشاه حجاز تا كي خرابه نشين باشد يزيد اجازت داد فلما اصبح يزيد استدعي بحرم رسول الله چون صبح طالع گرديد يزيد فرستاد اهل بيت را از خرابه بخانه آوردند