بازگشت

زبان حال عليا مخدره حضرت زينب با زن غساله در خرابه


آن معصومه را برهنه كرده روي تخته انداختند زبانحال عليا مخدره به غساله

شعر



بيا تو اي زن غساله از طريق وفا

باين صغيره بده غسل از براي خدا



مكن خيال كه او از اهل روم تاتار است

كه غسل دادن او سخت بر تو دشوار است



سرور سينه ي سلطان عالمين است اين

صغيره فاطمه مظلومه ي حسين عليه السلام است اين



مگو كه از چه رخ او چه كهربا باشد

ز داغ تشنگي دشت كربلا باشد



مگو كه زخم به پايش برون بود از حد

به روي خار مغيلان دويده او بي حد



مگو چه شد كه به خواري سپرده جان اين طفل

شبي به شام سيري نخورده نان اين طفل



رخ چه ماه منيرش اگر بود نيلي

به راه شام بسي خورده از جفا سيلي



اگر شكسته سر اين نديده كام بود

ز ضرب سنگ سر كوچه هاي شام بود



جراحتي كه خود اين طفل را به شانه بود

ز ضرب كعب ني و چوب و تازيانه بود



غساله مشغول غسل دادن و زنان به سر و سينه زدن بعد از غسل در همان


پيراهن پاره كفن كردند و در همان خرابه به خاك سپردند روزيكه اهل بيت از شام مراجعت كردند زينب تا به در خرابه رسيد سر از محمل بيرون آورد رو به زنان شاميه فرمود يك امانتي از ما در اين خرابه مانده جان شما و جان اين امانت گاه گاهي سر قبرش بيائيد و آبي بر مزارش بپاشيد و چراغي روشن كنيد



با دل خونين و چشم پربكاء اي اهل شام

مي روم امروز از شهر شما اي اهل شام



خانه آبادان كه بنموديد خوب از دوستي

ميهمانداري بر آل مصطفي اي اهل شام



غير اشگ ديده و خوناب دل ديگر چه بود

در شب و روز از براي ما غذا اي اهل شام



بيوفائي شما اين بس پس از قتل حسين (ع)

دست و پا رنگين نموديد از حنا اي اهل شام



بانواني را كه دربان بود جبريل امين

از جفا داديد در ويرانه جا اي اهل شام



اندر اين مدت كه ما را در خرابه جاي بود

خاك بستر خشت بودي متكا اي اهل شام



مي رويم اينك بچشم اشگبار اما بود

يك وصيت آوريد او را بجاي اي اهل شام



بر سر قبر صغير ما كه در غربت بمرد

گاه بگذاريد شمعي از وفا اي اهل شام