بازگشت

شهادت محمد بن عباس


مرحوم صدر قزويني در كتاب حدائق الانس مي نويسد:

از جمله مستشهدين در ركاب سلطان دنيا و دين فرزند قمر منظر ماه پيكر و شجيع ناس محمد بن العباس است.


عباس بن امير عليهماالسلام سه پسر داشت كه يكي از آنها به نام محمد در كربلاء همراه پدر بود.

قمر بني هاشم علاقه تامي به وي داشت و او را هيچ گاه از خود جدا نمي كرد از ماه، خورشيدي به عمل آمده بود كه ماه تمام از تاب رخساره اش رشگ مي برد و مهر جهان افروز از عكس عارض دلربايش در عرق خجلت مي نشست



از محيط فضل زيبا گوهري آمد پديد

بر سپهر مجد رعنا اختري آمد پديد



از بس اين جوان مقدس خداي را سجده كرده بود كان بين عينيه اثر السجود در ميان دو چشمان مباركش علامت سجده ظاهر بود نماز تهجد وي ترك نمي شد چون قمر بني هاشم كار برادرش حسين عليه السلام را زار ديد اول برادران خود را تصدق خاكپاي حضرت كرد بعد جوانش محمد را طلبيد كفن به گردن و شمشير به كمرش بست آن ماه تمام را آورد بدور امام عليه السلام گردانيد اذن جهاد و جان نثاري او را از حضرت شهرياري گرفت فرمود نور ديده در اين محنت آباد جهان همان روي به خرم آباد بهشت ببر كه ساعت ديگر بتو خواهم رسيد.

محمد نيز دست و پاي عمو را بوسيد و با عمه ها خداحافظي كرد، روي به ميدان نهاد.

كيفيت مبارزت و چگونگي جنگ او در مقاتل مذكور نيست همين قدر ابن شهرآشوب و ديگران محمد بن عباس را در شمار شهداء كربلاء مي آورند و قاتل وي نامردي از قبيله بني دارم است كه داغ اين جوان را به دل قمر بني هاشم نهاده و حرملة بن كاهل روزي كه به كوفه آمد سر محمد بن عباس را به گردن اسب خود آويخته بود كه مرحوم مجلسي و صاحب تبر مذاب روايت مي كنند، اما صاحب تبر مذاب نيز از هشام بن محمد و از قاسم بن اصبغ نقل مي كند، كه گفت آن روزي كه اهل بيت رسالت را وارد كوفه مي كردند من نيز از جمله تماشائيان بودم اذا


بفارس من احسن الناس وجها سواري كه از همه سواران نيكو صورت تر بود ديدم بر اسبي جلف سوار است قد علق في لبد فرسه رأس غلام امرد كأنه القمر ليلة تمامه آن سوار سر جواني را به گردن اسب خود آويخته بود كه اصلا مو در صورت آن جوان نبود ولي در حسن و درخشندگي آن سر مانند قرص قمر كه در شب چهارده بدرخشد مي درخشيد و الفرس يمزح فاذا طأطأ رأسه لحق الرأس الارض اسب جلف آن سوار جاني كه بازي و مزاح مي كرد سر را به زير مي آورد آن سر بريده نوراني مثل گوي بر زمين مي رسيد و بخاك مي كشيد.

پرسيدم اين سر كيست؟

گفتند: اين سر مبارك محمد بن عباس است.

سپس مرحوم صدر قزويني نوشته است:

اين روايت تبر مذاب را هر كه نوشته سر عباس بن علي عليهماالسلام نوشته و هر كه از ذاكرين و واعظين در منابر خوانده و مي خواند سر عباس بن علي عليهماالسلام مي خواند ولي تأمل و تفكر ننموده اند كه سهو كاتب و يا غفلت ناقل عباس را بجاي محمد نوشته و محمد را از قلم انداخته و اشتباه شده و الا ابوالفضل العباس كه صاحب دو پسر و به قولي سه پسر و يك دختر بوده و لااقل سن مباركش از سي و پنج سال متجاوز بوده چگونه جواني امرد مي شود لذا يا ناقل غفلت كرده از اينكه محمد بن عباس را عباس گفته و يا كاتب سهو نموده است.

حاصل كلام قاسم بن اصبغ مي گويد:

سر را شناختم ولي سوار كه سر مبارك را به گردن اسب خود آويخته بود نشناختم پرسيدم كيست؟

گفتند: حرملة بن كاهل اسدي است.

قاسم گويد: آن قدر زماني نگذشت كه حرمله را ديدم با صورتي سياه و با حالتي تباه آمد چهره ي او از شدت سياهي قيرگون شده به او گفتم:


اي پليدك، آن روز كه با شوكت تمام بر اسبي سيمين لجام نشسته بودي و سري همچون ماه تمام به گردن اسب آويخته بودي عيش و نشاطي داشتي و صورتي بهتر از صورت تو نديدم، اكنون چرا باين روز افتادي كه از تو قبيح تر و سياه تر كسي را نمي بينم؟

قاسم گويد: حرمله شروع كرد به گريه كردن و گفت اي قاسم به خدا از همان روز كه اين فعل از من صادر شد شب كه به خواب رفتم ديدم دو نفر شديد الغضب آمدند گريبان مرا گرفتند و در ميان آتشي افروخته انداختند و هر شب تا حال اين كار را بر سر من مي آورند و كسي نيست كه مرا از دست ايشان خلاص كند.

فرد



ديدي كه خون ناحق پروانه شمع را

چندان امان نداد كه شب را سحر كند



اما روايت مجلسي عليه الرحمه:

در بحار از ابوالفرج و او نيز از مدائني و او از قاسم بن اصبغ روايت مي كند كه گفت:

نامردي از بني دارم را ديدم صورتي چون قير سياه دارد كنت اعرفه جميلا شديد البياض و من پيش از آن ديده بودم و او را مي شناختم وي بسيار نيكو صورت و سفيد روي بود پرسيدم چرا به اين روز افتادي؟

جواب داد: اني قتلت شابا امرد مع الحسين عليه السلام و بين عينيه اثر السجود من در كربلا جواني امرد را كه با حسين عليه السلام بود كشتم در ميان دو چشمش آثار سجده بود و از آن روز الي اكنون هر شب كه بخواب مي روم آن جوان مي آيد و گريبان مرا مي گيرد و در آتش جهنم مي اندازد و هر كس كه بيدار است صداي مرا مي شنود.