بازگشت

صف آرايي عمر بن سعد در مقابل امام حسين


مرحوم مفيد در ارشاد مي فرمايد:

و اصبح عمر بن سعد في ذلك اليوم و هو يوم الجمعة و قيل يوم السبت العاشر من المحرم، فعبا اصحابه و خرج فيمن معه من الناس نحو الحسين عليه السلام و كان علي ميمنته عمرو بن الحجاج و علي ميسرته شمر بن ذي الجوشن و علي الخيل عروة بن قيس و علي الرجالة شبث بن ربعي و اعطي الراية دريدا مولاه.

روز دهم محرم كه روز عاشوراء است جمعه و به قولي شنبه بود كه عمر بن سعد ملعون صبح كرد و بدون درنگ ياران خود را آماده و بسيج نمود بطرف امام حسين عليه السلام.

عمرو بن حجاج را امير دست راست و شمر بن ذي الجوشن را فرمانده دست چپ و عروة بن قيس را سردار سواران و شبث بن ربعي را امير پيادگان قرار داد و لواء اعظم را بدست غلامش بنام دريد داد.

شرح و توضيح

ارباب تاريخ گفته اند: در لشگر پسر سعد حرامزاده از بلاد و قبائل بسيار نفرات جمع شده بودند از جمله:

شام، حلب، تكريت، ساباط، موصل، بصره، مدائن، عراق، و از قبائل:

خوارج، حميره، كنده، آل مطعون، جثعم، سكون، عباده مضر، ربيعه، مذحج، خزاعه، يربوع، محلب، نبط، شاكريه، خزيمه، مسجد بني زهره مردان سواره و پياده به مقدار زيادي آمده بودند، رؤساي كوفه و شام جملگي با غلامان و نوكران و چاكرانشان حاضر بودند حاصل لشگري در آن روز فراهم شده بود كه چشم روزگار نظيرش را بخود نديده بود، خيل سپاه همچون موج دريا در تلاطم بود، علم ها را افراشته همچون بادبان كشتي ها در اهتزاز بودند، سرداران و سران سپاه


در جلوي سراپرده پسر سعد ملعون صف كشيده، و آن روسياه در حالي كه غرق در سلاح بود نقشه قتل پسر پيغمبر را در سر مي پروراند و آرزو مي كرد هر چه زودتر كار فيصله داده شود تا در اولين فرصت خود را در اريكه حكومت بر ري كه منتها تمناي او بود ببيند.

باري جهت آرايش لشگر عمرو بن حجاج را به سرداري دست راست لشگر تعيين نمود و شمر حرامزاده را سپه سالار دست چپ نمود، خولي سنگدل را به كمك عمرو بن حجاج و حرمله ولد الزنا را به نصرت شمر فرستاد و خود در قلب لشگر ايستاد و علم را به غلام خود دريد سپرد، تير و كمان خويش را به پسرش حفص داد و وي را به قلب لشگر فرستاد، حصين بن نمير را سركرده كمانداران نمود و محمد بن اشعث را رئيس سنگ اندازان كرد و ابوايوب غنوي را سركرده بيلداران نمود و حاصل كلام آنكه هر كاري را به سرداري تفويض كرد و بدين ترتيب صفوف لشكر را آراست و سپاهي در كمال آراستگي تنظيم نمود سپس به فرمان وي طبل ها نواخته شد و بوق و شيپورها به صدا درآمده اسبها شيهه مي كشيدند و نفرات لشگر كه عدد آنها را خداوند متعال بهتر مي دانست دست مي زدند و هلهله مي كردند، پاي به زمين مي كوفتند، غلغله اي در آن سرزمين به راه انداختند و زمين و زمان را به لرزه درآوردند.

در خيمه هاي ابي عبدالله عليه السلام محترمات و مخدرات و اطفال وضع عجيب و دلخراشي داشتند، اشگ چشم بانوان مانند سيل جاري بود و از بيم دشمن در اضطراب و واهمه افتاده بودند صداي ناله و زاري و افغان در سراسر خيام امام عليه السلام به گوش مي رسيد، يكي بر زانو مي زد، ديگري بر سر مي كوبيد، يكي صورت مي خراشيد، ديگري گيسو مي كند از طرفي ديده مي شد كه يكي گريبان مي درد و يكي ديگر بر سينه مي كوبد اطفال خردسال دو و سه سال از ديدن اين هيئت


وحشت اثر و به گوش رسيدن صداهاي مهيب طبل طبالان و بانگ بوق ها و شيپورها و طنين آواز سنج ها چنان دچار رعب و دهشت شده بودند كه گوئي لحظات ديگر روح از كالبد ايشان پرواز خواهد نمود، جملگي صدا به گريه و شيون بلند نموده بودند خلاصه كلام آنكه چنان زاري و افغان در خيمه هاي امام عليه السلام بپا شده بود كه حضرت مجبور شدند با دلي شكسته و غربتي غير قابل توصيف به ميان خيمه ها آمده و آن وضع و حالت رقت بار زنان و بچه ها را ديدند بي اختيار زار زار گريستند و بعد محاسن شريف بدست گرفته فرمودند:

لعمري ان البكاء امامكن اي بانوان و اي دختران شما را به جان من خاموش باشيد گريه شما بعد از اين است هنوز من زنده ام، جوانان من همچون سرو و شاخ شمشاد در قيد حيات بوده و جلو دشمن را گرفته اند مترسيد تا من و جوانان و اصحاب و ياوران من زنده هستند احدي جرأت نمي كند به اين خيمه ها وارد شود بهر صورت امام عليه السلام بانوان و اطفال را به نحوي آرام و ساكت فرمودند.