بازگشت

جسارت يزيد پليد به سر مطهر حضرت سيدالشهداء


مرحوم ابن شهرآشوب در مناقب مي گويد:

سر امام مظلوم عليه السلام را در طبقي از طلا نهاده بودند و اولين سخن يزيد ناپاك با آن حضرت اين بود:

كيف رايت الضرب يا حسين عليه السلام چگونه ديدي ضربت دست مرا؟

قال المفيد ثم اقبل علي اهل مجلسه يزيد رو كرد به حضار مجلس و گفت اين مرد تا زنده بود بمن افتخار مي كرد و مي گفت پدر من بهتر از پدر يزيد است اي مردم پدرش با پدر من در باب سلطنت و خلافت مخاصمه كرد خدا پدر مرا بر پدرش ظفر داد و اما اينكه مي گفت مادرم بهتر از مادر يزيد بود اين راست است فلعمري ان فاطمة بنت رسول الله خير من امي و اما اينكه مي گفت جدم بهتر از جد يزيد است البته هر كه ايمان به خدا و اقرار به روز جزا دارد بايد پيغمبر صلي الله عليه و آله را از همه كائنات بهتر بداند و اما اينكه مي گفت خودم از يزيد بهترم گويا اين آيه را از قرآن نخوانده بود كه مي فرمايد قل اللهم مالك الملك تؤتي الملك من تشآء الي آخر.

مرحوم علامه قزويني در رياض الاحزان مي فرمايد:

آن حرامزاده استدلال كرد باين آيه خواست به مردم بفهماند كه اين خلافت من از جانب الله است همين استدلال دلالت بر كمال جهل و غباوت آن شقي دارد


زيرا اگر او و پدرش معاويه لعنة الله عليهما غاصبانه و عدوانا خلافت كردند، اين خلافت قطعا از جانب الله نبوده مثل سلطنت نمرود و شداد و بخت النصر و امثال ايشان از طواغيت چنانچه معاوية ابن ابي سفيان روزي همين استدلال را با امام حسن عليه السلام نمود حضرت فرمود الخلافة لمن عمل بكتاب الله و سنة نبيه ليست الخلافة لمن خالف كتاب الله و عطل السنة خلافت از براي كسي است كه عمل به كتاب الله و سنت رسول الله صلي الله عليه و آله كند نه آنكه مخالفت با كتاب الله كند و معطل بگذارد سنت رسول الله را آن خلافت نيست و خليفه هم خليفه نيست.

در كافي حضرت صادق عليه السلام در اين باب مثل مي زند به كسي كه لباسي دربر دارد و ديگري از بر او بكند و غصب كند آيا صاحب لباس مي شود اينست كه شاه اولياء در خطبه ي شقشقيه مي فرمايد.

اما و الله لقد تقمصها فلان و انه يعلم ان محلي منها محل القطب من الرخي ينحدر عنا السيل و لا يرقي الطير فسدلت دونها ثوبا و طويت عنها كشحا الخ



كي كسي ابليس را داده است بر آدم شرف

كه كسي كرد اهرمن را بر سليمان اختيار



تبر مذاب بعد از ذكر استدلال يزيد به آيه ي قل اللهم مي گويد از تاريخ عين القضاء نقل شده كه چون سر مظلوم كربلا را پيش روي يزيد نهادند و كان بيده قضبب فكشف عن شفيته و ثناياه و نكثهما بالقضيب در دست يزيد چوبدستي از جنس خيزران بود و به آن چوب دو لب قرآن خوان ابي عبدالله عليه السلام را از هم باز مي كرد و دندانهاي حضرت را بيرون مي انداخت بعد به لبهاي مبارك چوب مي زد و اشعاري مي خواند كه ليت اشياخي ببدر شهدوا كجايند آباء و اجداد و پيران ما كه در غزوه ي بدر حاضر بودند و در دست اصحاب محمد صلي الله عليه و آله كشته شدند بيايند ببينند كه چگونه تلافي به آل محمد صلي الله عليه و آله كردم سرهاي اولادش را بريدم و كفر باطني خود را ظاهر كردم مردم شامي حاضر بودند و اين كفرها را از يزيد شنيدند


رنگ رخسارشان تغيير كرد و گفتند:

