بازگشت

نامه دادن اهل كوفه براي حضرت خامس آل عبا


از مهم ترين وقايع درضمن اين مدت كه امام عليه السلام در مكه اقامت داشتند رسيدن نامه هاي اهل كوفه است به آن سرور و شرح آن چنين است:

وقتي مردم كوفه از مردن معاويه و جلوس يزيد پليد به جاي او و امتناع حضرت خامس آل عبا عليه السلام و عبدالله بن زبير از بيعت با او و رفتن آن حضرت به مكه معظمه مطلع شدند در منزل سليمان بن صرد خزاعي اجتماع كردند و راجع به هلاكت معاويه و استيلاء غاصبانه فرزند نااهلش سخن ها گفتند، سپس سليمان بن صرد شروع به سخن نمود و گفت: ان معاوية هلك و ان حسينا قد تقبض (تغيض خ ل) علي القوم ببيعته، و قد خرج الي مكة و انتم شيعته و شيعة ابيه، فان كنتم تعلمون انكم ناصروه و مجاهدوا عدوه فاكتبوا اليه و ان خفتم الفشل و الوهن فلا تغروا الرجل في نفسه.

يعني: معاوية بن ابي سفيان هلاك شد و بمرد و حضرت خامس آل عبا از بيعت با يزيد سرباز زده و در مكه نزول اجلال فرموده، شما شيعه او و پدر بزرگوارش هستيد، اگر مي دانيد كه او را ياري مي كنيد و با دشمنش جهاد مي نمائيد به سويش نامه نويسيد و اگر بيم آن هست كه سستي نمائيد پس وي را مغرور نفرمائيد.


مستمعين در جواب گفتند:

بلي، مراسم مجاهدت مبذول داشته و وي را ياري خواهيم نمود و از فدا كردن جان خويش مضايقت نكنيم پس نامه اي باين مضمون نوشته با عبدالله بن مسمع همداني و عبدالله بن وال فرستادند.

بسم الله الرحمن الرحيم

لحسين بن علي من سليمان بن صرد و مصيب بن نجبة و رفاعة بن شداد و حبيب بن مظاهر (مظهر ل خ) و شيعته من المؤمنين و المسلمين من اهل الكوفة سلام عليك فانا نحمد اليك الله الذي لا اله الا هو اما بعد:

فالحمد لله الذي قصم عدوك الجبار العنيد الذي انتزي (انبري خ ل) علي هذه الامة فابتزها امرها و غصبها فيئها و تأمر عليها بغير رضي منها، ثم قتل خيارها و استبقي شرارها و جعل مال الله دولة بين جبابرتها و اغنيائها فبعدا له كما بعدت ثمود، انه ليس علينا امام فاقبل لعل الله ان يجمعنا معك علي الحق و النعمان بن بشير في قصر الامارة لسنا نجتمع معه في جمعة و لا جماعة و لا نخرج معه الي عيد و لو قد بلغنا انك قد اقبلت الينا اخرجناه حتي لحقناه (نلحقه خ ل) بالشام انشاء الله والسلام و رحمة الله عليك.

بسم الله الرحمن الرحيم

به سوي حسين بن علي عليهماالسلام از جانب سليمان بن صرد و مصيب بن نجبه و رفاعة بن شداد و حبيب بن مظاهر و شيعيان وي از مؤمنين و مسلمين اهل كوفه.

درود بر تو، ما سپاسگزار خدائيم كه معبودي نيست جز او، اما پس از سپاس و ستايش: حمد خداي را كه دشمن ستمگر و عنيد تو را كشت و نابود ساخت، دشمني كه بر گردن اين امت جسته و كار را از دست ايشان ربود، في ء آنها را غصب كرد و بدون رضايت ايشان امير بر آنها گشت، آن گاه نيكانشان را كشت و اشرار را باقي گذاشت و مال خدا را بين ظالمين و ستمكاران دست به دست گردانيد پس


دور باشد از رحمت خدا همچون قوم ثمود، ما امام و پيشوائي نداريم پس به ما روي آور شايد خداي ما را بر حق جمع كند و نعمان بن بشير در قصر امارت است، با او در نماز جمعه حاضر نشويم و در عيد بيرون نرويم و اگر خبر رسد به ما كه بسوي ما روي آورده اي او را بيرون مي كنيم كه به شام رود انشاء الله، والسلام و رحمة الله عليك.

