بازگشت

اظهار وفاداري نمودن مسلم بن عوسجه به امام


سپس اولين نفر از بين اصحاب جناب مسلم بن عوسجه بود كه از جاي برخاست و دست ادب به سينه گذارد:



بگفتا كه اي پيشواي جهان

چراغ منير زمين و زمان



گرفتار كام نهنگ بلا

ذبيح الله عرصه نينوا



يابن رسول الله أنحن نخلي عنك و قد احاطوا بك فبما نعذر الي الله في اداء حقك

اي فرزند رسول خدا، آيا ما جان نثاران دست از دامن تو برداريم و تو را در ميان اين گروه اشرار بگذاريم پس به چه رو نزد خداي متعال عذر بياوريم

فرد



مي برم داغ تو بر خاك كه تا روز جزا

بنمايم به جگر سوختگان كوثر خويش



اما و الله لا نخلي عنك حتي اطعن في صدورهم برمحي و اضربهم بسيفي ما ثبت قائمه في يدي.

قسم به ذات پاك پروردگار دست از دامنت برنمي داريم تا با نيزه سينه دشمنان تو را ريش ريش نكنيم و با شمشير بدنهاي اعداء تو را چاك چاك ننمائيم و تا


دسته هاي تيغ در دست ما است با اين ناكسان مقاتله خواهيم نمود.

و لو لم يكن معي سلاح اقاتلهم به لقذفتهم بالحجارة.

اي سرور اگر سلاح جنگ من از بين برود و چيزي نداشته باشم كه با اين از خدا بي خبران بجنگم همانا با سنگ با آنها نبرد مي نمايم

فرد



نيابم به يزدان اگر ساز جنگ

سر دشمن شه بكوبم به سنگ



و الله لا نخليك حتي يعلم الله انا قد حفظنا غيبة رسول الله فيك.

به ذات پاك پروردگار قسم دست از چاكري تو بر نمي داريم تا خدا بداند كه ما پاس حرمت پيغمبرش را در غيبت آن حضرت درباره اولادش چگونه نگاه داشتيم.

اما و الله لو قد علمت اني اقتل ثم احيي ثم اقتل ثم احرق ثم اذري يفعل ذلك بي سبعين مرة ما افارقك حتي القي حمامي دونك

قسم به ذات پروردگار اگر بدانم كه در راه محبت تو كشته شده سپس زنده گشته پس از آن كشته شده و جسدم را سوزانده سپس خاكسترم را به باد فنا مي دهند همچنين تا هفتاد بار باز دست از ياري و محبت تو برنداشته تا مرگ را در نزد تو چشيده و ملاقات كنم.

شعر



نيست از عاشق كسي ديوانه تر

عقل از سوداي او كور است و كر



لحظه لحظه شاهباز جانشان

پر زنان تا صاعد جانانشان



دوست چون يار است دشمن كو مباش

جان كه بد جانان بود تن كو مباش






عاشقان چون نور مه عريان خوشند

بي سر و سامان و خان و مان خوشند



و كيف لا افعل ذلك و انما هي قتلة واحدة ثم هي الكرامة التي لا انقضاء لها ابدا.

اي مولاي من چرا چنين نكنم و حال آنكه جان سپردن يك دم زدن بيش نيست و بعد در خدمت تو حيات ابد و عيش سرمد است.