بازگشت

روايت محمد بن مسلم از حضرت امام صادق


مرحوم شيخ در مجالس باسنادش از محمد بن مسلم روايت كرده كه وي از حضرت امام صادق عليه السلام پرسيد:

يابن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم انگشتر ولايت كه در دست جدت بود چه شد؟ ما شنيديم آنرا غارت كردند.

حضرت فرمود:

آن انگشتر از مواريث پيغمبر صلي الله عليه و آله است و هنگامي كه جدم امام حسين عليه السلام به خيمه حضرت سجاد عليه السلام آمد و وي را وصي و جانشين خود گردانيد انگشتر مزبور را در انگشت فرزندش نمود و امر امامت را تفويض باو فرمود چنانچه


همين كار را رسول مختار با جناب اميرالمؤمنين عليه السلام كرده و حضرت امير هم در وقت رحلت آنرا در انگشت امام حسن عليه السلام قرار داد و امام حسن عليه السلام در هنگام وفات آنرا در انگشت امام حسين عليه السلام نمود و آن حضرت به زين العابدين و زين العابدين آنرا در انگشت پدرم حضرت باقر عليه السلام كرد و حضرت باقر عليه السلام آنرا به من تسليم نموده و الآن همان انگشتر در دست من است و روزهاي جمعه وقت نماز جمعه در انگشت خود مي نمايم و با آن نماز مي گذارم.

محمد بن مسلم مي گويد: روز جمعه خدمت امام عليه السلام مشرف شدم ديدم آن حضرت مشغول نماز است چون فارغ شد ديدم كه دست مبارك خود را دراز كرده انگشتر را به من نشان داد ديدم برق انگشتر چشم مرا خيره كرد نقش روي آنرا خواندم، نوشته بود: لا اله الا الله عدة للقاء الله.

باري بعد از سپردن ودايع امامت حضرت فرزند خود را دربر گرفت و صورتش را بوسيد و در مصائب و مشكلات امر به صبر فرمود و سپس فرزند را وداع نموده فحرك ذاالجناح فطوي العرصة كأنها يطير بالجناح و قد ملأها من الصهيل و الصياح پس ذوالجناح را حركت داد و آن حيوان كبوتروار عرصه ميدان را درنورديد در حالي كه صداي صهيل و عويل بلند داشت و امام عليه السلام را به وسط ميدان رساند بار ديگر لشگر عزيز پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را ديدند كه به ميدان آمده همچون مور و ملخ بر آن سرور حمله ور شدند و پيماني را كه قبلا متعهد شده و ملتزم شدند يكان يكان به ميدان آن سرور روند را نقض نمودند و حضرت با آن حالت خستگي و شكستگي و گرسنگي و تشنگي گويا تازه به ميدان تاخته مانند شير شميده مي خروشيد و در دفع و قتل اعداء مي كوشيد