سپس نامه را با عبدالله بن مسمع همداني و عبدالله بن وال تيمي فرستادند و سفارش كردند كه شتاب و عجله كنند پس آنها به شتاب رفته تا در مكه بر خامس آل عبا عليه السلام وارد شدند و به گفته صاحب صمصام زخار اين دو در روز دهم رمضان المبارك محضر امام عليه السلام رسيدند.

مؤلف گويد:

در ترجمه تاريخ اعثم كوفي آمده است كه نام اين دو نفر كه از كوفه محضر امام عليه السلام رسيدند عبارت بود از:

الف: عبدالله بن سليع همداني

ب: عبدالله بن سمع السكري

بهر صورت چون اين دو نفر با نامه به خدمت امام عليه السلام رسيدند، نامه را تقديم محضر همايون نمودند، امام عليه السلام نامه را مطالعه نموده و بر مضمونش واقف گرديد، هيچ نفرمود و جواب آنرا مرقوم نداشت ولي فرستادگان را خوشدل باز فرستاد، ايشان چون به كوفه رسيدند صورت واقعه را بازگو كردند، جماعتي از معارف كوفه مانند قيس بن مسهر صيداوي و عبدالرحمن بن شداد ارحبي و عمارة بن عبدالله سلولي و جمعي ديگر كه با آنها صد و پنجاه نامه كه از يك و دو و سه و چهار نفر بود دو روز ديگر رهسپار مكه شدند و حضور امام عليه السلام رسيدند و جملگي از آن حضرت استدعاي آمدن به كوفه را مي نمودند چنانچه مضمون نامه نيز همين بود و نويسندگان از حضرت التماس و درخواست كرده بودند كه


حضرتش به كوفه روند ولي امام عليه السلام توقف مي فرمود و رفتن به كوفه را به تعويق مي انداخت و جوابشان را نمي داد و پيوسته اشراف كوفه نامه ها به همين مضمون مي فرستادند و آخرين رسولي كه از كوفه به مكه آمد هاني بن هاني السبعي و سعد بن عبدالله الجعفي بود و مضمون نامه ايشان كه خدمت امام عليه السلام آوردند چنين بود:

اما بعد: اين نامه به حضرت حسين بن علي عليهماالسلام مي باشد: اهل كوفه انتظار قدوم شما را مي كشند و همگان بر خلافت آن حضرت متفق شده اند و رأيشان بر امارت شما قرار گرفته و هيچ توقف نمي بايد نمود و در آمدن مي بايد تعجيل كرد و اين ساعت هنگام آمدن و لشگر كشيدن است، صحراها سبز و ميوه ها رسيده و همه جا گياه بسيار روئيده و به سعادت بايد حركت فرمود و اهمال نبايد كرد و چون به كوفه رسي لشگرهائي كه براي شما ساخته شده اند در خدمتت جمع شده و كمر خدمت و جان نثاري بر ميان بندند والسلام عليك و رحمة الله و بركاته.

در ترجمه تاريخ اعثم كوفي است كه امام حسين عليه السلام از هاني و سعيد پرسيدند: كدام جماعت اين نامه ها را نوشته اند؟

گفتيد: يابن رسول الله شبث بن ربعي و حجار بن الحجر و يزيد بن الحارث و يزيد بن برم و عروة بن قيس و عمرو بن الحجاج و محمد بن عميره اتفاق كرده اين نامه را نوشته اند.

آنگاه امام حسين عليه السلام برخاسته و وضوء ساخته و ميان ركن و مقام نماز گذاردند و پس از نماز دعاها نموده و از خداي تعالي در اتمام آن توفيق خواستند.