بازگشت

اتمام حجت نمودن حضرت اباعبدالله الحسين با لشگر كفرآئين كوفه و شام


ابومخنف مي نويسد:

ثم زلف نحو القوم و قال:

يا ويلكم علي م تقاتلوني؟ أعلي حق تركته ام علي سنة غيرتها ام علي شريعة بدلتها؟

سپس امام عليه السلام بطرف سپاه كفرآئين عمر بن سعد ملعون رفته و فرمودند:


اي سپاه كوفه و شام و اي گروه خون آشام، براي چه با من جنگ مي كنيد؟ تقصيرم چيست و گناهم كدام است؟ آيا حق كسي را برده ام يا مال شخصي را پامال كرده ام و يا شريعت پيغمبر را تغيير داده ام و يا اينكه بدعتي در دين نهاده ام؟ آخر براي چه به خون من تشنه هستيد؟

آن گروه از خدا بي خبر گفتند:

يا حسين نقاتلك بغضا منا لابيك، اي حسين با تو قتال مي كنيم و خون تو را مي ريزيم بخاطر عداوتي كه با پدرت علي داريم، زيرا پدران و مادران ما را كشته است.

فلما سمع صلوات الله عليه كلامهم بكي بكاء شديدا، فجعل ينظر يمينا و شمالا فلم ير احدا من اصحابه و انصاره الا من صافح التراب جبينه و قطع الحمام انينه.

حضرت سخت گريست و نگاهي به راست و چپ خود نمود پس هيچيك از ياران و اصحاب خود را نديد مگر جملگي را كشته و بخاك خفته يافت، از سوز دل آهي كشيد پس با صداي بلند فرمود:

يا مسلم بن عقيل يا هاني بن عروة يا حبيب بن مظاهر يا زهير بن القين يا يزيد بن مظاهر يا يحيي بن كثير يا هلال بن نافع يا ابراهيم بن الحصين يا عمير المطاع يا اسد الكلبي الي آخر....

از هيچيك جوابي نيامد، خويشان و اقارب خود را خوانده و فرمود:

يا علي بن الحسين، اي جوان رشيدم و اي نهال اميدم، اي علي اكبر برخيز پدر غريبت را ببين اي علمدار من و اي پشت و پناه من، اي عباس برادرم برخيز من غريب را ياري كن.

باز از ايشان نيز جوابي نيامد، فرمود: اي ياران جاني و اي عزيزان روحاني مالي اناديكم فلا تجيبوني و ادعوكم فلا تنتصرون چه شده كه هر چه شما را مي خوانم


جواب مرا نمي دهيد و هر چه شما را به ياري مي طلبم بر نمي خيزيد ياري كنيد؟

انتم نيام ارجوكم تنتبهون اگر خوابيده ايد دلم مي خواهد بيدار شويد و غريبي مرا ببينيد.

ام مالت محبتكم عن امامكم شايد محبت شما از امامتان بريده شده و دل از مهر او بركنده ايد كه جوابش را نمي دهيد.

هذه بنات الرسول لفقدكم قد علاهن النحول اي ياران عزيز سر از خاك برداريد صداي ضجه و زاري و ناله و بيقراري حرم پيغمبر را بشنويد كه از براي شما صيحه مي زنند و بجهت فقدان شما آه و ناله از دل برمي آورند شما كساني بوديد كه مي گفتيد تا جان داريم از حرم پيغمبر حمايت مي كنيم حالا شما را چه شد كه ايشان را گريان گذاشته و رفتيد.

قوموا عن نومتكم ايتها الكرام و ارفعوا عن حرم الرسول الطغاة اللئام از خواب خويش برخيزيد اولاد رسول خدا را از دست كفره و فسقه نجات دهيد و دفع شر از عترت پيغمبر بكنيد، پس حضرت به كرم عميم و لطف جسيم و عنايت وسيع از زبان شهداء معذرت خواسته و فرمود:

اي عزيزان بخوابيد كه حق داريد صرعكم و الله ريب المنون و غدر بكم الدهر الخئون و الا لما كنتم عن دعوتي تقصرون و لا عن نصرتي تحتجبون.

به خدا روزگار جفاكار شما را از پاي درآورده و دهر خيانت كار با شما خيانت ورزيده و الا شما همچو اصحابي نبوديد كه حسين را تنها بگذاريد و ناموس پيغمبر را به دست دشمن بسپاريد.

فها نحن عليكم مفتجعون و بكم لاحقون پس آگاه باشيد من هم مانند شما غصه آن زنان بي كس و دختران نورس را مي خورم و چون چاره ندارم ايشان را گذاشته و خود را به شما مي رسانم.

ثم صفق صفقة و قال: انا لله و انا اليه راجعون، پس حضرت دست اسف


بيكديگر سود و كلمه استرجاع اداء نمود و سپس براي اصحاب باوفايش اين مرثيه را قرائت فرمود:



قوم اذا نودو الدفع ملمة

والقوم بين مدعس و مكروس



ليسوا القلوب علي الدروع و اقلبوا

يتهافتون علي ذهاب الانفس



نصروا الحسين فيالها من فتية

عافوا الحيوة و البسوا من سندس