بازگشت

پيمان شكني عمر بن سعد


در روز عاشوراء دو مرتبه پسر سعد ملعون با امام عليه السلام پيمان شكني كرد و بدين ترتيب خيانت و خباثت خود را اظهار و ابراز نمود.

مرتبه اول آن بود كه قبل از ظهر طبق پيماني كه بين طرفين مقرر شد قرار گذاردند لشگر اسلام با سپاه كفار تن به تن بجنگند يعني يكان يكان به ميدان آيند، اندكي كه بر اين منوال مبارزت كردند لشگر كفرآئين ابن سعد ديدند شير شكاران سپاه اباعبدالله الحسين عليه السلام تا هر كدام عدد بسياري را نكشند، كشته نمي شوند از ميان آنها عمرو بن حجاج زبيدي كه بسيار غضب آلود و آشفته حال به نظر مي رسيد بانگ برآورد:


يا حمقي أتدرون من تقاتلون، تقاتلون فرسان اهل المصر و تقاتلون قوما مستمنين لا يبرز منكم احد، يعني آيا مي دانيد اي احمق ها با چه كساني نبرد مي كنيد، با سواران مصر و حجاز مقابله مي كنيد، با قومي كه تمناي مرگ دارند روبرو مي شويد، اين قوم كساني اند كه ميدان رزم را مجلس بزم مي پندارند و روز مصاف را شب زفاف تصور مي كنند، شما از عهده چنين قومي بر نمي آئيد.

شعر



سواران مگو از حجاز آمدند

كه شيران به جنگ گراز آمدند



ديگر حق نداريد يكان يكان به ميدان رويد صبر نمائيد وقتي يكي از اصحاب حسين به ميدان آمد شما جملگي بر آن يك نفر حمله ببريد باري بدين ترتيب عهد و پيمان اول را شكستند.

مرتبه دوم آن بود كه عمر بن سعد نابكار با امام عليه السلام پيمان بست كه لشگريانش يكي يكي به جنگ حضرت روند ولي پس از آنكه چند تن از شجاعان و ناموران لشگر همچون تميم بن قحطبه و يزيد ابطحي بطرز حيرت انگيزي بدست آن جناب روانه ديار عدم شدند اين بار شمر فتنه انگيز و بيدادگر در غضب شد و بنزد عمر بن سعد رفت و او را ملامت نمود و گفت اين چه عهدي بود كه نمودي اگر از اول دنيا تا انقراض عالم تمام مبارزان و دلاوران روي زمين به جنگ حسين بن علي عليهماالسلام بيايند تمام را فاني مي كند پس بهتر آن است كه عهد و پيمان خود را بشكني و دستور دهي تمام لشگر يكجا به حسين بن علي حمله كنند و كارش را بسازند.

پسر سعد ملعون پيشنهاد شمر مخذول را قبول كرد و فرمان داد تمام لشگر با شمشير و نيزه و خنجر و تير و سنگ و چوب و كلوخ و عمود و گرز و ساطور و بلارك و ساير ادوات حرب بر امام مظلوم حمله نمايند حسب الامر آن بداختر از چهار طرف به آن سرور حمله كردند و مانند باران بهاري آلات و ادوات حرب بر


سر و صورت بدن عزيز فاطمه سلام الله عليه مي باريد

حميد بن مسلم كوفي كه در لشگر عمر بن سعد بود مي گويد:

فو الله ما رأيت مكثورا قط قد قتل ولده و اهل بيته و اصحابه اربط جاشا و لا امضي جنانا منه يعني به خدا قسم من هيچ دل شكسته اي را در عالم مثل حسين سراغ ندارم كه فرزند و اهل بيتش شهيد شده باشند با اين حال در وقت محاربه قوت قلب و ثبات قدم و دليريش مثل آن حضرت باشد.

مرحوم سيد در لهوف مي فرمايد:

حتي قتل منهم قتلة عظيمة ينهزمون من بين يديه كأنهم الجراد المنتشر، گروهي انبوه و جماعتي بسيار مانند مور و ملخ در بيابان پراكنده شدند زمين ميدان را از دشمن خالي مي نمود حضرت در مركز خود مي ايستاد و تكيه به نيزه مي داد و خستگي مي گرفت باز لشگر به اغواي عمر بن سعد و دشنام شمر كافر مانند درياي مواج جمع مي شدند و از چهار جانب بر حضرت حمله مي كردند باز آن سرور صدا به الله اكبر بلند مي كرد و بر يمين و يسار مي تاخت سرها مثل گوي، خون ها مانند جوي روان مي نمود اگر چه لشگر گرداگرد آن حضرت را محاصره كرده بودند ولي بس كه آن دلير در شجاعت مهارت داشت در پشت زين پيچ و تاب مي خورد كه از هر طرف هر كه حضرت را مي ديد از پيش روي مي ديد و يك زخم هم از پشت سر به آن حضرت نرسيده بود لذا حضرت امام باقر عليه السلام مي فرمايند:

جراحاتي كه بر بدن جدم بود همه در پيش رو بود زيرا آن حضرت اصلا پشت به دشمن نكرده بود وليكن يك زخم كه از پيش رو به حضرت رسيده بود سر از پشت بدر كرده و آن تير مسموم سه شعبه اي بود كه بر دل يا ناف و يا سينه آن سرور فرو رفت كه هر چه حضرت سعي كرد آن را بيرون آورد ممكن نشد عاقبت از پشت سر بيرون آورد.

باري آن جناب چند ساعت آن قدر از آن اشرار كشت كه افهام ضعيفه و


عقول ناقصه عوام انكار مي نمايند كه يك تن اين همه كشتار كند.

به روايت صاحب مناقب امام عليه السلام دوازده حمله كرد و در هر حمله زياده از ده هزار نفر را به جهنم فرستاد.

برخي گفته اند: آن دلير بي نظير هيجده هزار نفر از آن كافران بي دين را به ديار عدم رهسپار نمود.

مرحوم طريحي در منتخب مي فرمايد:

فتارة يحمل علي الميمنة و اخري علي الميسرة حتي قتل ما يزيد علي عشرة آلاف فارس يعني گاه بر ميمنه و زماني بر ميسره حمله مي نمود تا جائي كه زياده از ده هزار سوار غير از پيادگان را به جهنم فرستاد.

مرحوم مجلسي كه از همه ارباب مقاتل كمتر نقل مي نمايد فرموده: حضرت به غير از مجروحين نهصد و پنجاه تن از آن كفار را كشت در اين وقت عمر بن سعد ملعون دانست كه در پهندشت عالم آفرينش احدي را قوت و توانائي آن نيست كه با امام حسين عليه السلام نبرد كند و بخوبي دريافت اگر كار بدين گونه پيش برود آن حضرت تمام آنها را طعمه شمشير خود خواهد نمود