بازگشت

ترجمه مختصري از احوالات جناب حضرت مسلم بن عقيل


حضرت ابوطالب عليه السلام از عليا مخدره فاطمه بنت اسد داراي چهار فرزند ذكور بود كه هر كدام ده سال از ديگري بزرگ تر بودند باين ترتيب:

اول جناب طالب و دوم جناب عقيل و سوم جناب جعفر ذو الجناحين (طيار) و چهارم حضرت اميرالمؤمنين علي عليه الصلوة و السلام.

حديثي در شرافت و فضيلت جناب عقيل در امالي صدوق است باين شرح:

حدثنا الحسين بن احمد بن ادريس، قال:حدثنا ابي عن جعفر بن محمد بن مالك، قال: حدثني محمد بن الحسين بن زيد قال: حدثنا ابومحمد، عن محمد بن زياد، قال: حدثنا زياد بن المنذر، عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس قال: قال علي عليه الصلوة و السلام لرسول الله صلي الله عليه و آله و سلم:

يا رسول الله انك لتحب عقيلا؟

قال: اي والله، اني لا حبه حبين، حبا له و حبا لحب ابيطالب له و ان ولده لمقتول في محبة ولدك فتدمع عليه عيون المؤمنين و تصلي عليه الملائكة المقربون، ثم بكي رسول الله حتي جرت دموعه علي صدره ثم قال: الي الله اشكو ما تلقي عترتي من بعدي.

يعني: ابن عباس مي گويد: علي عليه السلام محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم عرض مي كند:

يا رسول الله آيا عقيل برادرم را دوست داريد؟

حضرت مي فرمايند: آري به خدا قسم،: من دو محبت به او دارم يكي آنكه بخاطر خودش به او محبت دارم ديگر آنكه چون ابوطالب به او محبت دارد من نيز


دوستش دارم.

و فرزندش در محبت فرزند تو كشته خواهد شد و چشمان اهل ايمان برايش مي گريند و فرشتگان مقرب بر او درود مي فرستند.

سپس رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم چنان گريست كه اشگ هاي مباركشان بر سينه اشان جاري گرديد و پس از آن فرمود: از آنچه به عترت و ذريه من مي رسد به خدا شكايت خواهم نمود.

بهر صورت مادر جناب حضرت مسلم از قبيله نبطيه و ام ولد بود و از كلام اهل تاريخ چنين برمي آيد كه آن جناب در وقت شهادت تقريبا بيست و هشت ساله بود.

همسرش عليا مخدره رقيه دختر حضرت اميرالمؤمنين عليه الصلوة و السلام است كه مادرش از قبيله بني تغلب مي باشد و جناب مسلم از اين خاتون دو پسر به نامهاي علي بن مسلم و عبدالله بن مسلم و يك دختر به نام عاتكه داشت و در برخي تواريخ نام دو پسر را عبدالله و محمد ثبت كرده اند و همان طوري كه قبلا گفتيم هر دو پسر در سرزمين كربلاء در روز عاشوراء شهيد شده و عاتكه نيز كه هفت ساله بود پس از شهادت سيدالشهداء در اثر هجوم وحشيانه سپاهيان عمر بن سعد ملعون زير دست و پاي مهاجمين پامال گرديد و مورخين دو فرزند ذكور ديگر براي آن جناب نام برده اند به نام هاي محمد و ابراهيم كه از اسم مادر ايشان اطلاعي در دست نيست و اين دو طفل پس از واقعه عاشوراء در پشت كوفه بدست حارث شهيد شدند.

ابن ابي الحديد معتزلي در شرح نهج البلاغه مي گويد:

معاوية بن ابي سفيان روزي به عقيل بن ابيطالب گفت اگر تو را حاجتي باشد بگو؟

عقيل گفت: كنيزكي را به چهل هزار درهم مي فروشند و اين مبلغ را ندارم اگر


در مقام انفاذ حاجتي آن را به من بده.

معاويه از روي مزاح گفت: تو كه نابينائي چنين كنيزكي را براي چه مي خواهي؟ در كنيزي كه پنجاه درهم ارزد كفايت است.

عقيل گفت: آنرا براي اين خواهم كه فرزندي آورد كه چون او را به خشم آوري با شمشير گردنت را بزند.

معاويه گفت: قصدم از اين سخن مزاح بود، پس چهل هزار درهم را شمرد و به عقيل تقديم نمود و عقيل كنيزك را خريد و پس از عقيل مسلم كه به سن هيجده رسيد به معاويه گفت مرا در مدينه مزرعه اي است كه آن را به صد هزار درهم خريده ام، اكنون آن را به تو مي فروشم.

معاويه گفت: آن را از تو خريدم، پس قيمت آنرا پرداخت و سپس به عمالش نوشت كه آن زمين را متصرف شوند حضرت امام حسين عليه السلام كه اين را شنيديد به معاويه نوشتند: پسري از بني هاشم تو را بفريفت و زميني را كه مالك نبود بفروخت، تكليف آن است كه زمين را به ما واگذاري و پول خود را از او بستاني.

معاويه مسلم را خواند و نامه حضرت را به او نشان داد و گفت: مال ما را پس بده و زمين را بستان.

مسلم خشمناك شد و گفت: نخست با اين شمشير سرت بردارم و سپس زر بشمارم.

معاويه خنديد و گفت: به خداي سوگند اين همان سخن باشد كه آن روز عقيل به من گفت و نامه اي خدمت امام عليه السلام نوشت كه زمين را به شما بازگذاشتم و از آنچه به مسلم دادم نيز صرف نظر كردم.

مؤلف گويد:

در مناقب ابن شهرآشوب است كه در جنگ صفين حضرت اميرالمؤمنين حضرت امام حسن و امام حسين عليهماالسلام و عبدالله بن جعفر و مسلم بن


عقيل را در ميمنه لشگر قرار دادند.

اين جنگ در محرم سال 37 هجري قمري واقع شده و با توجه به اين نكته كه عمر شريف جناب مسلم بن عقيل سلام الله عليه در وقت شهادت 28 سال بوده هنگام اين جنگ سن مباركش 16 سال و دو ماه بوده چنانچه سيدالشهداء عليه الصلوة و السلام در اين جنگ از سن مباركشان 34 سال و پنجاه و پنج روز گذشته بود.