بازگشت

فرستادن امام برير را ميان دو لشگر به منظور موعظه نمودن دشمن


پس از آنكه صفوف قتال از طرفين آراسته شد امام عليه السلام به برير بن خضير فرمودند:

كلم القوم اي برير ميان دو صف بشو و اين كوردلان و از خدا بي خبران را موعظه كن.

آن شيردل به فرموده امام عليه السلام دامن زره بر كمر زد همچون تيري كه از كمان رها شود رو به لشگر كفرآئين آورد تا به وسط ميدان رسيد ايستاد و لب به سخن گشود و فرمود:

اي قوم بي ترس و بيم چرا از خدا بيمناك نيستيد و چرا نمي ترسيد كه آل و ذريه رسول در ميان شما با دل پرسوز شب را به روز آوردند، اگر اعتقاد به پيغمبر داريد


اينها ذريه و عترت پيغمبرند.

شعر



حسين است اين جسم و جان نبي

كه خورده است شير از زباني نبي



همه دختران، دختران وي اند

ببرج عفاف اختران وي اند



مقصود شما از اين لشگركشي و سپاه آرائي چيست؟ به چه حجت و دليل خيال كشتن و ريختن خون اولاد رسول داريد؟

در جواب گفتند:

مقصود آن است كه پادشاه حجاز دست بيعت به امير عبيدالله بن زياد بدهد و يا اگر بيعت نمي كند آماده كشته شدن گردد.

برير فرمود: أفلا تقبلون منهم ان يرجعوا الي مكان الذي جاؤا منه.

آيا قبول نمي كنيد كه پادشاه حجاز به همان جائي كه آمده برگردد.

در جواب گفتند: باين خيال نبوده و بهانه جوئي مكنيد جز بيعت با يزيد هيچ راه ديگري وجود ندارد.

برير دلير نعره از جگر بركشيد و فرمود:

اي بي حيا مردم، واي بر شما چه شد آن نامه ها و اظهار علاقه هايتان و كجا رفت آن عهد و پيمان كه نوشتيد و فرزند فاطمه را به ميهماني دعوت كرديد تا شما را هدايت كند حال كه قبول كرد و به سوي شما آمد مي خواهيد او را بگيريد و به دست دشمن بدهيد.

اهل كوفه گفتند: زياده مگوي و فضولي مكن دشت كارزار جاي جنگ است نه محل موعظه و نصيحت.

فرد



حسين را به بيعت اگر رأي نيست

مر او را به جز در كفن جاي نيست



برير فرمود: اين گفتار شما را جز لعن پروردگار چيز ديگري سزاوار نيست،


پس سر به آسمان كرد و گفت:

اللهم اني ابرء من فعال هؤلاء القوم، پروردگارا تو مي داني كه من از كردار زشت اين قوم بيزاري مي جويم و تو از اين جماعت انتقام بكش و رحمت خود را از ايشان دور كن.

چون لشگر نفرين برير را شنيدند عناد و ستيزشان زياد شد بنا كردند آن بزرگوار را تير باران كردن