خود را پادشاه اسلام مي خواند و كفر مي گويد و ثقل عليهم مما شاهدوه بعلاوه چه قدر جسارت با سر بريده مي كند فراي يزيد تغير وجوه اهل الشام من الناس از حالت اهل مجلس يزيد را ترس گرفت گفت آيا مي شناسيد اين سر كيست اين سر حسين بن علي عليهماالسلام است كه افتخار مي كرد جد و پدر و مادرم از پدر و مادر يزيد بهترند عم من و خال من بهتر از يزيد است و خودم بهتر از يزيدم زيرا كه ديدند رسول خدا مرا بزانوي خود نشاند و در حق من فرمود حسين عليه السلام ريحانه باغ من و سيد شباب جنت است در نسل و اولاد من پيغمبر صلي الله عليه و آله دعا كرده من اولي ترم از يزيد باين امر و ليكن گويا حسين عليه السلام آيه ي قل اللهم را ملاحظه نكرده كه خدا به هر كه مي خواهد سلطنت بدهد مي دهد و از هر كه مي خواهد بگيرد مي گيرد و او را قابل ندانست نداد و مرا لايق ديد داد به همين دليل شاميان احمق رام شدند و يقين كردند همين است كه مي گويد و حال آنكه تاويل آيه ي مباركه اين نبوده و نيست باري از كلام برخي اين طور معلوم مي شود كه چوب خيزران در دست آن پليد بود چنانچه رسم جبابره اينست ولي مرحوم سيد در لهوف مي فرمايد:

دعا يزيد عليه اللعنة بقضيب خيزرانه گفت بياوريد آن چوب خيزران مرا چون آوردند و بدست آن پليد دادند فجعل ينكث به ثنايا الحسين عليه السلام شروع كرد با آن چوب با دندانهاي آقا بازي كردن ابن شهرآشوب و طبري و بلادري و ابن اعثم كوفي مي نويسند: چون سرها را پيش روي آن ملحد نهادند با قضيب خيزران خود بر ثناياي حضرت مي زد و مي گفت يوم بيوم بدر امروز به تلافي روز بدر.

جمله «جعل ينكث به ثنايا الحسين عليه السلام» يعني: با چوب خيزران مثل كساني كه در فكر فرو رفته اند با لب و دندان و سر حضرت بازي مي كرد، و در برخي از عبارات تعبير به قرع هم شده چنانچه در زيارت آن حضرت مي خواني كه السلام علي الثغر المقروع بالقضيب.


«قرع» در لغت به معناي كوبيدن است لذا «قرع الباب» يعني درب را كوبيد و «قرع ثناياه» يعني دندانهايش را كوبيد.

و در پاره اي از عبارات به «دق» نيز تعبير شده كه آن هم به معناي كوبيدن است چنانچه در كامل السقيفه نقل كرده:

ان الذي جاء بالطشت كان غشاه بغشاوة فوضعه بين يدي يزيد يعني آن نامردي كه سر آقا را به طشت نهاده بود روي سر مطهر پرده كشيده بود آورد در پيش روي يزيد ملعون نهاد و كان بيد يزيد قضيب محلي طرفاه بالذهب در دست يزيد چوبي بود كه دو سر آنرا طلا گرفته بودند فكشف بالقضيب عن الطشت و رفع الغشاوة با چوبدستي آن پرده را از روي طشت طلا برداشت چشمش به سر بريده ي آقا افتاد آتش حقد سينه اش مشتعل شد فجعل يدق ثناياه شروع كرد با آن چوب هر دو سر طلا دندانهاي حضرت را كوبيدن ابي مخنف در مقتل خود از قرع و نكت و دق بالاتر مي نويسد و مي گويد: فجعل يزيد ينكث ثنايا الحسين عليه السلام با قضيب خود شكست ثناياي حضرت را.

و صاحب زبدة الرياض هم مي نويسد لما وضع الرأس بين يديه اخذ قضيبا فضرب بها ثنايا الحسين عليه السلام حتي كسرت يعني چون سر مطهر را بنزد آن كافر گذاردند قضيب خود را بدست گرفته آنقدر زد تا دندانهاي حضرت را شكست.

سمرة بن جندب يكي از صحابه رسول صلي الله عليه و آله بود از جاي برخاست فرياد زد يا يزيد قطع الله يدك تضرب ثنايا ظالما رايت رسول الله يقبلها و يلثم ما بين شفتيه اي يزيد خدا دستت را قطع كند من مكرر ديدم رسول خدا ميان دو لب او را مي بوسد صاحب روضة الشهداء هم اين واقعه را نقل مي كرد كه يزيد حكم كرد سمرة بن جندب را از مجلس اخراج كردند و گفت درك صحبت رسول خدا نموده اي و الا گردنت را مي زدم سمرة گفت ولدالزنا ملاحظه صحبت مرا با رسول خدا مي كني آيا ملاحظه نمي كني كه اين پسر پيغمبر صلي الله عليه و آله و پاره ي تن آن سرور


است.

مرحوم علامه قزويني در رياض الاحزان مي گويد:

شكستن دندان قول ضعيف و روايت نحيفي است و مرحوم مفيد قدس سره الفاظ «قرع» و «نكث» و «دق» را حكايت نفرموده است.