بازگشت

رسيدن نامه خامس آل عبا به دست يزيد بن مسعود نهشلي


پس از آنكه ابورزين نامه امام عليه السلام را به دست يزيد بن مسعود داد و وي از مضمون آن مطلع شد مردم بني تميم و بني حنظله و گروه بني سعد را طلب فرمود و انجمني تشكيل داد و سپس آغاز سخنراني نمود و گفت:

اي قوم: مرا در ميان خود چگونه يافتيد؟

گفتند: به خدا سوگند كه تو همواره خيرخواه و پشتوانه ما بوده و اسباب شرف و باعث افتخار و سربلندي ما بوده اي، انت و الله فقرة الظهر و اصل الفخر. فرمود: من شما را امروز در اين انجمن گرد آورده ام كه با شما مشورت كرده و


از شما استعانت جويم.

جملگي گفتند: مطلب خود را بيان كن، آنچه از دستمان برآيد در نصرت و ياري تو كوتاهي نكرده و از آن مضايقه نخواهيم نمود.

ابن مسعود فرمود: اي ياران، معاويه مرد و جان به مالك دوزخ سپرد و بدين ترتيب اركان ظلم و ستم خراب شد، اكنون يزيد شارب خمر و مايه هر فسق و فجور مدعي خلافت بر مسلمين شده، سوگند به ذات اقدس الهي كه جهاد با اين گبرزاده پليد بدگهر در راه دين افضل است از جهاد با مشركين.

سپس به مدح و منقبت سرور آزادگان پرداخت و گفت:

اي مردم، اين است شاه سرافراز و ماه خطه حجاز حضرت اباعبدالله و پسر رسول خدا و نسل ذبيح الله و نجل خليل الله و ذريه نجي الله و باقي مانده صفي الله كه شرافت اصل و طهارت نسل و پاكي طينت و صافي سريرت و علو همت و سمو رتبت و وجاهت عقل و وفور علم و فضل و ظهور حلم و خلق عظيم و جود جسيم و صفاي ظاهر و سيماي زاهر و عدل كامل و بذل شامل دارد اولي الناس به خلافت او است.

اي مردم از جاده نوراني حق قدم نكشيد و در بيابان بطلان گمراه نگرديد و در تيه ضلالت قرار نگيريد در روز جمل اگر صخر بن قيس اسباب خذلان شما گشت بيائيد امروز خود را از آن خسران و خذلان بيرون آريد، پسر پيغمبر و نور ديده حيدر و سرور سينه فاطمه اطهر را ياري و در ركاب ظفر اثرش جان نثار كنيد و نبايد در نصرتش تقصير نمائيد كه مقصر در ياري حضرت شهرياري او مورث ذلت و خواري در اولاد و ذراري وي خواهد شد و نسلش منقرض خواهد گشت.



سر چه متاعي است در راه دوست

بار گراني است كشيدن به دوش



اينك من لباس حرب بر خود تنگ پوشيدم، زره حراست در بر و سپر صبر بر سر گرفتم. اين است نيت من، اكنون منتظر جواب شما مي باشم، خدا شما را


رحمت كند، جواب شافي و وافي بدهيد