بازگشت

اشعار مرحوم جودي در زبان حال امام با حضرت علي اصغر






اصغر اگر ز عطش تشنه و بي تاب شدي

به روي دست پدر خوب تو سيراب شدي



شمر رحمي نه اگر بر دل بي تابت كرد

نوك تير ستم حرمله سيرابت كرد






گفت پيكان چه بگوش تو كه مدهوش شدي

چه شنيدي كه به يك مرتبه خاموش شدي



طاير هوش ز سر رفت ز مدهوشي تو

ناله ي من به فلك رفت ز خاموشي تو



نور چشما بگشا ديده ز هم خواب بس است

برونم طاقتت از اين دل بي تاب بس است



بود اميدم كه توام يار بهر حال شوي

بزبان آئي و هم صحبت اطفال شوي



هوسم بود هم آواز به مادر باشي

نقل مجلس شب دامادي اكبر باشي



گر دلم سوخت پس از مرگ عزيزان دگر

سوخته، داغ تو جان من ابا جان پسر



زانكه اندر دم جان دادنت اي دل خسته

دست هاي تو بدي خسته و پايت بسته



سينه بگداخت از اين غم كه تو با اين دل ريش

دست و پائي نزدي در دم جان دادن خويش



جوديا بگذر از شرح و غم و باش خموش

كه ز غم فاطمه غش كرد و علي شد مدهوش