بازگشت

اسب تاختن اولاد زنا بر بدن مبارك سيدالشهداء


مرحوم كليني در كتاب كافي شريف از ادريس بن عبدالله نقل كرده: [1] لما قتل الحسين ارادوا القوم ان يوطئوه الخيل

هنگامي كه حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام شهيد شد لشگر كافر كوفه و شام خواستند بر پيكر آن حضرت اسب بتازند فضه خادمه محضر عليا مكرمه حضرت زينب سلام الله عليها عرضه داشت: اي خانم سفينه كه غلام آزاد كرده رسول خدا بود وقتي در دريا كشتي او شكست و به آب افتاد خود را به جزيره رسانيد، شيري در آن جزيره قصد هلاكت او را كرد، سفينه گفت: يا اباالحرث انا مولي رسول الله اي شير من آزاد كرده رسول خدايم، مرا اذيت مكن فهمهم بين يديه حتي اوقعه بين الطريق چون شير نام مبارك رسول خدا صلي الله عليه و آله را شنيد متعرض هلاك او نشد، همهمه كرده باشاره او را آورد بر سر راه رسانيد.

سپس فضه خاتون محضر عليا مخدره زينب كبري سلام الله عليها عرضه داشت:

اي بانو شنيده ام در اين حوالي شيري است اگر مرا مرخص فرمائي بروم آن شير را از اين واقعه خبر كنم شايد در اين درماندگي به فرياد ما غريبان برسد و جسد مولاي ما را حراست كند.

عليا مخدره اجازت داد.

فضه روي به صحرا نهاد تا خود را به محل آن شير رساند نزديك رفت و با صداي بلند فرمود: يا اباالحارث، فرفع رأسه اي شير، شير سرش را بلند نمود.

ثم قالت: أتدري ما يريدون ان يعملوا غدا بابي عبدالله عليه السلام؟ سپس فضه خاتون فرمود: اي شير مي داني اين گروه از خدا بي خبر فردا چه خيالي دارند و مي خواهند


كه بر سلطان دنيا و آخرت چه بنمايند؟

يريدن ان يوطئوا الخيل ظهره اراده كرده اند اسب ها را بر بدن سيد الشهدا بتازند و استخوان سينه و پشت آن حضرت را توتيا سازند.

چون شير اين خبر كدورت اثر را شنيد غرش كنان و اشگ ريزان روي به قتلگاه سيد الشهداء آورد و با چشم پر حسرت به آن كشته ها نگريست و زار زار گريست و در تفحص جسم و پيكر بي سر سرور شهيدان ميان كشته ها مي گشت به هر كشته كه مي رسيد نگاهي مي كرد و مي گذشت تا آنكه به بدن چاك چاك امام عليه السلام رسيد پيكري ديد كه تمام اعضاء و جوارحش از هم گسسته و هيچ عضو سالمي از آن نمانده دست خود را روي آن كشته به خون آغشته نهاد لشگر كوفه و شام وقتي پيش آمدند و خواستند مركبان خود را بر پيكر امام عليه السلام بدوانند آن منظره را ديدند خبر به پسر سعد حرامزاده دادند آن ملعون گفت اين فتنه اي است كه نبايد افشاء و آشكار شود سپس به لشگريان امر نمود كه از تاختن مركبان بر نعش مطهر امام عليه السلام فعلا منصرف شوند آن گروه بي دين و از خدا بي خبر منصرف شدند و از نعش برگشتند، آن شير روز عاشوراء و شب را در آنجا ماند و از نعش مطهر امام عليه السلام حراست نمود و فرداي آن كه روز يازدهم بود قتلگاه را ترك و رفت و عصر روز يازدهم كه عمر سعد اجساد خبيثه كفار كوفه و شام را امر كرد دفن كنند فرمان داد چند نفر اسب بر بدن مطهر امام عليه السلام بتازند تا دستور ابن زياد حرامزاده اجراء شده باشد.

مؤلف گويد:

طبق فرموده مرحوم علامه مجلسي در بحارالانوار [2] اسامي افرادي كه اسب بر بدن مطهر امام عليه السلام تاختند عبارتست از: 1- اسحق بن حيوة الحضرمي [3] .) 59- اخنس بن مرثد 3- حكيم بن طفيل السنبسي 4- عمرو بن صبيح الصيداوي 5-


رجاء بن منقذ العبدي 6- سالم بن خيثمه 7- صالح بن وهب الجعفيان 8- واحظ بن ناعم 9- هاني بن ثبيت الحضرمي 10- اسيد بن مالك

از ابوعمرو زاهد مروي ا ست كه به نسب ايشان نظر كردم هر ده نفر ناكس و زنازاده بودند و جناب مختار عليه الرحمه وقتي بر ايشان دست يافت فرمان داد دست و پاهاي آنها را با ميخ ها به زمين كوبيدند آنگاه اسب بر ابدان خبيثه آن زنازادگان دواندند تا به جهنم واصل شدند.

تنبيه و تذكر

اخبار متعددي وارد شده اند كه تمام پامال شدن بدن مطهر امام عليه السلام را زير دست و پاي مركبان اثبات مي كنند از جمله روايتي است از حضرت امام باقر عليه السلام، در فقره آخر اين حديث آمده است:

و لقد قتل بالسيف و السنان و بالحجارة بالخشب و بالعصا و لقد اوطوه الخيل بعد ذلك. [4] .

حضرت مي فرمايند:

حضرت سيد الشهداء عليه السلام با شمشير و نيزه و سنگ و چوب و عصا كشته شد و بعد با مركب ها بدن مطهرش را پايمال كردند.


پاورقي

[1] اصول کافي ج(1) طبع آخوندي ص(465) حديث(8) .

[2] بحارالانوار ج (45) ص(59) .

[3] بحارالانوار ج(45) ص(2)

[4] بحارالانوار ج(45) ص(91) .